English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
california achievement tests آزمونهای پیشرفت کالیفرنیا
Other Matches
college admission tests آزمونهای پذیرش دانشجو
cals مخفف کالیفرنیا
cal. مخفف کالیفرنیا
jack mackerel ماهی ازاد کالیفرنیا
california psychological inventory پرسشنامه روانی کالیفرنیا
california bearing ratio توان باربری نسبی کالیفرنیا
toyon درخت راج سفید گل سواحل کالیفرنیا
california tests of personality ازمونهای کالیفرنیا برای سنجش شخصیت
california tests of mental maturity ازمونهای کالیفرنیا برای بلوغ ذهنی
berkeley unix گونهای از UNIX که توسط دانشگاه کالیفرنیا
silicon valley محلی در دره سانتاکلارای کالیفرنیا باگسترده ترین تمرکز تجارت وکار تکنولوژی عالی در جهان
furtherance پیشرفت
accomplishment پیشرفت
growth پیشرفت
growths پیشرفت
development پیشرفت
advancement پیشرفت
attainments پیشرفت
progression پیشرفت
attainment پیشرفت
progressions پیشرفت
promotions پیشرفت
developments پیشرفت
going پیشرفت
improvements پیشرفت
promotion پیشرفت
underdeveloped کم پیشرفت
improvement پیشرفت
achievement age سن پیشرفت
achievements پیشرفت
achievement پیشرفت
head way پیشرفت
lifts پیشرفت
lifting پیشرفت
lifted پیشرفت
headway پیشرفت
progression پیشرفت
advance پیشرفت
advancing <adj.> پیشرفت
progress پیشرفت
improvement پیشرفت
progress پیشرفت
advances پیشرفت
advance پیشرفت
advance پیشرفت
advancing پیشرفت
proceedings پیشرفت ها
progresses پیشرفت
advances پیشرفت ها
progressed پیشرفت
lift پیشرفت
progressing پیشرفت
undeveloed بی پیشرفت
n achievement نیاز پیشرفت
achievement test آزمون پیشرفت
achievement need نیاز پیشرفت
achievement motive انگیزه پیشرفت
aq بهر پیشرفت
achievement quotient بهر پیشرفت
Luddite پیشرفت گریز
to make progress پیشرفت کردن
academic achievement پیشرفت تحصیلی
scholastic achievement پیشرفت تحصیلی
accomplishment quotient بهر پیشرفت
achievement curve منحنی پیشرفت
progress of negotiations پیشرفت مذاکرات
velocity of advance تندی پیشرفت
technical progress پیشرفت فنی
technological improvement پیشرفت فنی
the a of the army پیشرفت ارتش
to gain ground پیشرفت کردن
make a dent in <idiom> پیشرفت کردن
here goes <idiom> پیشرفت کردن
to make headway پیشرفت کردن
get ahead <idiom> پیشرفت کردن
Luddites پیشرفت گریز
reaction progress پیشرفت واکنش
degree of advancement درجه پیشرفت
developmental stage مرحله پیشرفت
economic progress پیشرفت اقتصادی
improvement curve منحنی پیشرفت
to unfold پیشرفت کردن
progress chaser نافر پیشرفت
progressivist پیشرفت گرای
to make way پیشرفت کردن
rise پیشرفت ترقی
progresses پیشرفت کار
progressing پیشرفت کردن
progressing پیشرفت پیشروی
progressing پیشرفت کار
beat پیشرفت زنش
beats پیشرفت زنش
development رشد پیشرفت
developments رشد پیشرفت
advances پیشرفت پیشروی
ongoing درحال پیشرفت
obstructionist از پیشرفت کارمجلس را از
progresses پیشرفت پیشروی
progresses پیشرفت کردن
rises پیشرفت ترقی
proceeding پیشرفت طرز
advance پیشرفت پیشروی
advances : پیشروی پیشرفت
advancing پیشرفت پیشروی
progress پیشرفت کردن
progress پیشرفت پیشروی
progress پیشرفت کار
progressed پیشرفت کردن
progressed پیشرفت پیشروی
accession دخول پیشرفت
progressed پیشرفت کار
capability استعداد پیشرفت
come along پیشرفت کردن
blooming پیشرفت کننده
thriving پیشرفت کردن
thrives پیشرفت کردن
thrived پیشرفت کردن
further پیشرفت کردن
furthered پیشرفت کردن
becalming از پیشرفت بازداشتن
thrive پیشرفت کردن
furthering پیشرفت کردن
furthers پیشرفت کردن
becalms از پیشرفت بازداشتن
becalmed از پیشرفت بازداشتن
becalm از پیشرفت بازداشتن
processes پیشرفت تدریجی ومداوم
plain sailing پیشرفت بدون مانع
