Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (42 milliseconds)
English
Persian
To wish (long) for something.
آرزوی چیزی را کردن (داشتن )
Other Matches
to entertain hopes
[for something]
آرزوی رسیدن
[به چیزی]
را در ذهن خود کردن
longs
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long-
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
covets
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covet
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to stop somebody or something
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
to have something in reserve
چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
long for
اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
nose around
[about]
<idiom>
چیزی را سری نگه داشتن کاوش کردن
bank on
<idiom>
اطمینان داشتن ،روی چیزی حساب کردن
pick and choose
در سوا کردن چیزی دقت ووسواس زیاد داشتن
to concern something
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
to hang over anything
سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
reckon
حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckoned
حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckons
حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
To get ones wish.
به آرزوی خود رسیدن
A castle in the air. Wishful thinking.
آرزوی واهی ( خیالی)
To get ones wish .
به آرزوی خود رسیدن
to have something at one's disposal
چیزی داشتن
to have something
چیزی داشتن
to watch something
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
To be interested in ( keen on ) some thing .
به چیزی علاقه داشتن
to have something in reserve
چیزی درچنته داشتن
to live through something
طاقت چیزی را داشتن
to disagree
[or be in disagreement]
[on something/about something]
بر سر چیزی اختلاف داشتن
to havealiking for anything
ذوق چیزی را داشتن
to have experience in something
آزمودگی در چیزی داشتن
to have an appetite for something
اشتها به چیزی داشتن
To be used (accustomed) to something.
به چیزی عادت داشتن
look forward
انتظار چیزی را داشتن
to look forward to something
انتظار چیزی را داشتن
to believe in something
به چیزی اعتقاد داشتن
to take an i. in something
به چیزی دلبستگی داشتن
keep something at bay
<idiom>
[چیزی را دور نگاه داشتن]
to believe in somebody
[something]
اطمینان داشتن به کسی
[چیزی]
To be biased (prejudiced).
درمورد چیزی تعصب داشتن
To have a fancy for something .
هوای چیزی را درسر داشتن
swear by
<idiom>
کاملا از چیزی اطمینان داشتن
up to someone to do something
<idiom>
مسئولیت مراقبت از چیزی را داشتن
to be into somebody
[something]
<idiom>
کسی
[چیزی]
را دوست داشتن
have something up one's sleeve
<idiom>
چیزی سری نگه داشتن
cry out for
<idiom>
شدیدا به چیزی احتیاج داشتن
to purpose something
هدف چیزی
[انجام کاری]
را داشتن
cellarage
حق انبارداری برای نگاه داشتن چیزی
to make of something
در باره چیزی نظر
[عقیده]
داشتن
to have a limit
[of up to something]
[تا]
به حد
[چیزی یا مقداری]
اعتبار داشتن
[اقتصاد]
to have a maximum limit
[of something]
[به]
حداکثر
[چیزی یا مقداری]
اعتبار داشتن
[اقتصاد]
laniard
طناب کوتاهی که برای نگاه داشتن چیزی بکار میرود
to strain at anything
در زیر فشارچیزی تقلاکردن زیاد در چیزی باریک شدن یاوسواس داشتن
planch
صفحهای از گل نسوزکه برای نگاه داشتن چیزی که دراتش گذاشته اندبکارمیرود
extensions
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
to portray somebody
[something]
نمایش دادن کسی یا چیزی
[رل کسی یا چیزی را بازی کردن]
[کسی یا چیزی را مجسم کردن]
to regard something as something
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
to see something as something
[ to construe something to be something]
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
lay hands upon something
جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to depict somebody or something
[as something]
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
to appreciate something
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
modifies
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
correction
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
to scramble for something
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
think nothing of something
<idiom>
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
rectifies
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectified
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
sleep on it
<idiom>
به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
rectify
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
see about (something)
<idiom>
دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
to give up
[to waste]
something
ول کردن چیزی
[کنترل یا هدایت چیزی]
to mind somebody
[something]
اعتنا کردن به کسی
[چیزی]
[فکر کسی یا چیزی را کردن]
fixes
می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
fix
می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
money to burn
<idiom>
بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
to keep up
از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to keep down
زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
vacillating
دل دل کردن تردید داشتن
vacillates
دل دل کردن تردید داشتن
vacillate
دل دل کردن تردید داشتن
vacillated
دل دل کردن تردید داشتن
retained
ابقاء کردن نگاه داشتن
retaining
ابقاء کردن نگاه داشتن
kithe
اعلام داشتن اعتراف کردن
retain
ابقاء کردن نگاه داشتن
to feel fear
احساس ترس کردن
[داشتن]
persuade
بران داشتن ترغیب کردن
persuading
بران داشتن ترغیب کردن
head
ریاست داشتن بر رهبری کردن
trut
اطمینان داشتن توکل کردن
divert
متوجه کردن معطوف داشتن
treats
بحث کردن سروکار داشتن با
diverted
متوجه کردن معطوف داشتن
rage
غضب کردن شدت داشتن
to keep off
دورنگاه داشتن دفع کردن
import
دخل داشتن به تاثیر کردن در
celebrating
نگاه داشتن تقدیس کردن
shoots
درد کردن سوزش داشتن
informs
مستحضر داشتن اگاه کردن
informing
مستحضر داشتن اگاه کردن
inform
مستحضر داشتن اگاه کردن
persuades
بران داشتن ترغیب کردن
raged
غضب کردن شدت داشتن
rages
غضب کردن شدت داشتن
diverts
متوجه کردن معطوف داشتن
importing
دخل داشتن به تاثیر کردن در
retains
ابقاء کردن نگاه داشتن
treat
بحث کردن سروکار داشتن با
imported
دخل داشتن به تاثیر کردن در
treated
بحث کردن سروکار داشتن با
embosom
بغل کردن عزیز داشتن
celebrate
نگاه داشتن تقدیس کردن
celebrates
نگاه داشتن تقدیس کردن
shoot
درد کردن سوزش داشتن
entertain
سرگرم کردن گرامی داشتن
evincing
معلوم کردن ابراز داشتن
evinces
معلوم کردن ابراز داشتن
aspired
ارزو کردن اشتیاق داشتن
aspires
ارزو کردن اشتیاق داشتن
impound
ضبط کردن نگه داشتن
evinced
معلوم کردن ابراز داشتن
aspire
ارزو کردن اشتیاق داشتن
impounding
ضبط کردن نگه داشتن
awards
مقرر داشتن اعطا کردن
awarding
مقرر داشتن اعطا کردن
awarded
مقرر داشتن اعطا کردن
award
مقرر داشتن اعطا کردن
hold forth
پیشنهاد کردن انتظار داشتن
inhibits
باز داشتن و نهی کردن
snifter
خرخر کردن زکام داشتن
aspiring
ارزو کردن اشتیاق داشتن
evince
معلوم کردن ابراز داشتن
withholding
مضایقه داشتن خودداری کردن
withhold
مضایقه داشتن خودداری کردن
entertains
سرگرم کردن گرامی داشتن
withholds
مضایقه داشتن خودداری کردن
entertained
سرگرم کردن گرامی داشتن
inhibit
باز داشتن و نهی کردن
impounded
ضبط کردن نگه داشتن
impounds
ضبط کردن نگه داشتن
withheld
مضایقه داشتن خودداری کردن
partook
بهره داشتن طرفداری کردن
tingle
سوزش کردن حس خارش یاسوزش داشتن
simulating
شباهت داشتن به شبیه سازی کردن
withold
دریغ داشتن مضایقه کردن بازداشتن
simulates
شباهت داشتن به شبیه سازی کردن
filed
در بایگانی نگاه داشتن ضبط کردن
plays
بازی کردن حرکت ازاد داشتن
tingles
سوزش کردن حس خارش یاسوزش داشتن
turn (someone) off
<idiom>
ناراحت کردن،انزجار ، نفرت داشتن
tingling
سوزش کردن حس خارش یاسوزش داشتن
avouch
مقرر داشتن تصدیق و تایید کردن
stereotype
یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
to respect persons
ملاحظه کردن وواهمه داشتن ازمردم
stereotypes
یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
simulate
شباهت داشتن به شبیه سازی کردن
envisaged
انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
envisage
انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
aimed
قصد داشتن هدف گیری کردن
aims
قصد داشتن هدف گیری کردن
stereotypy
یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
playing
بازی کردن حرکت ازاد داشتن
played
بازی کردن حرکت ازاد داشتن
play
بازی کردن حرکت ازاد داشتن
file
در بایگانی نگاه داشتن ضبط کردن
tingled
سوزش کردن حس خارش یاسوزش داشتن
envisages
انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
aim
قصد داشتن هدف گیری کردن
to shut in
تو نگاه داشتن از خروج جلوگیری کردن
in touch
<idiom>
بایکدیگر صحبت کردن،درارتباط داشتن
stereotyping
یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
envisaging
انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
flavorings
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavourings
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
lyophilization
خشک کردن چیزی بوسیله منجمد کردن ان در لوله هی خالی از هوا
flavouring
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavoring
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
to prescribe something
[legal provision]
چیزی را تعیین کردن
[تجویز کردن]
[ماده قانونی]
[حقوق]
prejudging
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudges
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudged
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudge
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
mean
مقصود داشتن هدف داشتن
hoping
انتظار داشتن ارزو داشتن
reside
اقامت داشتن مسکن داشتن
resides
اقامت داشتن مسکن داشتن
meanest
مقصود داشتن هدف داشتن
hopes
انتظار داشتن ارزو داشتن
cost
قیمت داشتن ارزش داشتن
resided
اقامت داشتن مسکن داشتن
meaner
مقصود داشتن هدف داشتن
proffers
تقدیم داشتن عرضه داشتن
differ
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differed
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
hope
انتظار داشتن ارزو داشتن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com