Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 260 (3 milliseconds)
English
Persian
odd
:سوگند ملایم
odder
:سوگند ملایم
oddest
:سوگند ملایم
Search result with all words
good-tempered
ملایم
approximation
محاسبه ملایم
approximations
محاسبه ملایم
smooth
ملایم
smooth
صاف شدن ملایم شدن
smoothed
ملایم
smoothed
صاف شدن ملایم شدن
smoothest
ملایم
smoothest
صاف شدن ملایم شدن
smooths
ملایم
smooths
صاف شدن ملایم شدن
equable
ملایم
tootle
نی یا فلوت ملایم زدن
tootled
نی یا فلوت ملایم زدن
tootles
نی یا فلوت ملایم زدن
tootling
نی یا فلوت ملایم زدن
kindly
دلپذیر ملایم
andante
نسبتا ملایم
temper
ملایم کردن
temper
مرطوب کردن بازپختن ملایم کردن
tempered
ملایم کردن
tempered
مرطوب کردن بازپختن ملایم کردن
tempers
ملایم کردن
tempers
مرطوب کردن بازپختن ملایم کردن
qualifier
ملایم سازنده
qualifiers
ملایم سازنده
breezy
ملایم
reproof
ملامت توبیخ ملایم
reproofs
ملامت توبیخ ملایم
animation
این تصاویر به سرعت نمایش داده می شوند تا حرکت ملایم آنها به نمایش درآید
animations
این تصاویر به سرعت نمایش داده می شوند تا حرکت ملایم آنها به نمایش درآید
suave
ملایم مودب
agreeable
ملایم
downy
ملایم نرم
mild
ملایم
milder
ملایم
mildest
ملایم
meek
ملایم
shelving
شیب ملایم
self-possessed
ملایم
mildly
بطور ملایم
benign
ملایم
benignly
ملایم
easier
ملایم
easiest
ملایم
easy
ملایم
bask
باگرمای ملایم گرم کردن
basked
باگرمای ملایم گرم کردن
basking
باگرمای ملایم گرم کردن
basks
باگرمای ملایم گرم کردن
braise
با اتش ملایم پختن
braised
با اتش ملایم پختن
braises
با اتش ملایم پختن
braising
با اتش ملایم پختن
soften
ملایم کردن
softened
ملایم کردن
softens
ملایم کردن
gentle
ملایم
gentle
اهسته ملایم کردن
gentler
ملایم
gentler
اهسته ملایم کردن
gentlest
ملایم
gentlest
اهسته ملایم کردن
sweeten
شیرین شدن ملایم کردن
sweetened
شیرین شدن ملایم کردن
sweetening
شیرین شدن ملایم کردن
sweetens
شیرین شدن ملایم کردن
temperate
ملایم
pan
حرکت دادن ملایم پنجره دید به صورت افقی در تصویری که آن قدر بزرگ است که به یکباره قابل نمایش نیست . 2-
pan-
حرکت دادن ملایم پنجره دید به صورت افقی در تصویری که آن قدر بزرگ است که به یکباره قابل نمایش نیست . 2-
pans
حرکت دادن ملایم پنجره دید به صورت افقی در تصویری که آن قدر بزرگ است که به یکباره قابل نمایش نیست . 2-
lenient
ملایم باگذشت
good-natured
ملایم
recession
کسادی یا ورشکستگی نسبی و ملایم
recessions
کسادی یا ورشکستگی نسبی و ملایم
soft
ملایم
softer
ملایم
softest
ملایم
scroll
متنی که روی صفحه پیکسل به پیکسل ونه خط به خط بالا می رود و حرکت ملایم تری ایجاد میکند
scrolls
متنی که روی صفحه پیکسل به پیکسل ونه خط به خط بالا می رود و حرکت ملایم تری ایجاد میکند
sedate
ملایم
sedated
ملایم
sedates
ملایم
sedating
ملایم
moderate
ملایم
moderated
ملایم
moderates
ملایم
moderating
ملایم
bland
ملایم
blander
ملایم
blandest
ملایم
adagio
آهسته و ملایم
[اجرای آهنگ باهستگی]
