English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 245 (27 milliseconds)
English Persian
direct : دستور دادن
directed : دستور دادن
directs : دستور دادن
Search result with all words
recall دستور تجمع قوا دادن
recalled دستور تجمع قوا دادن
recalls دستور تجمع قوا دادن
direct دستور دادن دستورالعمل دادن
directed دستور دادن دستورالعمل دادن
directs دستور دادن دستورالعمل دادن
comment ناتوان کردن موقت یک دستور با قرار دادن آن در محل توضیحات
commented ناتوان کردن موقت یک دستور با قرار دادن آن در محل توضیحات
commenting ناتوان کردن موقت یک دستور با قرار دادن آن در محل توضیحات
order دستور دادن
order سفارش دادن دستور دادن
order دستور دادن سفارش
instruct دستور دادن اموزش دادن
instructed دستور دادن اموزش دادن
instructing دستور دادن اموزش دادن
instructs دستور دادن اموزش دادن
CD دستور سیستم در UNIX , DOS-MS برای حرکت دادن شما اطراف ساختار دایرکتوری
CDs دستور سیستم در UNIX , DOS-MS برای حرکت دادن شما اطراف ساختار دایرکتوری
extract دستور انتخاب و خواندن دادن مورد نیاز از پایگاه داده یافایل
extracted دستور انتخاب و خواندن دادن مورد نیاز از پایگاه داده یافایل
extracting دستور انتخاب و خواندن دادن مورد نیاز از پایگاه داده یافایل
extracts دستور انتخاب و خواندن دادن مورد نیاز از پایگاه داده یافایل
intuit دستور دادن
intuited دستور دادن
intuiting دستور دادن
intuits دستور دادن
dictate دستور دادن
dictated دستور دادن
dictates دستور دادن
dictating دستور دادن
device کنترل وسیله با حروف مختلف یاترکیب خاص آنها برای دستور دادن به وسیله
devices کنترل وسیله با حروف مختلف یاترکیب خاص آنها برای دستور دادن به وسیله
cls در -MS DOS دستور سیستم به معنای پاک کردن صفحه نمایش و قرار دادن نشانه گر در بالای صفحه گوشه سمت چپ
cry havoc دستور غارت دادن
jump instruction دستور برنامه نویسی برای خاتمه دادن به یک سری دستورات و هدایت پردازنده به بخش دیگر برنامه
to give instractions دستور دادن
to orders dinner دستور ناهار دادن
to put any one up to something کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
to issue marching order دستور پیشروی دادن [ارتش]
to put any one up to something کسی را در کاری دستور دادن
dictate دستور دادن
to recall the troops from Mali دستور تجمع قوا را از کشورمالی دادن
Other Matches
statements 1-اصط لاح بیان یک دستور یا یک فرآیند. 2-دستور به زبان اصلی که به چندین دستور که ماشین ترجمه میشود
statement 1-اصط لاح بیان یک دستور یا یک فرآیند. 2-دستور به زبان اصلی که به چندین دستور که ماشین ترجمه میشود
one for one که برای هر دستور یا کلمه دستور در زبان یک دستور که ماشین تولید میکند
separator نشانه جدا کردن بخشهای خط دستور در برنامه مثل دستور وآرگومان
modifiers دستور برنامه نویسی که وضعیت طبیعی دستور را تغییر میدهد
skip دستور کامپیوتر خالی که CPU را به دستور بعدی هدایت میکند
skips دستور کامپیوتر خالی که CPU را به دستور بعدی هدایت میکند
skipped دستور کامپیوتر خالی که CPU را به دستور بعدی هدایت میکند
statements دستور برنامه کامپیوتری که حاوی بیش از یک دستور یا عبارت باشد
modifier دستور برنامه نویسی که وضعیت طبیعی دستور را تغییر میدهد
statement دستور برنامه کامپیوتری که حاوی بیش از یک دستور یا عبارت باشد
actual address دستور نهایی که پس از اعمال تغییرات در دستور ابتدایی اجرا میشود
pipe که به سیستم عامل می گوید خروجی یک دستور را به دستور دیگر بفرستد به جای نمایش آن
piped که به سیستم عامل می گوید خروجی یک دستور را به دستور دیگر بفرستد به جای نمایش آن
