English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
If it has not water for me it certainly has bread . <proverb> آب براى من ندارد براى تو که دارد .
Other Matches
To cook a pottage for some one . <proverb> آش براى کسى پختن .
Every why has a wherefore . <proverb> براى هر چونى ,چرایى هست.
A single bereavement is enough to affect a whole family. <proverb> یک داغ دل بس است براى قبیله اى .
A word is enough to the wise . <proverb> براى عاقل یک یرف بس است .
Such a one is fit for being placed insid a pillar. <proverb> براى لاى جرز خوب است .
Die for him who will get feverish for you. <proverb> براى کسى بمیر که برایت تب کند .
For the unlucky man adversity comes from all direc. <proverb> براى آدم بدبخت از در و دیوار مى بارد.
Death is good luck for the unlucky . <proverb> براى آدم بدبخت مرگ خوشبختى است .
It is never too late to mend. <proverb> براى اصلای شدن هیچگاه دیر نیست .
It is never too late to learn . <proverb> براى کسب علم هیچ موقعى دیر نیست .
Never put off till tomorrow what maybe done today. <proverb> آنچه امروز مىتوانى انجام دهى هرگز براى فردا مگذار.
Spare when you are young, and spend when you are old. <proverb> در جوانى پس انداز کن تا در پیرى خرج کنى (براى دگر روز چیزى بنه).
resident ما در حافظه بار کردن ندارد وجود دارد
residents ما در حافظه بار کردن ندارد وجود دارد
He is not too educated, but has plenty of horse sense . تحصیلات چندانی ندارد ولی فهم وشعور دارد
sleeping partner شریکی که تنها سرمایه دارد و درامور شرکت دخالتی ندارد
sleeping partners شریکی که تنها سرمایه دارد و درامور شرکت دخالتی ندارد
resident داده نوشتار که همیشه در چاپگر یا وسیلهای که نیاز به بار کردن ندارد وجود دارد
residents داده نوشتار که همیشه در چاپگر یا وسیلهای که نیاز به بار کردن ندارد وجود دارد
IBM صفحه کلیدی که حاوی کلیدهای تابعی است و در سمت چپ کلیدهای اصلی قرار دارد و نوشته عددی جداگانه ندارد
enclitic متکی به کلمه قبلی کلمهای که تکیه ندارد و یااگر دارد تکیه اش رابکلمه پیش از خود میدهد ودر تلفظ بدان کلمه می چسبد
salachak فرش محرابی یموتی [این نوع بافت حالت معمول مستطیل شکل فرش را ندارد و قسمت بالای فرش شکل قوسی یا مثلثی دارد.]
He that blows in the dust fills his eyes. <proverb> کسى که شرم ندارد وجدان هم ندارد.
There is no point in it . It doest make sense . It is meaningless. معنی ندارد ! ( مورد و مناسبت ندارد )
he is second to none دومی ندارد بالادست ندارد
scalar متغیری که یک مقدارمجزا منتسب به خود دارد. یک مقدارمجزا پایه دارد. بردار دویا چند مقدارجهت دار دارد
. The car is gathering momentum. اتوموبیل دارد دور بر می دارد
Walls have ears <idiom> دیوار موش دارد و موش گوش دارد [اصطلاح]
labor theory of value براساس این نظریه قیمتهای نسبی کالاها به مقادیر نسبی کارکه در تولید ان کالاهابکاررفته بستگی دارد بخش عمدهای از اقتصاد مارکس برپایه نظریه ارزش کارقرار دارد
zero insertion force socket [قطعه ای که ترمینال های اتصال متحرک دارد و امکان درج قطعه بدون اعمال نیرو دارد سپس اهرم کوچکی می چرخد تا با لبه های قطعه برخورد کند]
enclave economices اقتصادهائی که عمدتا درکشورهای در حال توسعه وجود دارد در این اقتصادهاتعداد کمی مناطق پیشرفته ازنظر اقتصادی وجود دارد وبقیه مناطق که وسیعترند ازرشد و پیشرفت بسیار کمی برخوردار میباشند
walls here ears دیوار موش دارد موش گوش دارد
he is not of that stamp را ندارد
there is no style about her ندارد
there is no limit to it حد ندارد
flicker free ی ندارد
it does not weigh with me ندارد
he has no excuse what عذری ندارد
It is o. k . ( all right ) . it doesent matter . عیب ندارد
he has no temperature to day امروز تب ندارد
he has an a. to grind غرضی ندارد
there is no limit to it اندازه ندارد
Nothing is quite impossible. کارنشد ندارد
he is out of huomor دماغ ندارد
he hasno notion of going سر رفتن ندارد
it is nothing new تازگی ندارد
no object اهمیت ندارد
It is no trouble at all. زحمتی ندارد
he has nothing of his own چیزی ندارد
he has nostomach for the fight سر دعوا ندارد
it is of no weight قدرواهمیتی ندارد
dont mention it اهمیت ندارد
he has no manners اداب ندارد
his hat cover his fanily هیچکس را ندارد
it does not matter اهمیت ندارد
hadn't ندارد نبایستی
no matter اهمیت ندارد
it is well enough عیبی ندارد
No problem at all. It is quite all right . مانعی ندارد
it is nothing out of the way غرابتی ندارد
She has no axe to grind . She doesnt mean anything . مقصودی ندارد
it lacks soul روح ندارد
it is a soft snap کاری ندارد
Don’t mention it. قابلی ندارد.