aliasing
افزودن سیگنالهای صوتی بین الگوهای صوتی برای ایجاد صدای ملایم تر
ash tire
اتش ملایم
attemper
ملایم کردن
benedict
خوشحال ملایم
benignant
خوش خیم ملایم
cholerine
اسهال وبایی وبای ملایم
clement
ملایم
cooling off
ملایم شدن
Other Matches
od
سوگند ملایم
gar
سوگند ملایم
swear
سوگند خوردن قسم یاد کردن سوگند دادن
swears
سوگند خوردن قسم یاد کردن سوگند دادن
sacraments
سوگند
sacrament
سوگند
oath
سوگند
attestation
سوگند
oaths
سوگند
adjuration
سوگند
administering an oath
سوگند دادن
swearing
اتیان سوگند
abjure
سوگند شکستن
abjured
سوگند شکستن
abjures
سوگند شکستن
to administer
سوگند دادن
abjuring
سوگند شکستن
false oath
سوگند دروغ
upon my world
بشرافتم سوگند
swearing in
سوگند دادن
swearing-in
سوگند دادن
swearings-in
سوگند دادن
swear
سوگند خوردن
swear by
سوگند خوردن به
swears
سوگند خوردن
by god
سوگند بخدا
to lift one's hand
سوگند خوردن
to swear an oath
[on, to]
, to take an oath
[on; to]
سوگند خوردن
[به]
taking an oath
اتیان سوگند
take oath
سوگند یادکردن
oath of allegiance
سوگند وفاداری
to take an oath
سوگند خوردن
administration
سوگند دادن
Hippocratic oath
سوگند بقراطی
administrations
سوگند دادن
adjure
سوگند دادن
by g
به جرجیس سوگند
affidavits
سوگند نامه
adjurer
سوگند دهنده
up my conscience
به وجدانم سوگند
abstention from taking an oath
نکول سوگند
upon my honor
به شرافتم سوگند
loyalty oath
[American E]
سوگند وفاداری
admirster an oath
سوگند دادن
take an oath
سوگند خوردن
swearing formula
سوگند نامه
to swear like a trooper
زیاد سوگند خوردن
sanction
فتوای کلیسایی سوگند
attesting
سوگند یاد کردن
sanctioning
فتوای کلیسایی سوگند
attests
سوگند یاد کردن
abjeure
با سوگند ترک کردن
wager of law
تبری جستن با سوگند
abjurer or abjuror
سوگند شکن ترک
sanctions
فتوای کلیسایی سوگند
to perjure oneself
سوگند شکنی کردن
to swear by all that is sacred
بمقدسات عالم سوگند
perjuring
سوگند دروغ خوردن
perjures
سوگند دروغ خوردن
perjure
سوگند دروغ خوردن
attested
سوگند یاد کردن
sanctioned
فتوای کلیسایی سوگند
to swore falsely
سوگند دروغ خوردن
to lift one's hand
دست به سوگند برداشتن
to forswear oneself
سوگند دروغ خوردن
sanctity of an oath
حرمت سوگند یا قسم
manswear
سوگند دروغ خوردن
swear on
سوگند به چیزی خوردن
forswear
سوگند دروغ خوردن
goddamn
سوگند - قسم - برایبیانهیجانوعصبانیت
goddammit
سوگند - قسم - برایبیانناراحتیوعصبانیت
attest
سوگند یاد کردن
put a person on his oath
کسی را سوگند دادن
official oath
سوگند قانونی یا رسمی
to keep an oath inviolate
نقض نکردن سوگند
forswears
سوگند دروغ خوردن
god-awful
سوگند - قسم - برایبیانبدیونامطبوعبودنچیزی
forswearing
سوگند دروغ خوردن
conjure
سوگند دادن جادو کردن
attested
سوگند دادن تصدیق کردن
forsworn
سوگند دروغ یاد کرده
to keep an oath inviolate
معتبر نگه داشتن سوگند
perjury
سوگند شکنی گواهی دروغ
in my f.
