Total search result: 304 (3 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
badger |
:سربسر گذاشتن |
badgered |
:سربسر گذاشتن |
badgering |
:سربسر گذاشتن |
badgers |
:سربسر گذاشتن |
|
|
Search result with all words |
|
deposit |
: ته نشین کردن گذاشتن |
deposit |
کنار گذاشتن |
deposit |
به حساب بانک گذاشتن |
deposit |
ودیعه گذاشتن ذخیره کردن |
deposits |
: ته نشین کردن گذاشتن |
deposits |
کنار گذاشتن |
deposits |
به حساب بانک گذاشتن |
deposits |
ودیعه گذاشتن ذخیره کردن |
file |
صف درپرونده گذاشتن |
filed |
صف درپرونده گذاشتن |
shelf |
در تاقچه گذاشتن |
shelf |
کنار گذاشتن |
scale |
مقیاس گذاشتن |
auction |
حراج کردن بمزایده گذاشتن |
auctioned |
حراج کردن بمزایده گذاشتن |
auctioning |
حراج کردن بمزایده گذاشتن |
auctions |
حراج کردن بمزایده گذاشتن |
give |
بمعرض نمایش گذاشتن |
gives |
بمعرض نمایش گذاشتن |
giving |
بمعرض نمایش گذاشتن |
put |
گذاشتن |
puts |
گذاشتن |
putting |
گذاشتن |
cut |
عبور کردن گذاشتن |
cuts |
عبور کردن گذاشتن |
seal |
صحه گذاشتن |
seals |
صحه گذاشتن |
leave |
گذاشتن |
leave |
به ارث گذاشتن اجازه مرخصی |
leaving |
گذاشتن |
leaving |
به ارث گذاشتن اجازه مرخصی |
prime |
چاشنی گذاشتن |
primed |
چاشنی گذاشتن |
primes |
چاشنی گذاشتن |
cup |
فنجان گذاشتن |
cupped |
فنجان گذاشتن |
cups |
فنجان گذاشتن |
reserve |
کنار گذاشتن |
reserves |
کنار گذاشتن |
reserving |
کنار گذاشتن |
trust |
امانت گذاشتن |
trust |
ودیعه گذاشتن |
trusted |
امانت گذاشتن |
trusted |
ودیعه گذاشتن |
trusts |
امانت گذاشتن |
trusts |
ودیعه گذاشتن |
queue |
در صف گذاشتن در صف ایستادن |
queued |
در صف گذاشتن در صف ایستادن |
queueing |
در صف گذاشتن در صف ایستادن |
queues |
در صف گذاشتن در صف ایستادن |
overlay |
جای گذاشتن |
overlaying |
جای گذاشتن |
overlays |
جای گذاشتن |
rate |
نرخ بستن بر بها گذاشتن بر |
rates |
نرخ بستن بر بها گذاشتن بر |
ground |
کار گذاشتن یا مستقرکردن |
credit |
ستون اعتبار در حسابداری دوبل به حساب بستانکاری کسی گذاشتن |
credited |
ستون اعتبار در حسابداری دوبل به حساب بستانکاری کسی گذاشتن |
crediting |
ستون اعتبار در حسابداری دوبل به حساب بستانکاری کسی گذاشتن |
credits |
ستون اعتبار در حسابداری دوبل به حساب بستانکاری کسی گذاشتن |
corner |
گوشه دار کردن گوشه گذاشتن به |
cornering |
گوشه دار کردن گوشه گذاشتن به |
corners |
گوشه دار کردن گوشه گذاشتن به |
mislaid |
جا گذاشتن |
mislay |
جا گذاشتن |
mislaying |
جا گذاشتن |
mislays |
جا گذاشتن |
washout |
باقی گذاشتن میلههای 1 و 2و01 برای راست دست و 1 و3 و 7 برای چپ دست |
washouts |
باقی گذاشتن میلههای 1 و 2و01 برای راست دست و 1 و3 و 7 برای چپ دست |
debit |
در ستون بدهی گذاشتن |
debit |
به حساب بدهی کسی گذاشتن |
debited |
در ستون بدهی گذاشتن |
debited |
به حساب بدهی کسی گذاشتن |
debiting |
در ستون بدهی گذاشتن |
debiting |
به حساب بدهی کسی گذاشتن |
debits |
در ستون بدهی گذاشتن |
debits |
به حساب بدهی کسی گذاشتن |
space |
فاصله گذاشتن |
spaces |
فاصله گذاشتن |
price |
قیمت گذاشتن |
prices |
قیمت گذاشتن |
antedate |
پیش از تاریخ حقیقی تاریخ گذاشتن |
antedated |
پیش از تاریخ حقیقی تاریخ گذاشتن |
antedates |
پیش از تاریخ حقیقی تاریخ گذاشتن |
envelop |
درلفاف گذاشتن |
enveloped |
درلفاف گذاشتن |
enveloping |
درلفاف گذاشتن |
envelops |
درلفاف گذاشتن |
place |
گذاشتن |
places |
گذاشتن |
placing |
گذاشتن |
in |
:درمیان گذاشتن جمع کردن |
