Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 62 (1 milliseconds)
English
Persian
free-standing
آزاد
freelance
آزاد
Other Matches
In the open air.
در هوای آزاد.
On the free market .
دربازار آزاد
off duty
<idiom>
دروقت آزاد
freewheeling
آزاد چرخ
freewheeling
آزاد چرخی
freer
آزاد کننده
let loose
<idiom>
آزاد گذاشتن
freelancer
پیشه ور آزاد
knotless
بافت شل و آزاد
GIVE WAY
سبقت آزاد
dial tones
بوق آزاد
dial tone
بوق آزاد
out in the world
در دنیای آزاد
vacancy
موقعیت شغلی آزاد
outdoorsy
<adj.>
عاشق هوای آزاد
algebraic language
زبان با مفاد آزاد
freewheeling
دارای چرخک آزاد
supplier at arm's length
فروشنده آزاد
[اقتصاد]
advisory control
کنترل آزاد هواپیما
drawing tools
خط و رسم آزاد است
absolute
آزاد از قیود فکری
To release someone. To set someone free
کسی را آزاد کردن .
To emancipate a slave.
برده ای را آزاد کردن
freewheel
[overrunning clutch ]
چرخ آزاد
[فناوری مکانیک]
fixie bicycle
[fixie , one-gear bike without brakes]
دوچرخه تک دنده
[با چرخ آزاد]
to retain a freelancer
استخدام کردن پیشه ور آزاد
Free pree (trade,port).
مطبوعات ( تجارت ،بندر ) آزاد
Open to the publice.
ورود برای عموم آزاد است
glasnost
سیاست بحث آزاد مطالب و مسائل
independent
آزاد یا کنترل شده توسط کسی
admission is free to all
ورود برای همه یا همگان آزاد است
fixed-gear bicycle
دوچرخه دنده ثابت
[بدون چرخ آزاد]
To stand at attention(ease).
بحالت آماده باش ( آزاد ) ایستادن ( ؟ رآمدن )
Freemason
[استاد کار بنای آزاد در اتحادیه معماران]
freedom
آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
freedoms
آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
clicked
نگه داشتن و آزاد کردن کلیدی از صفحه کلید یا mouse
clicks
نگه داشتن و آزاد کردن کلیدی از صفحه کلید یا mouse
clear
آزاد کردن خط ارتباطی وقتی ارسال تمام شده است
clearest
آزاد کردن خط ارتباطی وقتی ارسال تمام شده است
click
نگه داشتن و آزاد کردن کلیدی از صفحه کلید یا mouse
clearer
آزاد کردن خط ارتباطی وقتی ارسال تمام شده است
clears
آزاد کردن خط ارتباطی وقتی ارسال تمام شده است
blasts
آزاد کردن بخش هایی از حافظه که قبلاگ اختصاص داده شده بودند
blast
آزاد کردن بخش هایی از حافظه که قبلاگ اختصاص داده شده بودند
deallocate
آزاد کردن منبعی که به یک کار یا فرآیند یا رسانه جانبی اختصاص داده شده است
contention
سیستم کنترل ارتباطی که در آن وسیله باید منتظر زمان آزاد پیش از ارسال داده شود
contentions
سیستم کنترل ارتباطی که در آن وسیله باید منتظر زمان آزاد پیش از ارسال داده شود
clicks
دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
click
دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
clicked
دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
lazy lines
سفیدک
[رشته تارهای نخ پود که در پشت فرش آزاد بوده و جزء گره قرار نگرفته اند.]
It will be interesting to see how the first free elections play themselves out.
خیلی جالب خواهد بود تا ببینید که نتیجه اولین انتخابات آزاد چه خواهد شد .
set loose
<idiom>
رها کردن چیزی که تو گفته بودی ،آزاد کردن
to release
آزاد کردن
[رها کردن ]
[از زندان]
independently
آزاد یا بدون کنترل یا بدون اتصال
fragmentation
حافظه اختصاص یافته به چندین فایل که به بخشهای آزاد و کوچکتری تقسیم میشود و آن قدر کوچک هستند که قابل استفاده نیستند ولی کلا فضای زیادی اشغال می کنند
pile
گوشت فرش
[قسمت آزاد نخ در بالای گره است و ارتفاع آن بسته به نوع و محل بافت فرش از چند میلیمتر تا چند سانتیمتر می رسد.]
public
آزاد برای استفاده همگانی , ساخته شده برای استفاده همگانی
plaiting
[نوعی گیس بافی برای اتمام ریشه ها، در این روش که برای اتمام ریشه های فرش بکار می رود، جای آزاد گذاشتن نخ های چله آنرا بصورت اریبی دوتا دوتا یا بیشتر از لابلای یکدیگر رد کرده و نخ ها بسته به نظر آید.]
Recent search history
✘ Close
Contact
 |
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com