English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
She has a twisted mind . آدم کج خیالی است ( سوء ظن دارد )
Other Matches
romanticizes بصورت خیالی دراوردن داستان خیالی نوشتن
romanticised بصورت خیالی دراوردن داستان خیالی نوشتن
romanticize بصورت خیالی دراوردن داستان خیالی نوشتن
romanticizing بصورت خیالی دراوردن داستان خیالی نوشتن
romanticized بصورت خیالی دراوردن داستان خیالی نوشتن
romanticising بصورت خیالی دراوردن داستان خیالی نوشتن
romanticises بصورت خیالی دراوردن داستان خیالی نوشتن
graustark سر زمین خیالی داستان خیالی
scalar متغیری که یک مقدارمجزا منتسب به خود دارد. یک مقدارمجزا پایه دارد. بردار دویا چند مقدارجهت دار دارد
fantasmal خیالی
dreamier خیالی
visionary خیالی
fictitious خیالی
visionaries خیالی
viewy خیالی
visional خیالی
brainchild خیالی
poetic خیالی
dreamiest خیالی
dreamy خیالی
abandons بی خیالی
abandoning بی خیالی
abandon بی خیالی
imaginary خیالی
vagariously خیالی
laputan خیالی
romantic خیالی
fantastic خیالی
illusional خیالی
fantastical خیالی
phantasmic خیالی
phantasy خیالی
metaphsical خیالی
phantasmal خیالی
chimerical خیالی
fanciful خیالی
romantics خیالی
insubstantial خیالی
romantically خیالی
. The car is gathering momentum. اتوموبیل دارد دور بر می دارد
abstract مطلق خیالی
abstracting مطلق خیالی
f.claims دعاوی خیالی
undreamed of خیالی رویایی
fancy picture عکس خیالی
phantoms خیالی روح
soubriquet لقب خیالی
fantastically بطور خیالی
babel طرح خیالی
eidolon تصویر خیالی
soubriquets لقب خیالی
dreamful غیرواقعی خیالی
abstracts مطلق خیالی
image تصور خیالی
images تصور خیالی
fantasia اهنگ خیالی
fancifully بطور خیالی
phantom خیالی روح
false stereo تصویر خیالی
notional income درامد خیالی
shangri بهشت خیالی
fantast ادم خیالی
delusory وهمی یا خیالی
suppositious فرضی خیالی
spectral خیالی طیفی
fine spun دقیق خیالی
kinephantom حرکت خیالی
phantom limb اندام خیالی
fantasie اهنگ خیالی
sobriquets لقب خیالی
imaginativeness خیالی بودن
Utopias خیالی و تصوری
unrealistic خیالی تصوری
vagarious خیالی وهمی
accidencental color رنگ خیالی
unrealistically خیالی تصوری
humoresque تصنیف خیالی
ideative خیالی اندیشهای
bizarre خیالی وهمی
ideational خیالی اندیشهای
Utopia خیالی و تصوری
sobriquet لقب خیالی
imagnarily بطور خیالی
fictitious force نیروی خیالی [فیزیک]
A castle in the air. Wishful thinking. آرزوی واهی ( خیالی)
wonderlands کشور زیبای خیالی
unreal غیر واقعی خیالی
pipe dreams نقشه خیالی و موهوم
extravaganzas ازیک شخصیت خیالی
extravaganza ازیک شخصیت خیالی
imaginary friends دوستان خیالی [روانشناسی]
fantasy هوس نقشه خیالی
pipe dream نقشه خیالی و موهوم
false stereo تصویربرجسته بین خیالی
mirage نقش بر اب امر خیالی
pruriently از روی هرزه خیالی
visionist ادم خیالی یاغیرعملی
idealism سبک هنری خیالی
fantasies هوس نقشه خیالی
simulacrum صورت خیالی خیال
wonderland کشور زیبای خیالی
to chuck up the sponge از خیالی دست کشیدن
utopian خیالی و غیر عملی
mirages نقش بر اب امر خیالی
shadows بحریف خیالی مشت زدن
shadowed بحریف خیالی مشت زدن
shadow بحریف خیالی مشت زدن
shadowing بحریف خیالی مشت زدن
fantasticality طبیعت خیالی یاوسواسی بوالهوسی
liliputian وابسته به جزیره خیالی لی لی پوت
fantastico ادم خیالی و خنده اور
surrealism سبک نگارش خیالی سوررئالیسم
phantasmagorias منظره خیالی وعجیب وغریب ومجلل
whim wham شیی ء یا چیز هوس انگیز و خیالی
phantasmagoria منظره خیالی وعجیب وغریب ومجلل
To live in a fools paradise . گول خوشیهای خیالی وزود گذر را خوردن
Walls have ears <idiom> دیوار موش دارد و موش گوش دارد [اصطلاح]
idealize بصورت ایده ال در اوردن صورت خیالی و شاعرانه دادن
idealises بصورت ایده ال در اوردن صورت خیالی و شاعرانه دادن
idealising بصورت ایده ال در اوردن صورت خیالی و شاعرانه دادن
idealizing بصورت ایده ال در اوردن صورت خیالی و شاعرانه دادن
idealizes بصورت ایده ال در اوردن صورت خیالی و شاعرانه دادن