domains برنامهای که حق کپی ندارد
there is no exception to that rule ان قانون استثناء ندارد
many hands make light work <proverb> یک دست صدا ندارد
There is nothing to be afraid of in driving. رانندگی که ترس ندارد.
crying is useless گریه سودی ندارد
That is beside the point. It is irrelevant ( inconsequential , immaterial ) . ربطی به موضوع ندارد
There is nothing to be ashamed lf . ( اینکار ) خجالت ندارد
irons in the fire <idiom> وقت سرخاراندن ندارد
it matters little چندان اهمیت ندارد
h does not w.much چندان وزنی ندارد
de facto standard سسهای اعتبار به آن ندارد
Death keeps no calendar. <proverb> مرگ تاریخ ندارد.
his hand lack one finger دستش یک انگشت ندارد
She never gets any gratitude . دستش نمک ندارد
Cheating( fraud) does not pay ( prosper). تقلب عاقبت ندارد
it is of little worth چندان ارزشی ندارد
it is of no importance هیچ اهمیت ندارد
infinite حلقهای که خروج ندارد.
it is of no moment هیچ اهمیت ندارد
his intentions are good خیال بدی ندارد
and that is flat(final)!No arguments! چون وچراهم ندارد !
Nothing is impossible . کار نشد ندارد
his hand want's two fingers دستش دو انگشت ندارد
he hasno notion of going میل رفتن ندارد
it differs nothing from هیچ فرقی با .....ندارد
it is not protected by sanctions ضمانت اجرایی ندارد
That is quitw O. K. That is fine. هیج اشکالی ندارد
it is indifferent to me برای من چه اهمیتی ندارد
it is beyond recall احتمال لغوشدن ندارد
it is allup with him دیگر امیدی ندارد
domain برنامهای که حق کپی ندارد
it takes two to tango <idiom> [یک دست صدا ندارد]
That's not so! این حقیقت ندارد!
He cant stand the sight of us. چشم ندارد ما را ببیند
There is no market for it in Iran . درایران مصرفی ندارد
he is at a loose end کار معینی ندارد
he is indisposed to go میل برفتن ندارد
he is nothing to me بتمن خویشی ندارد
It doesnt look nice . It is useemly. صورت خوشی ندارد
there is no reason هیچ دلیل ندارد
This does not apply to . . . در رابطه با . . . کاربرد ندارد.
he is short of hands کارگر کافی ندارد
he means well قصد بدی ندارد
he hasno notion of going خیال رفتن ندارد
there is nothing for it but to چارهای ندارد جز اینکه
that in nothing to me برای من اهمیتی ندارد
she cannot bear heat طاقت گرما را ندارد
null رشتهای که هیچ حرفی ندارد
You are ( most ) welcome . It is a mere nothing . It is not fit to drink . قابل ندارد ( بعنوان تعارف )
there is no p of his going رفتن وی هیچ امکان ندارد
confession and avoidance باط ندارد و اثرش به سوداوست
The very idea ! معنی ندارد ! ( قبیح است )
time out of minds زمانی که کسی یاد ندارد
His remarks are unfounded. حرفهایش پایه واساسی ندارد
there is no precedent for this این چیز سابقه ندارد
there is no occasion for fear ترس هیچ مورد ندارد
His greed knows no limits. حرص وطمع اش اندازه ندارد
It isn't anything like her. او [زن] اصلا همچنین رفتاری ندارد.
His knowledge has no limits. دانش اوحد واندازه ای ندارد
they are of no historical هیچ اهمیت تاریخی ندارد
out of one's element <idiom> جایی که به شخص تعلق ندارد
It is pointless for her to come here . موضوع ندارد اینجا بیاید
My French is not up to much. فرانسه ام چندان تعریفی ندارد
It wI'll come to a bad end. It is foredoomed. اینکار عاقبت ( خوشی ) ندارد
e. wear پارچه ایی که مرگ ندارد
netblock ابشاری که نیاز به دفاع ندارد
it does not matter عیب ندارد چیزی نیست
A logical remark has no answer. <proverb> یرف یساب جواب ندارد .
you are welcome کاری نکردم اهمیت ندارد
It doesnt matter. it is nothing. چیزی نیست ( عیب ندارد )
it is immaterial ناچیز است اهمیت ندارد
that is nothing like it هیچ شباهتی بدان ندارد
he has no friends او هیچ دوست و اشنایی ندارد
it boots not to complain گله گذاری سودی ندارد
He has not a single star in all the seven skies. <proverb> یک ستاره در هفت آسمان ندارد.
