English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 117 (3 milliseconds)
English Persian
every dog has his day <idiom> آسیاب به نوبت
Other Matches
intermit نوبت داشتن نوبت شدن
as busy as a bee <idiom> مثل خر آسیاب
back tooth دندان آسیاب
cheek tooth دندان آسیاب
The waters run clear of the mill . <proverb> آبها از آسیاب افتاد .
When the dust settles. وقتی که خوب آبها از آسیاب افتاد
toured نوبت
reprise نوبت
serves نوبت
served نوبت
turns نوبت
serve نوبت
tertian fever نوبت سه به یک
heats نوبت
tertian fever نوبت غب
heat نوبت
inning نوبت
tour نوبت
periodicity نوبت
intermittence نوبت
alternation نوبت
out of turn بی نوبت
turn نوبت
tricking نوبت
tricked نوبت
touring نوبت
trick نوبت
tours نوبت
it is my lead نوبت من است
movement credit نوبت حرکت
out of turn خارج از نوبت
round robin با گردش نوبت
prime shift نوبت اول
handouts نوبت بازی
trick نوبت نگهبانی
handout نوبت بازی
intermittent نوبت دار
tricking نوبت نگهبانی
round robin نوبت گردشی
tricked نوبت نگهبانی
whose turn is it? نوبت کیست
round نوبت گردکردن
shift نوبت کاری
shift نوبت کار
shift نوبت تعویض
penalty از کف دادن نوبت
penalties از کف دادن نوبت
periods نوبت مرحله
periods روزگار نوبت
periods نوبت ایست
period روزگار نوبت
period نوبت ایست
roundest نوبت گردکردن
shifted نوبت تعویض
period نوبت مرحله
periodic نوبت دار
shifts نوبت کاری
shifts نوبت کار
shifts نوبت تعویض
shifted نوبت کار
shifted نوبت کاری
it is your move نوبت شما است
every other <idiom> به نوبت عرض شدن
on deck در انتظار نوبت شنا
on deck دونده منتظر نوبت
to be one's turn [go] نوبت [کسی] شدن
My turn! حالا نوبت منه!
The ball is in your court. <idiom> حالا نوبت تو است.
rota جدول نوبت خدمت
batter توپزنی که نوبت اوست
collocation نظم نوبت وترتیب
batters توپزنی که نوبت اوست
says نوبت حرف زدن
say نوبت حرف زدن
rotas جدول نوبت خدمت
outed نوبت سرویس اسکواش
out- نوبت سرویس اسکواش
out نوبت سرویس اسکواش
shift schedule برنامه نوبت کاری
roundest نوبت گرد کردن
first dogwatch نوبت نگهبانی عصر
air register تنظیم نوبت پرواز
round نوبت گرد کردن
He jumped the queue. پرید توی صف ( خارج از نوبت )
every dog has his d. هرکسی چندروزه نوبت اوست
strikers بیلیارد بازی که نوبت اوست
strikers کروکه بازی که نوبت اوست
striker کروکه بازی که نوبت اوست
striker بیلیارد بازی که نوبت اوست
bat around توپ زدن به نوبت در یک ردیف
moved نوبت حرکت یابازی بحرکت انداختن
all things come to him who waits <proverb> بر اثر صبر نوبت ظفر آید
moves نوبت حرکت یابازی بحرکت انداختن
move نوبت حرکت یابازی بحرکت انداختن
queuing theory نظریه خط انتظار نوبت درتحقیق عملیات
platoons بازیگرانی را به نوبت در نقطه معین گذاشتن
platoon بازیگرانی را به نوبت در نقطه معین گذاشتن
antiperiodic جلوگیری کننده از نوبت و دورهء امراض
To jump the queue. خود را داخل صف جا زدن ( خارج از نوبت )
every dog has his day <idiom> <none> هرکسی پنج روزه نوبت اوست
call book دفتر بیدار کردن و تنظیم نوبت نگهبانی
first come, first served <idiom> هرکی زودتر بیاد اول نوبت اوست
ball is in your court <idiom> [نوبت تو هست که قدم بعدی را برداری یا تصمیم بگیری]
innings نوبت هر توپزن تا اخراج او مدتی که یک تیم توپ می زند
one and nine balls billiard بیلیارد کیسهای بین 4 بازیگرکه گویها به نوبت زده می شوند
to catch out a batsman گوی رادرهواگرفتن وبدین وسیله نوبت را ازدست چوگان زن بیرون کرد
threesomes مسابقه گلف بین یک نفر و دونفر دیگر که به نوبت ضربه می زنند
threesome مسابقه گلف بین یک نفر و دونفر دیگر که به نوبت ضربه می زنند
concurrent اجرای چنیدین برنامه همزمان با اجرا کردن هر بخش کوچک از برنامه به نوبت
due از دست رفته کهنه شده از نوبت خارج شده
wickets میلههای چوبی کریکت نوبت توپزنی در کریکت
wicket میلههای چوبی کریکت نوبت توپزنی در کریکت
collocation ترتیب نوبت و ترتیب پرداخت بدهی به طلبکاران
inning گیمی که بازیگر سرویس زده و ان را باخته فرصت برای نوبت هر بازی بیلیارد یاکروکه یک بخش از بازی بولینگ
every one fired two rounds هر کسی دو تیر خالی کرد هر کسی دو نوبت شلیک کرد
duty roster دفتر وقایع نگهبانی یا دفتر نوبت نگهبانی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com