spit پیشرفت خشکی در دریا
to look back از پیشرفت خودداری کردن
advancement degree of reaction درجه پیشرفت واکنش
promotion ترفیع رتبه پیشرفت
achievement battery مجموعه آزمون پیشرفت
progressional دارای پیشرفت تدریجی
progress payments پرداختهای پیشرفت کار
advance پیشرفت طولی ناو
progress reporting گزارش پیشرفت کار
proceeding پیشرفت خلاصه مذاکرات
combat development پیشرفت اموزش رزمی
advances پیشرفت طولی ناو
f. morement جنبش برای پیشرفت
progress report گزارش پیشرفت کار
advancing پیشرفت طولی ناو
spits پیشرفت خشکی در دریا
promotions ترفیع رتبه پیشرفت
interim report گزارش پیشرفت کار
process پیشرفت تدریجی ومداوم
labor augmenting tednological progress پیشرفت تکنولوژی کارافزا
prospers کامیاب شدن پیشرفت کردن
baffled صفحه انعکاس از پیشرفت بازداشتن
to make p in one's studies در تحصیلات خود پیشرفت کردن
underdeveloped areas مناطق عقب مانده و کم پیشرفت
baffles صفحه انعکاس از پیشرفت بازداشتن
baffling صفحه انعکاس از پیشرفت بازداشتن
boomed پیشرفت یاجنبش سریع وعظیم
lower high water پایین ترین پیشرفت اب دریا
baffle صفحه انعکاس از پیشرفت بازداشتن
fogyish مانع پیشرفت قدیمی مسلک
prosper کامیاب شدن پیشرفت کردن
improving بهبودی یافتن پیشرفت کردن
boom پیشرفت یاجنبش سریع وعظیم
booming پیشرفت یاجنبش سریع وعظیم
lad der وسیله پیشرفت یارسیدن به مقصود
upgrades پیشرفت دادن تقویت کردن
upgraded پیشرفت دادن تقویت کردن
progress payments پرداخت براساس پیشرفت کار
upgrading پیشرفت دادن تقویت کردن
improved بهبودی یافتن پیشرفت کردن
daily progress report گزارش روزانه پیشرفت کار
booms پیشرفت یاجنبش سریع وعظیم
prospered کامیاب شدن پیشرفت کردن
upgrade پیشرفت دادن تقویت کردن
improve بهبودی یافتن پیشرفت کردن
prospering کامیاب شدن پیشرفت کردن
improves بهبودی یافتن پیشرفت کردن
contract record سوابق نحوه پیشرفت قرارداد
mean higher high water ارتفاع متوسط پیشرفت اب دریا
country party حزب هواخواه پیشرفت فلاحتی
break through رسوخ مظفرانه پیشرفت غیرمنتظره
stanford achivement test ازمون پیشرفت تحصیلی استانفورد
self development پیشرفت نفس خود پیش برد
nephrotomy چیزی که شخص رااز پیشرفت باز میدارد
Poor eyesight is a handicap to a scientists progress . ضعف بینایی مانع پیشرفت یک دانشمند است
imperial institute بنگاه امپراطوری است در لندن برای پیشرفت بازرگانی
to continue one's progress پیشرفت خودرا ادامه دادن همواره جلو رفتن
EEMS در یک IBM PC پیشرفت EMS روش استاندارد گسترش حافظه اصلی مناسب با PC
c استفاده از کامپیوتر برای آموزش به دانش آموزان و برآورد پیشرفت آنها
DVD پیشرفت تازه در ذخیره سازی دادههای با حجمم گیگا بایت روی دیسک از نوع ROM-CD
vga پیشرفت سیستم نمایش گرافیکی VGA استاندارد که امکان renolation تا x پیکسل با میلیون ها رنگ میدهد
super- پیشرفت در سیستم نمایش گرافیکی استاندارد VGAکه renolution تا x پیکسل با میلیون ها رنگ را ممکن می سازد
editor نرم افزاری که برای وارد کردن و تصحیح متن یا برنامههای اضافه شده تحت پیشرفت به کار می رود
editors نرم افزاری که برای وارد کردن و تصحیح متن یا برنامههای اضافه شده تحت پیشرفت به کار می رود
progress payment پرداخت مبالغ قرارداد طبق پیشرفت کار پرداخت مرحلهای
conservation [darn] مرمت و رفوگری فرش که بیشتر بصورت عمل مکانیکی بوده و جهت جلوگیری از پیشرفت خرابیو اصلاح نسبی خسارت وارد شده صورت می گیرد
flourished نشو ونما کردن پیشرفت کردن
flourishes نشو ونما کردن پیشرفت کردن
flourish نشو ونما کردن پیشرفت کردن
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
cpu پیشرفت کامپیوتر که محدود به تعدادی دستورالعمل است که CPU میتواند اجرا کند حافظه و وسایل ورودی / خروجی می توانند داده را سریع تر از تولید CPU ارسال کنند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com