It is in the bag . It is a dead cert. ردخورد ندارد (حتمی است )
He hasnt a mind of his own. ازخودش رأیی ندارد (بی اراده)
from immemorial times اززمانی که کسی بیاد ندارد
it is not worth my while نمیارزد برای من ارزش ندارد
it is of no use talking سخن گفتن سودی ندارد
The full man does not understand a hungry one . <proverb> سیر از گرسنه خبر ندارد .
There is nothing wrong with it. این هیچ ایرادی ندارد.
He is on edge. He is restive. آرام ندارد (ناراحت است )
he does nothing but talk کاری جزحرف زدن ندارد
He is unpredicateble. He acts haphazardly. کارش حساب وکتابی ندارد
... if you don't mind my asking ... اگر پرسش من [برای تو] ایرادی ندارد
It is a case of tit for tat . چیزی که عوض داد گله ندارد
complete آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
Your proposal has little practical value . پیشنهادتان ارزش عملی چندانی ندارد
blind letter نامهای که نام ونشان روشن ندارد
He is only half a man . مردانگی ندارد (فاقد قدرت وشجاعت )
Such a thing does not exist at all . چنین چیزی اصلا" وجود ندارد
it is not true that he is dead اینکه میگویند مرده است حق ندارد
it is not pervious to reasonov بدان دسترسی ندارد خردانرانمیتواند دریابد
The poor fellow ( guy ) is restless. بیچاره قرار نمی گیرد ( ندارد )
they call him mister یک اقایی است که عنوان یا لقب ندارد
It doesnt make any difference to me . برای من فرقی نمی کند (ندارد)
Your passport is no longer valid. گذرنامه شما دیگر اعتبار ندارد.
There is no harm in trying. امتحانش مجانی است (ضرر ندارد )
There is no disagreement among us. اختلاف نظری بین ماوجود ندارد
irreligionist کسیکه بمسائل دینی اعتنائی ندارد
sole tenant مستاجر انحصاری مستاجری که شریک ندارد
unconditional آنچه به هیچ شرطی بستگی ندارد
singleton ورقی که در دست بازیکن نظیری ندارد
There is no such number. همچنین شماره تلفنی وجود ندارد.
He makes a hundred jugs of which not one has a han. <proverb> صد کوزه بسازد یکى دسته ندارد .
There's no reason for concern. دلیلی برای نگرانی وجود ندارد.
He hasn't had much of an appetite lately. به تازگی او [مرد] هیچ اشتها ندارد.
This is treason, pure and simple. خیانت که دیگه شاخ ودم ندارد
he has no enterprise دل ندارد که به کارهای مهم دست بزند
He is in a bad way (poor circumstances). وضع وحالش چندان تعریفی ندارد
monogamist مرد یا زنی که در ان واحدبیش یک همسر ندارد
There are no vacancies at the hotel. هتل اتاق ( جای ) خالی ندارد
linear برنامه کامپیوتری که حلقه یا جهشی ندارد
He has a poor service record in this company. دراین شرکت بی سابقه خوبی ندارد
neither fish nor fowl <idiom> چیزی که به گروه مشخص تعلق ندارد
The dilemma has no simple answers. این مخمصه راه حل ساده ای ندارد.
He has not enough experience for the position. برای اینکار تجربه کافی ندارد
coram non judice درپیش کسی که صلاحیت داوری ندارد
the interest of it is gone دیگر خوش مزگی یا تازگی ندارد
completes آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
completing آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
There is nothing to worry about. دلیلی برای نگرانی وجود ندارد.
no address operation دستویر که نیازی به آدرس در خود ندارد
no branch شغلی که احتیاج به رسته تخصصی ندارد
completed آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
And that is it period . I have nothing more to say . and that is final . همان است که گفتم ( برو برگرد ندارد )
He has not a penny to bless himself with . <proverb> یتى یک پنى ندارد که خرج خود کند.
bohemian که درزندگی یاکارخودبرسم وقانون دیگران کاری ندارد
bohemians که درزندگی یاکارخودبرسم وقانون دیگران کاری ندارد
It is no use crying over spilt milk . <proverb> بعد از ریختن شیر ,گریه فایده ندارد.
There is no reason to do something دلیلی وجود ندارد که کاری انجام شود.
it is of no use to us بکار ما یا بدرد ما نمیخورد سودی برای ما ندارد
indeterminate vowel حرف مصوتی که صدای معین یا اشکاری ندارد
The bus stop is no distance at all . ایستگاه اتوبوس فاصله زیادی با اینجا ندارد
there is nothing in it چیز مهمی دران نیست پروپایی ندارد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com