basics دستور تغییر نیافته برنامه که پردازش میشود تا دستور اجرا شدنی بدست آید
basic دستور تغییر نیافته برنامه که پردازش میشود تا دستور اجرا شدنی بدست آید
fetches دستور کامپیوتری برای انتخاب و خواندن داده یا دستور بعدی که باید پردازش شود
GOSUB دستور برنامه نویسی که یک تابع را اجرا میکند و سپس دستور بعدی را برمی گرداند
fetched دستور کامپیوتری برای انتخاب و خواندن داده یا دستور بعدی که باید پردازش شود
fetch دستور کامپیوتری برای انتخاب و خواندن داده یا دستور بعدی که باید پردازش شود
effective دستور نتیجهای که پس از تغییر در دستور اصلی اجرا میشود
prefix کد یا دستور یا حرفی که در شروع پیام یا دستور نوشته شود
prefixes کد یا دستور یا حرفی که در شروع پیام یا دستور نوشته شود
branches مسیر یا جهش مناسب از یک دستور به دستور دیگر
branch مسیر یا جهش مناسب از یک دستور به دستور دیگر
discrimination instruction دستور برنامه نویسی شرطی که با همراه داشتن محل دستور بعدی که باید اجرا شود و کنترل مستقیم اعمال میکند.
parting injuncyions دستور در هنگام جدایی اخرین دستور
macroinstruction دستور برنامه نویسی که به چندین دستور در تابع یا ماکرو برمی گردد. نرم افزار نشر Macromedia Derector برای PC و Macintosh با استفاده از زمان چاپ Lingo
language زبانی که برای برنامه نویسی طولانی و پیچیده است که هر دستور نشان دهنده یک دستور کد ماشین است
languages زبانی که برای برنامه نویسی طولانی و پیچیده است که هر دستور نشان دهنده یک دستور کد ماشین است
do nothing instruction دستور برنامه نویسی که عملی انجام نمیدهد فقط شمارنده برنامه را به آدرس دستور بعدی افزایش میدهد
halt وضعیتی که CPU به دستور غلط برسد یا به دستور نیمه برسد که در برنامه اجرا میشود
halts وضعیتی که CPU به دستور غلط برسد یا به دستور نیمه برسد که در برنامه اجرا میشود
halted وضعیتی که CPU به دستور غلط برسد یا به دستور نیمه برسد که در برنامه اجرا میشود
residents برنامهای که از خط دستور شروع میشود , وسپس درحافظه بار میشود, آماده دریافت توسط عملی است و کنترل را به خط دستور برمی گرداند
resident برنامهای که از خط دستور شروع میشود , وسپس درحافظه بار میشود, آماده دریافت توسط عملی است و کنترل را به خط دستور برمی گرداند
branch دستور برنامه شرطی که محل دستور بعدی در برنامه را مسخص میکند
one plus one address قالب دستور که حاوی محل یک ثبات و محل دستور بعدی باشد
branches دستور برنامه شرطی که محل دستور بعدی در برنامه را مسخص میکند
immediate دستور کامپیوتری که عملوند در دستور راست و نه آدرس محل عملوند
reduces تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
addressing در سطح صفر: عملوندی که بخشی از قسمت آدرس دستورالعمل است . سطح اول : عملوندی که در آدرس دستور ذخیره شده است . سطح دوم : عملوندی که در آدرسی که به دستور داده میشود ذخیره شده است
consent اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
command دستور
formula دستور
say so دستور
prescription دستور
prescriptions دستور
direction دستور
enjoinment دستور
formulae دستور
instruction دستور
formulas دستور
program دستور
precepts دستور
prescript دستور
commands دستور
rule دستور
order دستور
instructions دستور
precept دستور
commandments دستور
commanded دستور
programs دستور
regulation دستور
commandment دستور
say-so دستور
mandates دستور مردم به
cancellation order دستور فسخ
mandating دستور مردم به
mandating دستور مافوق
commandments دستور خدا
lubrication order دستور روغنکاری
laying instruction دستور نصب
