Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
It wI'll pass off without one single incident
آب از آب تکان نخواهد خورد
Other Matches
THere is not even a ripple in the water .
<proverb>
آب از آب تکان نمى خورد .
I wont budge an inch.
من که از جایم تکان نخواهم خورد
He is as cool as a cucumber.
<idiom>
آب تو دلش تکان نمی خورد.
numbly
بی انکه حس داشته باشد یا تکان خورد
to interlock levers
اهرم هارابهم پیوستن بدانسان که هرکدام راتکان دهندهمه باهم تکان می خورد
This stone wont lift.
این سنگ از جایش بلند نمی شود ( تکان نمی خورد )
She doesn't eat meat, but other than that she'll eat just about anything.
او
[زن]
گوشت نمی خورد اما به غیر از آن او
[زن]
کلا همه چیز می خورد.
unskilled labour
نخواهد
will he nill he
چه بخواهد چه نخواهد
He wI'll not come after all.
آخرش هم نخواهد آمد.
wagged
تکان خوردن جنبانیدن تکان دادن
wags
تکان خوردن جنبانیدن تکان دادن
wagging
تکان خوردن جنبانیدن تکان دادن
wag
تکان خوردن جنبانیدن تکان دادن
will heŠnill he
چه بخواهد چه نخواهد خواه ناخواه
that will be the day
<idiom>
چیزی که هرگز تکرار نخواهد شد
the objection will not lie
ان ایراد وارد نخواهد بود
durable
آنچه به آسانی خراب نخواهد شد
unskilled labour
کارگرانی که کارشان استادای نخواهد
He had a nast fall.
بد جوری خورد زمین ( زمین بدی خورد )
complete transaction
معامله قطعی و تمام شده که دنباله نخواهد داشت
shakeable
تکان دادنی تکان خوردنی
shog
تکان خوردن تکان دادن
shakable
تکان دادنی تکان خوردنی
shimmey
تکان تکان خوردن
shimmy
تکان تکان خوردن
jumbled
تکان تکان خوردن
jumble
تکان تکان خوردن
jumbles
تکان تکان خوردن
joggles
تکان تکان خوردن
joggling
تکان تکان خوردن
joggled
تکان تکان خوردن
joggle
تکان تکان خوردن
jumbling
تکان تکان خوردن
Though the wolf may lose his teeth but never loses.
<proverb>
گرگ یتى اگر دندانهایش را هم از دست بدهد سرشت خود از دست نخواهد داد .
sans recours
عبارتی که فهرنویس وقتی به نمایندگی ازجانب دیگری فهر نویسی میکند قبل ار امضا می نویسد وبنابراین شخصا" مسئوولیتی در قبال نکول نخواهد داشت
encounter
زد و خورد
encountered
زد و خورد
encountering
زد و خورد
punch-ups
زد و خورد
ate
خورد
punch-up
زد و خورد
feedback
پس خورد
passage of arms
زد و خورد
prize fighting
زد و خورد
feed
خورد
feeds
خورد
encounters
زد و خورد
engagements
زد و خورد
engagement
زد و خورد
feedback circuit
مدار پس خورد
squish
خورد کردن
parallel feed
خورد موازی
pulverizer
خورد کننده
passage at arms
زدو خورد
feedback
باز خورد
pin feed
خورد سنجاقی
regulating slack
خورد دادن
self absorbed
در خورد فرورفته
misfeed
سوء خورد
he partook of fare
ازخوراک ما خورد
eating
خورد و خوراک
card feed
خورد کارت
waterline
خط بر خورد اب باکشتی
to sinister in
خورد رفتن
to rub a thing in
چیزیرا خورد
cross feed
خورد متقابل
the timber warped
تیرپیچ خورد
face down feed
خورد رو به پایین
face up feed
خورد رو به بالا
he drank himself to death
خورد که مرد
it ran into ten editions
ده چاپ خورد
melec
زدو خورد
in-fighting
زد و خورد از فاصلهی کم
drank
عرق خورد
drank
خورد سرکشید
drank
نوشابه خورد
diner
کسی که شام می خورد
it is quite another story now
ان دفتر را گاو خورد
he wrenched his ankle
قوزکش پیچ خورد
It is of no use to me. I have no use for it.
بدرد من نمی خورد
he sprained his ankle
قوزکش پیچ خورد
warfare
نزاع زدو خورد
the ship struck a arock
کشتی بسنگ خورد
My head hit the wall.
سرم خورد به دیوار
I don't expect that ...
چشمم آب نمی خورد که ...
I don't believe that ...
چشمم آب نمی خورد که ...
eating disorder
اختلال خورد و خوراک
He sprained (twisted) his ankle.
پایش پیچ خورد
At the beginning of the month (year).
سرش ؟ بسنگ خورد
whang
صدای بر خورد دو جسم
It melts in the mouth.
مثل آب مشروب می خورد
I am in a good mood today.
حالش بهم خورد
overwhelmingly
خورد کننده پرقدرت
She had three bowls of soup.
سه کاسه سوپ خورد
He is good for nothing.
به هیچ دردنمی خورد
The stone struch me on the face.
سنگ خورد به صورتم
He fell on his face.
