English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 208 (34 milliseconds)
English Persian
fornicate : فاحشه بازی کردن
fornicated : فاحشه بازی کردن
fornicates : فاحشه بازی کردن
fornicating : فاحشه بازی کردن
Search result with all words
wench فاحشه دختر بازی کردن
wenches فاحشه دختر بازی کردن
whore فاحشه بازی کردن فاحشه کردن
whores فاحشه بازی کردن فاحشه کردن
Other Matches
whoredom فاحشه بازی
nag فاحشه عیبجویی کردن
nagged فاحشه عیبجویی کردن
nags فاحشه عیبجویی کردن
misplay بازی بد واز روی ناشیگری غلط بازی کردن
to make a trick با کارت شعبده بازی کردن [ورق بازی]
shinny بازی هاکی که با توپ چوبی بازی شود چوب بازی هاکی
harlequinade بخشی ازنمایش یالال بازی که لوده دران بازی میکند لودگی
frame مدت زمان به کیسه انداختن تمام گویهای بازی اسنوکر یک دهم از بازی بولینگ
cutthroat بازی 3 نفره که هریک به نفع خود بازی میکند
gamesmanship مهارت در بردن بازی بدون تخلف از مقررات بازی
game وسیله ROM که حاوی کد برنامه برای بازی کامپیوتری است و در کنسول بازی نصب میشود
dib ریگ بازی قاپ یا ریگی که با ان بازی می کنند
shinney بازی هاکی که باتوپ چوبی بازی شود
fire fight ترقه بازی اتش بازی مبادله تیراندازی
kiss in the ring بازی بگیرماچ کن :بازی که دران پسریادختری ....تااوراببوسد
hetaira فاحشه
tramped فاحشه
nightwalker فاحشه
courtesans فاحشه
tramps فاحشه
rakehell فاحشه
trull فاحشه
grass widow فاحشه
harlot فاحشه
callet فاحشه
prostitutes فاحشه
cockatrice فاحشه
prostitute فاحشه
harlots فاحشه
hetaera فاحشه
loon فاحشه
besom فاحشه
molls فاحشه
scarlet woman فاحشه
courtesan فاحشه
drabbest فاحشه
moll فاحشه
drabber فاحشه
fancy woman فاحشه
whores فاحشه
drab فاحشه
whore فاحشه
geishas فاحشه
geisha فاحشه
lighto'love فاحشه
ribald فاحشه
streetwalker فاحشه
tramp فاحشه
quean فاحشه
mademe فاحشه
madem فاحشه
courtezan فاحشه
rakehelly فاحشه
strumpet فاحشه
inning گیمی که بازیگر سرویس زده و ان را باخته فرصت برای نوبت هر بازی بیلیارد یاکروکه یک بخش از بازی بولینگ
house of ill repute فاحشه خانه
prostitutes فاحشه شدن
stallion معشوقه فاحشه
hackster جنده فاحشه
magdalen فاحشه تائب
prostitute فاحشه شدن
stallions معشوقه فاحشه
fancy women جنده فاحشه
to go to the streets فاحشه شدن
meretriciously فاحشه وار
fancy men جنده فاحشه
fancy man جنده فاحشه
bordel فاحشه خانه
bordello [American E] فاحشه خانه
call girls فاحشه تلفنی
call girl فاحشه تلفنی
slattern فاحشه وار
disorderly house فاحشه خانه
whoremaster فاحشه باز
John [American E] [prostitute's client] مشتری [فاحشه ای]
meretricious وابسته به فاحشه
hackney فعله فاحشه
meretricious فاحشه وار
whorehouse فاحشه خانه
brothels فاحشه خانه
whoreson فرزند فاحشه
call house فاحشه خانه
lupanar فاحشه خانه
bawdy house فاحشه خانه
harridan فاحشه از کارافتاده
brothel فاحشه خانه
to play fair مردانه و سر راست معامله کردن یا بازی کردن
quibbled زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibbling زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibbles زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibble زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
harlepuinade نمایش لال بازی ودلقک بازی
crampet game بازی خفه بازی کم فضای شطرنج
charlatanic امیخته بازبان بازی یاچاچول بازی
pugs ادم محبوب فاحشه
magdalen or lene فاحشه توبه کرده
whoremonger جاکش فاحشه باز
townswoman دختر شهری فاحشه
pot boy پادو فاحشه خانه
pug ادم محبوب فاحشه
play رل بازی کردن
gallant زن بازی کردن
move بازی کردن
plays رل بازی کردن
moves بازی کردن
toys بازی کردن
play-acting بازی کردن
plays بازی کردن
headwork با سر بازی کردن
rink یخ بازی کردن
To be acting. To put it on . رل بازی کردن
playact رل بازی کردن
toy بازی کردن
rinks یخ بازی کردن
play-act بازی کردن
play-acted بازی کردن
miscast بد بازی کردن
playing بازی کردن
twiddle بازی کردن
played رل بازی کردن
actuble بازی کردن
twiddling بازی کردن
play بازی کردن
played بازی کردن
twiddles بازی کردن
moved بازی کردن
twiddled بازی کردن
bump بازی کردن
playing رل بازی کردن
play-acts بازی کردن
foxes روباه بازی کردن تزویر کردن
fox روباه بازی کردن تزویر کردن
foxing روباه بازی کردن تزویر کردن
playact در تاتر بازی کردن
To play cards . ورق بازی کردن
left-handed با دست چپ بازی کردن
equivocates زبان بازی کردن
equivocating زبان بازی کردن
favouritism پارتی بازی کردن
gamble سفته بازی کردن
to make love عشق بازی کردن
bowl باتوپ بازی کردن
bowls باتوپ بازی کردن
mountebank حقه بازی کردن
sparred مشت بازی کردن
gambles سفته بازی کردن
spars مشت بازی کردن
mountebanks حقه بازی کردن
court عشق بازی کردن
personifying رل دیگری بازی کردن
play out تا اخر بازی کردن
play fair مردانه بازی کردن
personify رل دیگری بازی کردن
personifies رل دیگری بازی کردن
equivocated زبان بازی کردن
gambled سفته بازی کردن
equivocate زبان بازی کردن
to fly a kite سفته بازی کردن
war game بازی جنگ کردن
spar مشت بازی کردن
misplay ناشیانه بازی کردن
criminal court عشق بازی کردن
personified رل دیگری بازی کردن
played تفریح بازی کردن
to bill and coo بوسه بازی کردن
shinny شینی بازی کردن
cards ورق بازی کردن
drabbest جنده بازی کردن
skates اسکیت بازی کردن
drabber جنده بازی کردن
drab جنده بازی کردن
skated اسکیت بازی کردن
palter زبان بازی کردن
tricking حقه بازی کردن
skate اسکیت بازی کردن
tricked حقه بازی کردن
shinney شینی بازی کردن
plays تفریح بازی کردن
showboat نمایشی بازی کردن
kites سفته بازی کردن
play تفریح بازی کردن
start up <idiom> بازی را شروع کردن
to play ball توپ بازی کردن
to play marbles مهره بازی کردن
to look oneself again پشم بازی کردن
playing تفریح بازی کردن
to play at chess شطرنج بازی کردن
flimflam حقه بازی کردن
card ورق بازی کردن
fence شمشیر بازی کردن
kite سفته بازی کردن
fences شمشیر بازی کردن
trick حقه بازی کردن
to play soccer فوتبال بازی کردن
yo-yo یویو بازی کردن
yo-yos یویو بازی کردن
prevaricating زبان بازی کردن
prevaricate زبان بازی کردن
piddled باخوراک بازی کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com