macro شرح دستور
macro درشت دستور
movement order دستور حرکت
night order دستور شبانه
operating instruction دستور کار
order دستورالعمل دستور
operating manual دستور کار
operation order دستور عملیاتی
order code رمز دستور
order format قالب دستور
order دستور سفارش
grammatically ازروی دستور
mandate دستور مافوق
mandates دستور مافوق
mounting instruction دستور نصب
mandated دستور مردم به
mandated دستور مافوق
macro instruction درشت دستور
macroinstruction درشت دستور
mandate دستور مردم به
microinstruction ریز دستور
order of the day دستور جلسه
programmes دستور نقشه
grammars علم دستور
principals دستور دهنده
administrative order دستور اداری
principal دستور دهنده
grammars کتاب دستور
programs دستور کار
programs برنامه دستور
program دستور کار
program برنامه دستور
avaunt دستور اخراج
grammars دستور زبان
regulation دستور قانون
statement بیانیه دستور
directions دستور عمل
standing order دستور جاری
standing orders دستور جاری
programme دستور نقشه
permission دستور پروانه
grammar دستور زبان
grammar علم دستور
grammar کتاب دستور
behest امر دستور
blanket order دستور کلی
cancellation order دستور لغو
field manual دستور رزمی
formulary دستور نامه
prescriptions دستور عمل
recipes خوراک دستور
generative grammar دستور زایشی
recipe خوراک دستور
gramarey دستور زبان
grammer دستور زبان
commandment دستور خدا
job order دستور کار
execute statement دستور اجرایی
engine order دستور ماشین
collection order دستور وصول
conditional statement دستور شرطی
cramer's rule دستور کرامر
daily order دستور روز
runs دستور RUN
run دستور RUN
statements بیانیه دستور
prescription دستور عمل
embedded code دستور چاپگر
enforcement order دستور اجرا
ordinace دستور شرعی
money orders دستور پرداخت
instructions دستور کار
transformational grammar دستور گشتاری
instruction دستور عمل
technical manual دستور فنی
superior order دستور مافوق
statement number شماره دستور
warning order دستور اگهی
instructions دستور عمل
money order دستور پرداخت
agenda دستور جلسه
directives دستور دهنده
directive دستور دهنده
agendas دستور جلسه
instruction دستور کار
sailing orders دستور حرکت
purchase order دستور خرید
postbyte در یک دستور برنامه
recipes دستور خوراک پزی
delivery order دستور تحویل کالا
programme پروگرام دستور کار
programmes پروگرام دستور کار
dd statement دستور تعریف داده
directive متضمن دستور امریه
positional macro درشت دستور مرتبهای
directives متضمن دستور امریه
table از دستور خارج کردن
tabled از دستور خارج کردن
fragmentary order دستور جزء بجزء
formulary کتاب دستور یاقاعده
payment stopped دستور عدم پرداخت
final process دستور اجرای حکم
field order دستورعملیاتی دستور رزمی
imperative دستور بی چون وچرا
imperatives دستور بی چون وچرا
insubordination سرپیچی از اجرای دستور
tables از دستور خارج کردن
briefest دستور خلاصه کردن
order [placed with somebody] دستور [ازطرف کسی]
obeyed اجرا کردن دستور
assembly order دستور مونتاژ وسایل
marching order [travel order] دستور پیشروی [ارتش]
obeying اجرا کردن دستور
ambiguous grammar دستور زبان مبهم
brief دستور خلاصه کردن
call up دستور ارسال گزارش
call-up دستور ارسال گزارش
actual instruction دستور العمل واقعی
call-ups دستور ارسال گزارش
obey اجرا کردن دستور
transfers تغییر دستور یا کنترل
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com