به ایین سوگند خدامی داند
attests
سوگند دادن تصدیق کردن
coronation oath
سوگند هنگام تاج گذاری
attest
سوگند دادن تصدیق کردن
attesting
سوگند دادن تصدیق کردن
conjuring
سوگند دادن جادو کردن
conjures
سوگند دادن جادو کردن
conjured
سوگند دادن جادو کردن
sottovoce
ملایم
pigeon livered
ملایم
smoothe
ملایم
lamblkin
ملایم
mild flavoured
ملایم
good tempered
ملایم
good natured
ملایم
fair spoken
ملایم
lambent
ملایم
lenis
ملایم
lenitive
ملایم
dolce
ملایم
lentamente
ملایم
emolliate
ملایم
debonnaire
ملایم
selfpossessed
ملایم
smooth
<adj.>
ملایم
soft
<adj.>
ملایم
restrained
ملایم
to swear tre sonagainstany one
سوگند برای خیانت بکسی خوردن
they are sworn frends
بیکدیگر سوگند دوستی خورده اند
compurgator
یادکننده سوگند برای تبرئه دیگری
lambently
با تابندگی ملایم
larghetto
حرکت ملایم
larghetto
اهنگ ملایم
larghetto
موزیک ملایم
peanoforte
اهنگ ملایم
milden
ملایم کردن
light breeze
نسیم ملایم
lento
بطور ملایم
lambencyr
با روشنائی ملایم
fail soft
با خرابی ملایم
temperate climate
اقلیم ملایم
to tone down
ملایم شدن
fail softly
با خرابی ملایم
kindly climate
اب وهوای ملایم
kindlity
بطور ملایم
hand gallop
تاخت ملایم
glacis
شیب ملایم
glacis
سرازیری ملایم
gentle slope
شیب ملایم
genialize
ملایم کردن
genial heat
گرمای ملایم
to tone down
ملایم کردن
he swore off drinking
سوگند خوردکه از نوشابه خوری دست بکشد
perjured
سوگند دروغ خورده دروغی داده شده
i swore him to secrecy
او را سوگند دادم که راز راپوشیده نگاه دارد
ruggedly
بطور ناهموار یا ملایم
lambent
دارای روشنایی ملایم
lentissimo
خیلی ملایم واهسته
lambency
ملایمت در گفتگو روشنایی ملایم
milden
نرم کردن ملایم شدن
by the holy poker
سوگند شوخی امیزی است چون به انروزهای غریب ومانندان
to swear in
با سوگند دادن وارد کارکردن بامراسم تحلیف داخل کردن
espianade
قطعه زمین هموار شیب ملایم
Today's weather is mild by comparison.
در مقایسه هوای امروز ملایم است.
to go easy on somebody
[something]
با کسی
[چیزی]
مهربان
[آهسته]
[ملایم]
رفتار کردن
fail safe system
سیستمی که برای جلوگیری ازخرابی طراحی شده است سیستم با خرابی ملایم
playback rate scale factor
نقط های که اجرای ویدیو در آن ملایم نیست و به علت فریمهای گم شده نامناسب به نظر می رسد
perjurer
کسی که سوگند دروغ می خورد یا شهادت دروغ میدهد
plenum chamber
محفظه اب بندی شده درتوربینهای گاز که سبب ملایم کردن و گرفتن نوسانات جریان هوا میگردد
abjuration
عهد شکنی سوگند شکنی
chemical wash
کهنه شور یا دواشور نمودن فرش با کلر و خاکستر چوب جهت ملایم کردن رنگ ها و افزایش طول عمر ظاهری و غیر حقیقی فرش
dulcify
ملایم کردن اصلاح کردن
Susurrus
صدای آرام و ملایم، مثل خش خش یا صدای آرام باد
crude
حالت طبیعی رنگ
[حالت ملایم و اصیل رنگ]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com