in- |
:درمیان گذاشتن جمع کردن |
chop |
کنار گذاشتن دادهای که موردنیاز نمیباشد |
chopped |
کنار گذاشتن دادهای که موردنیاز نمیباشد |
strip |
حذف داده کنترل از پیام دریافتی و باقی گذاشتن اطلاعات مربوطه |
drop |
پشت سر گذاشتن حریف دو |
dropped |
پشت سر گذاشتن حریف دو |
dropping |
پشت سر گذاشتن حریف دو |
drops |
پشت سر گذاشتن حریف دو |
Other Matches |
|
endwise |
سربسر |
totally |
سربسر |
endways |
سربسر |
from stem to stern |
ازیک سربسر دیگر |
break even analysis |
تجزیه و تحلیل نقطه سربسر |
break even point |
نقطه سربسر سطحی از تولیدکه در ان سطح کل درامدبنگاه با کل هزینه ان برابربوده و سود بنگاه صفر است |
lay off <idiom> |
به حال خود گذاشتن ،تنها گذاشتن |
run into <idiom> |
اثر گذاشتن ،تاثیر گذاشتن بر |
lids |
کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن |
lid |
کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن |
To leave behinde. |
جا گذاشتن ( بجا گذاشتن ) |
to leave someone in the lurch |
کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن |
letting |
گذاشتن |
apostrophize |
گذاشتن |
lay |
گذاشتن |
to take in |
تو گذاشتن |
lays |
گذاشتن |
to trample on |
گذاشتن |
load |
گذاشتن |
question answer |
در صف گذاشتن |
loads |
گذاشتن |
to run in |
تو گذاشتن |
lets |
گذاشتن |
infiltrates |
گذاشتن |
infiltrating |
گذاشتن |
take in |
تو گذاشتن |
ti turn in |
تو گذاشتن |
infiltrate |
گذاشتن |
placement |
گذاشتن |
to lay it on with a trowel |
گذاشتن |
placements |
گذاشتن |
misplace |
جا گذاشتن |
to pickle a rod for |
گذاشتن |
infiltrated |
گذاشتن |
let |
گذاشتن |
run home |
جا گذاشتن |
inculcated |
پا گذاشتن |
inculcating |
پا گذاشتن |
inculcate |
پا گذاشتن |
getting on in years |
پا به سن گذاشتن |
inculcates |
پا گذاشتن |
teasing |
سر به سر گذاشتن |
To be gettingh on in years. |
پا به سن گذاشتن |
go on <idiom> |
گذاشتن |
saluted |
احترام گذاشتن |
salute |
احترام گذاشتن |
benches |
نیمکت گذاشتن |
begueath |
به ارث گذاشتن |
bench |
نیمکت گذاشتن |
embeds |
کار گذاشتن |
embed |
کار گذاشتن |
enframe |
درقاب گذاشتن |
invests |
سرمایه گذاشتن |
investing |
سرمایه گذاشتن |
invested |
سرمایه گذاشتن |
fix |
کار گذاشتن |
fixes |
کار گذاشتن |
salutes |
احترام گذاشتن |
saluting |
احترام گذاشتن |
coop |
درقید گذاشتن |
cupel |
در بوته گذاشتن |
cuple |
در بوته گذاشتن |
dew ret |
زیرشبنم گذاشتن |
emplace |
کار گذاشتن |
enchase |
در نگین گذاشتن |
encradle |
درگهواره گذاشتن |
enshrine |
درزیارتگاه گذاشتن |
flyblow |
تخم گذاشتن |
four horsemen |
جا گذاشتن میلههای 1 و 2 و4 و 7 یا 1 و 3 و 6 و 01 |
cleck |
تخم گذاشتن |
cloisters |
درصومعه گذاشتن |
invest |
سرمایه گذاشتن |
leather |
چرم گذاشتن به |
embarks |
درکشتی گذاشتن |
embarking |
درکشتی گذاشتن |
embarked |
درکشتی گذاشتن |
parcels |
دربسته گذاشتن |
embark |
درکشتی گذاشتن |
bilk |
گذاشتن از پرداخت |
instal |
کار گذاشتن |
cloister |
درصومعه گذاشتن |
mortgages |
گرو گذاشتن |
installing |
کار گذاشتن |
installs |
کار گذاشتن |
traced |
اثر گذاشتن |
trace |
اثر گذاشتن |
salve |
ضماد گذاشتن |
exposing |
بی پناه گذاشتن |
exposes |
بی پناه گذاشتن |
parcel |
دربسته گذاشتن |
traces |
اثر گذاشتن |
install |
کار گذاشتن |
suspends |
مسکوت گذاشتن |
mortgaging |
گرو گذاشتن |
mortgage |
گرو گذاشتن |
point |
نوک گذاشتن |
bank |
در بانک گذاشتن |
