English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 79 (5 milliseconds)
English Persian
freewheeling آزاد چرخی
Other Matches
orbicular چرخی
orbiculate چرخی
rotiform چرخی
trochal چرخی
cyclical چرخی
cathedrian wheel پنجره چرخی
gyratory چرخی گردنده
reversible wheel چرخی که در دو جهت بگردد
to spin a wheel چرخی را تند چرخاندن
undershot درباب چرخی گفته میشود) که اب اززیرانرابگرداند
overshot wheel چرخی که اب از بالا ریخته انرا می گرداند
crown wheel چرخی که دندانههای ان نسبت به سطح ان عمودباشد
pin wheel درساعت سازی چرخی که دندانههای استوانهای دارد
spools چرخی که روی آن نوار یا ریبون چاپگر می چرخند
spool چرخی که روی آن نوار یا ریبون چاپگر می چرخند
opisometer الت پیمایش خطهای خمیده که دارای چرخی است و ان چرخ روی پیچی می غلتد
free-standing آزاد
freelance آزاد
In the open air. در هوای آزاد.
On the free market . دربازار آزاد
freewheeling آزاد چرخ
off duty <idiom> دروقت آزاد
let loose <idiom> آزاد گذاشتن
GIVE WAY سبقت آزاد
freer آزاد کننده
freelancer پیشه ور آزاد
knotless بافت شل و آزاد
out in the world در دنیای آزاد
dial tone بوق آزاد
dial tones بوق آزاد
printwheel چرخی که از چندین بازو ساخته شده باشد به هر شکل حروف در انتهای بازو قرار دارد که در چاپگر claing wheel به کار می رود
advisory control کنترل آزاد هواپیما
absolute آزاد از قیود فکری
freewheeling دارای چرخک آزاد
algebraic language زبان با مفاد آزاد
supplier at arm's length فروشنده آزاد [اقتصاد]
To emancipate a slave. برده ای را آزاد کردن
vacancy موقعیت شغلی آزاد
drawing tools خط و رسم آزاد است
outdoorsy <adj.> عاشق هوای آزاد
To release someone. To set someone free کسی را آزاد کردن .
freewheel [overrunning clutch ] چرخ آزاد [فناوری مکانیک]
fixie bicycle [fixie , one-gear bike without brakes] دوچرخه تک دنده [با چرخ آزاد]
to retain a freelancer استخدام کردن پیشه ور آزاد
Free pree (trade,port). مطبوعات ( تجارت ،بندر ) آزاد
glasnost سیاست بحث آزاد مطالب و مسائل
Open to the publice. ورود برای عموم آزاد است
independent آزاد یا کنترل شده توسط کسی
Freemason [استاد کار بنای آزاد در اتحادیه معماران]
fixed-gear bicycle دوچرخه دنده ثابت [بدون چرخ آزاد]
admission is free to all ورود برای همه یا همگان آزاد است
To stand at attention(ease). بحالت آماده باش ( آزاد ) ایستادن ( ؟ رآمدن )
freedom آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
freedoms آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
clears آزاد کردن خط ارتباطی وقتی ارسال تمام شده است
clearest آزاد کردن خط ارتباطی وقتی ارسال تمام شده است
clearer آزاد کردن خط ارتباطی وقتی ارسال تمام شده است
clicks نگه داشتن و آزاد کردن کلیدی از صفحه کلید یا mouse
clear آزاد کردن خط ارتباطی وقتی ارسال تمام شده است
clicked نگه داشتن و آزاد کردن کلیدی از صفحه کلید یا mouse
click نگه داشتن و آزاد کردن کلیدی از صفحه کلید یا mouse
blasts آزاد کردن بخش هایی از حافظه که قبلاگ اختصاص داده شده بودند
blast آزاد کردن بخش هایی از حافظه که قبلاگ اختصاص داده شده بودند
deallocate آزاد کردن منبعی که به یک کار یا فرآیند یا رسانه جانبی اختصاص داده شده است
contentions سیستم کنترل ارتباطی که در آن وسیله باید منتظر زمان آزاد پیش از ارسال داده شود
contention سیستم کنترل ارتباطی که در آن وسیله باید منتظر زمان آزاد پیش از ارسال داده شود
click دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
clicked دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
clicks دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
lazy lines سفیدک [رشته تارهای نخ پود که در پشت فرش آزاد بوده و جزء گره قرار نگرفته اند.]
It will be interesting to see how the first free elections play themselves out. خیلی جالب خواهد بود تا ببینید که نتیجه اولین انتخابات آزاد چه خواهد شد .
set loose <idiom> رها کردن چیزی که تو گفته بودی ،آزاد کردن
to release آزاد کردن [رها کردن ] [از زندان]
independently آزاد یا بدون کنترل یا بدون اتصال
fragmentation حافظه اختصاص یافته به چندین فایل که به بخشهای آزاد و کوچکتری تقسیم میشود و آن قدر کوچک هستند که قابل استفاده نیستند ولی کلا فضای زیادی اشغال می کنند
pile گوشت فرش [قسمت آزاد نخ در بالای گره است و ارتفاع آن بسته به نوع و محل بافت فرش از چند میلیمتر تا چند سانتیمتر می رسد.]
public آزاد برای استفاده همگانی , ساخته شده برای استفاده همگانی
plaiting [نوعی گیس بافی برای اتمام ریشه ها، در این روش که برای اتمام ریشه های فرش بکار می رود، جای آزاد گذاشتن نخ های چله آنرا بصورت اریبی دوتا دوتا یا بیشتر از لابلای یکدیگر رد کرده و نخ ها بسته به نظر آید.]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com