to be on a guilt trip <idiom> احساس خیالی داشتن که مقصر هستنند [اصطلاح روزمره]
idealised بصورت ایده ال در اوردن صورت خیالی و شاعرانه دادن
idealized بصورت ایده ال در اوردن صورت خیالی و شاعرانه دادن
labor theory of value براساس این نظریه قیمتهای نسبی کالاها به مقادیر نسبی کارکه در تولید ان کالاهابکاررفته بستگی دارد بخش عمدهای از اقتصاد مارکس برپایه نظریه ارزش کارقرار دارد
zero insertion force socket [قطعه ای که ترمینال های اتصال متحرک دارد و امکان درج قطعه بدون اعمال نیرو دارد سپس اهرم کوچکی می چرخد تا با لبه های قطعه برخورد کند]
paranoia or noea دیوانگی خیالی که دران انسان مردم دیگر رازیردست وسزاوارمی پندارد
enclave economices اقتصادهائی که عمدتا درکشورهای در حال توسعه وجود دارد در این اقتصادهاتعداد کمی مناطق پیشرفته ازنظر اقتصادی وجود دارد وبقیه مناطق که وسیعترند ازرشد و پیشرفت بسیار کمی برخوردار میباشند
walls here ears دیوار موش دارد موش گوش دارد
adventure game بازی کامپیوتری که در آن کاربر در یک میدان خیالی قهرمان است و باید از موقعیتهای مختلف خط رناک عبور کند
fools paradise خوشی بی اساس یا خیالی الکی خوشی
virtual حافظه اصلی خیالی بزرگ که با بارکردن صفخات کوچک تر از حافظه پشتیبان به حافظه موجود ایجاد میشود فقط وقتی که نیاز باشد
he is ill with fever تب دارد
chain دارد.
heavy fighting is in progress دارد
chains دارد.
there is a time for everything دارد
hast او دارد
has دارد
he has worms دارد
are there any remarks? دارد
he has a rage for money دارد
multungulate که بیش از دو سم دارد
But one leg to the fowl. <proverb> مرغ یک پا دارد .
not a patch on چه دخلی دارد
what the odds چه اهمیت دارد
the probability is احتمال دارد
the reason is manifold چنددلیل دارد
virus وجود دارد
viruses وجود دارد
the reason is two fold دودلیل دارد
it depends [on] بستگی دارد [به]
what matter? چه اهمیت دارد
I owe him a dept of gratitude. حق بگردنم دارد
walls have ears گوش دارد
figure on <idiom> بستگی دارد به
it has sides سه پهلو دارد
our library is well stocked خوبی دارد
Buttonhole کتی که در دو طرف دکمه دارد
There is a knack in it . یک فنی دارد
god is خداوجود دارد
he tops .0 metres یک مترونیم قد دارد
Windows GDI بیتی دارد
it is usual with him عادت دارد
he has a spite against me بامن لج دارد
he has an a. to grind مقصود دارد
he has an axe to grind غرض دارد
there is a rumour that شهرت دارد که
he is fifty تمام دارد
he is 0 years old او ده سال دارد
he speaks to the purpose قصدی دارد
There is something wrong with the ... ... عیب دارد.
it is sufficiently stamped کسرتمبر دارد
He has a day off. او مرخصی دارد.
he has a maggot in his head وسواس دارد
leek d;[,vjvi ;i fv'ihd \ik , بزرگ دارد
what hurt is there in that چه زیانی دارد
the party is led by him او بر ان حزب ریاست دارد
that bridge has openings ان پل سه چشمه یا دهانه دارد
battery که یک باتری پشتیبان دارد
tea is preferable to water چایی بر اب ترجیح دارد
There is always a right way of doing everything. هرکاری راهی دارد
She has a subtle charm. جذابیت ظریفی دارد
back که یک باتری پشتیبان دارد
batteries که یک باتری پشتیبان دارد
lengths خط با طول جر حرف دارد
He writes well . he wields a formidable pen . قلم خوبی دارد
the cat has nine lives سگ هفت جان دارد
She has a lovely ( nice ) voice. صدای قشنگه دارد
backs که یک باتری پشتیبان دارد
that word is obsolescent ان واژه کم کم دارد مهجور
to bring grist to the mill نان دراب دارد
She has a delightfully mellow voice . صدای گرمی دارد
To bring pressure to bear . To exert pressure . فشار خون دارد
length خط با طول جر حرف دارد
She has a lovely (nice) voice. صدای قشنگه دارد
He writes a legible ( beautiful ) hand . خط خوانایی ( قشنگه ) دارد
what does it meant یعنی چه چه معنی دارد
He takes my advice. He listens to me. از من حرف شنوایی دارد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com