banks |
در بانک گذاشتن |
suspend |
مسکوت گذاشتن |
expose |
بی پناه گذاشتن |
respects |
احترام گذاشتن به |
mouthed |
در دهان گذاشتن |
mouthing |
در دهان گذاشتن |
mouths |
در دهان گذاشتن |
strand |
تنها گذاشتن |
suspending |
مسکوت گذاشتن |
strands |
تنها گذاشتن |
hang up |
معوق گذاشتن |
hang-up |
معوق گذاشتن |
mouth |
در دهان گذاشتن |
cramps |
درقید گذاشتن |
cramp |
درقید گذاشتن |
respect |
احترام گذاشتن به |
tip |
نوک گذاشتن |
tipping |
نوک گذاشتن |
Welsh |
کلاه گذاشتن |
shutter |
پرده گذاشتن |
shutters |
پرده گذاشتن |
handle |
دسته گذاشتن |
handles |
دسته گذاشتن |
hang-ups |
معوق گذاشتن |
to set a trap |
تله گذاشتن |
window dress |
بنمایش گذاشتن |
To trample on justice . To be unfair. |
پا روی حق گذاشتن |
To grow a beard . |
ریش گذاشتن |
To grow a mustache . |
سبیل گذاشتن |
To pull someones leg . To kid someone. |
سر بسرکسی گذاشتن |
To discriminate . To make a distinction . |
فرق گذاشتن |
let loose <idiom> |
آزاد گذاشتن |
look up to <idiom> |
احترام گذاشتن به |
pull the wool over someone's eyes <idiom> |
سربه سر گذاشتن |
put in (time) <idiom> |
وقت گذاشتن |
set (someone) up <idiom> |
یه جای گذاشتن |
welch |
کلاه گذاشتن |
walk out on |
قال گذاشتن |
vowelize |
واکه گذاشتن |
to set down |
بزمین گذاشتن |
to set one's seal to |
صحه گذاشتن |
to sow mines |
مین گذاشتن |
to stand sentinel |
نگهبان گذاشتن در |
to take in a reef |
بادبان را تو گذاشتن |
to take ship |
درکشتی گذاشتن |
trepass |
پافرا گذاشتن |
trig |
علامت گذاشتن |
underact |
از کار کم گذاشتن |
undercharge |
کم خرج گذاشتن در |
underpricing |
کم قیمت گذاشتن |
split hairs <idiom> |
فرق گذاشتن |
to put down |
فرو گذاشتن |
to invent stories |
صفحه گذاشتن |
to spin yarns |
صفحه گذاشتن |
make an impression |
تاثیر گذاشتن |
give as a pledge |
گرو گذاشتن |
intube |
در لوله گذاشتن |
lacevi |
یراق گذاشتن |
lagvt |
سرپوش گذاشتن |
lay away |
کنار گذاشتن |
line out |
با خط علامت گذاشتن |
over run |
زیر پا گذاشتن |
overtop |
عقب گذاشتن |
oviposit |
تخم گذاشتن |
pigged |
بچه گذاشتن |
pignus |
گرو گذاشتن |
inshrine |
درمزار گذاشتن |
incase etc |
در لفاف گذاشتن |
incase etc |
در جعبه گذاشتن |
put in pledge |
گرو گذاشتن |
grow a beard |
ریش گذاشتن |
hand down |
به ارث گذاشتن |
high tender |
به مزایده گذاشتن |
hold in respect |
احترام گذاشتن به |
hypothecate |
گرو گذاشتن |
hypothecate |
به رهن گذاشتن |
imbark |
در کشتی گذاشتن |
impawn |
گرو گذاشتن |
impignorate |
رهن گذاشتن |
impignorate |
گرو گذاشتن |
put aside |
کنار گذاشتن |
to set by |
کنار گذاشتن |
to lay anegg |
تخم گذاشتن |
to lay aside |
کنار گذاشتن |
to lay it on with a trowel |
کار گذاشتن |
to leave a margin |
حاشیه گذاشتن |
to leave off |
کنار گذاشتن |
to make a for |
دردسترس گذاشتن |
to put a way |
کنار گذاشتن |
to put by |
کنار گذاشتن |
to put in pledge |
گرو گذاشتن |
to put up forsale |
بمزایده گذاشتن |
to put up to a |
بمزایده گذاشتن |
to keep in d. |
امانت گذاشتن |
to have the heels of any one |
کسیرادردوعقب گذاشتن |
to hang up |
معوق گذاشتن |
put on rudder |
سکان گذاشتن |
put out to interest |
به بهره گذاشتن |
put up to auction |
به مزایده گذاشتن |
putting a condition |
شرط گذاشتن |
regulater |
قاعده گذاشتن |
set down |
بزمین گذاشتن |
to beat back |
عقب گذاشتن |