با صورت خورد زمین
a dog in the manger
<idiom>
نه خود خورد نه کس دهد
diners
کسی که شام می خورد
overwhelming
خورد کننده پرقدرت
the ship was snagged
کشتی بچیزی خورد
preemptive multitasking
حالت چندکاره که سیستم عامل یک برنامه را برای مدت زمانی اجرا میکند و پس کنترل را به برنامه بعدی میدهد به طوری که برنامه بعدی وقت پردازنده را نخواهد گرفت
abstemious
ممسک در خورد ونوش و لذات
She eats extraordinary quantities.
او
[زن]
مقدار فوق العاده ای را می خورد.
The ball hit the wall and bounced back.
توپ خورد به دیوار وبرگشت
Appearances are deceptive.
فریب ظاهر رانباید خورد
Where does this street lead on to ?
این خیابان یکجا می خورد ؟
I heard a sound .
صدائی به گوشم خورد( رسید )
pain in the neck
آدم
[چیز]
اعصاب خورد کن
You're a pain in the neck!
اعصاب آدم را خورد می کنی!
it puckered up in sewing
درضمن دوختن چین خورد
He drank himself to death.
آنقدر مشروب خورد تامرد
window panes
باران با صدا به پنجره می خورد
force-feeding
به زور به خورد کسی دادن
force-feeds
به زور به خورد کسی دادن
he was given 0 lashes
بیست ضربه شلاق خورد
They became estranged . They fell out .
میانه آنها بهم خورد
He eats bread at the ruling market price.
<proverb>
نان را به نرخ روز مى خورد .
they came to a rupture
میانه انها بهم خورد
force-feed
به زور به خورد کسی دادن
force-fed
به زور به خورد کسی دادن
to blow out one's brains
اعصاب کسی را خورد کردن
The bell goes at 9 .
ساعت 9 زنگ می خورد ( می زنند )
I am sceptical. I have my doubts. I am not all optimistic.
من که چشمم آب نمی خورد ( خوشبین نیستم )
He tripped and fell .
پایش گیر کرد وزمین خورد
The blow made my head swin.
در اثر ضربه سرم گیج خورد
A few spelling errors caught my eye.
چند غلط املایی به چشمم خورد
He is most suitable for brain work .
خیلی بدرد کارهای فکری می خورد
engrain
درجسم چیزی فروکردن خورد دادن
we missed our mark
تیر ما بسنگ خورد خطا کردیم
the door banged
درباصدای محکم و بلندی بهم خورد
she doesnt even cough without her husband s permission(consent)
بدون اجازه شوهرش آب نمی خورد
After all that money is of no use.
تازه آن پول هم بدردت نمی خورد.
pabulum
[هر چیزی که بشود به عنوان غذا خورد]
cousins
حریفی که مرتبا" یا به اسانی شکست می خورد
cousin
حریفی که مرتبا" یا به اسانی شکست می خورد
I'm sick of that jike, cut it out, can't you?
حالم از این جوک به هم می خورد، ساکت شو. نمیتونی؟
He swore off smoking cigarettes .
قسم خورد سیگه ررا کنا ربگذارد
He swore to having paid for the goods .
قسم می خورد که پول کالاها را پرداخته است
This car wI'll do beautifully .
این اتوموبیل قشنگ بدرد مان می خورد
bounce shot
گویی که به زمین می خورد وبه طرف دروازه می رود
If you criticize him, it's like a red rag to a bull.
اگر از او
[مرد]
انتقاد بکنی زود بهش بر می خورد.
The way he eats his food disgusts
[revolts]
[repulses]
me.
به نحوه ای که او
[مرد]
غذا می خورد حال من را بهم می زند.
half volley
پرتاب نزدیک به توپزن که بیدرنگ پس از بلند شدن ضربه می خورد
He lost control of the car and swerved towards a tree.
او
[مرد]
کنترل خودرو را از دست داد و از پهلو به درخت خورد.
alley shot
ضربه شدید کم ارتفاع به دیوار مقابل که بعد به دیوارکناری می خورد
fish cake
نان شیرینی که از ماهی خورد کرده وپوره سیب زمینی درست کنند
slap shot
ضربه محکم که تیغه چوب هاکی پشت گوی به زمین می خورد و ان را بلند میکند
wags
تکان
wagging
تکان
nodded
تکان سر
nods
تکان سر
nodding
تکان سر
jolting
تکان
nod
تکان سر
shake
تکان
jolt
تکان
heart quake
تکان دل
rock
تکان
rocked
تکان
rocks
تکان
smooths
بی تکان
smoothest
بی تکان
smoothed
بی تکان
jerks
تکان
jerking
تکان
stroke
تکان
jolted
تکان
jolts
تکان
stroking
تکان
concussion
تکان
strokes
تکان
stroked
تکان
jerk
تکان
jerked
تکان
smooth
بی تکان
wag
تکان
jostles
تکان
shocked
تکان
shocks
تکان
jostled
تکان
jostle
تکان
shakes
تکان
wagged
تکان
motioning
تکان
motion
تکان
shaking
تکان
movement
تکان
jostling
تکان
motions
تکان
rocking
تکان
jarring
تکان
shock
تکان
motioned
تکان
second best theory
نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
mouse
توپی درون آن می چرخد و به احساس کننده هایی می خورد که حرکات افقی و عمودی را در کامپیوتر انجام می دهند
mouses
توپی درون آن می چرخد و به احساس کننده هایی می خورد که حرکات افقی و عمودی را در کامپیوتر انجام می دهند
twiddles
تکان دادن
concuss
تکان دادن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com