English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (16 milliseconds)
English Persian
damage آسیب رساندن به چیزی
Other Matches
protect توقف آسیب دیدن چیزی
protecting توقف آسیب دیدن چیزی
protects توقف آسیب دیدن چیزی
to be over something به اتمام رساندن چیزی
to carry something to a successful issue چیزی را با موفقیت به پایان رساندن
To bring something to someones notice ( attention ) . چیزی را بنظر کسی رساندن
to tarnish something [image, status, reputation, ...] چیزی را بد نام کردن [آسیب زدن] [خسارت وارد کردن] [خوشنامی ، مقام ، شهرت ، ... ]
to work it <idiom> چیزی را انجام دادن و به پایان رساندن
to tip one the wink با اشاره چشم چیزی رابکسی رساندن
work off از شر چیزی خلاص شدن بفروش رساندن
turn the tide <idiom> چیزی که بنظر شکست خورده بود به پیروزی رساندن
blemish آسیب زدن
damage آسیب [شوخی] [اصطلاح روزمره]
injured person آدم آسیب دیده [زخمی]
to get off lightly بدون آسیب رها یافتن
to get off cheaply بدون آسیب رها یافتن
to get off easy بدون آسیب رها یافتن
integrity دادهای که آسیب ندیده است
tympanic membrane injury آسیب دیدگی پرده گوش
damaged آنچه آسیب یا رنج دیده است
to die from an injury [a wound] به علت آسیب دیدگی [زخمی] مردن
backward بازیابی داده از سیستم آسیب دیده
backwards بازیابی داده از سیستمی که آسیب دیده است
to be out of action [because of injury] غیر فعال شدن [بخاطر آسیب] [ورزش]
fatal error خطایی در برنامه یا وسیله که باعث آسیب سیستم میشود
catastrophes خطا یا توقف یک وسیله مربوط به یک آسیب جدی در سیستم
catastrophe خطا یا توقف یک وسیله مربوط به یک آسیب جدی در سیستم
The damaged tanker disgorged thousands of liters of oil into the see. از تانکر آسیب دیده هزاران لیتر نفت به دریا روان شد.
shield حفافت سیگنال یا وسیله از واسط خارجی و ولتاژ آسیب رساننده
shields حفافت سیگنال یا وسیله از واسط خارجی و ولتاژ آسیب رساننده
roll forward تابع پایگاه داده ها که کاربر را ازیک آسیب نجات میدهد.
The damage can't have been caused accidentally. آسیب نمی تواند به طور تصادفی پیش آمده باشد.
non destructive cursor مجموعه بررسی ها که روی یک قطعه بدون آسیب دیدن انجام شود
The striker's injury puts a question mark over his being fit in time for the tournament. آسیب مهاجم آمادگی سر موقع او [مرد] را برای مسابقات نامشخص می کند.
parity برای خطاها و اینکه داده دودویی ارسالی آسیب ندیده است
catastrophic error مشکلی که باعث ایجاد آسیب در برنامه یا پاک شدن ناگهانی فایل ها میشود
buffer مدار که سیستم را از آسیب ورودی سایر مدارها یا وسایل جانبی حفظ میکند
reads خطایی که در هنگام عمل خواندن رخ میدهد چون داده ذخیره شده آسیب دیده است
logic بخشی از کد که توابع نامناسب مثل آسیب سیستم انجام میدهد وقتی شرایط ی برقرار باشند
read خطایی که در هنگام عمل خواندن رخ میدهد چون داده ذخیره شده آسیب دیده است
maintenance بررسی کننده برنامه که اشکال فرعی یا خطایی که به بخشهای اصلی آسیب نمیزند را صحیح میکند
non maskable interrupt سیگنال وقفه با ارجحیت بالا که توسط نرم افزار یا دستورات دیگر قابل آسیب دیدن نیست
to concern something مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
bombed out بخشی از کد که توابع نامط لوب مثل آسیب در سیستم ایجاد میکند در صورتی که چنیدین وضعیت درست باشند
bombed بخشی از کد که توابع نامط لوب مثل آسیب در سیستم ایجاد میکند در صورتی که چنیدین وضعیت درست باشند
bombs بخشی از کد که توابع نامط لوب مثل آسیب در سیستم ایجاد میکند در صورتی که چنیدین وضعیت درست باشند
bomb بخشی از کد که توابع نامط لوب مثل آسیب در سیستم ایجاد میکند در صورتی که چنیدین وضعیت درست باشند
roll forward , با خواندن ورودی تراکنش واجرای مجدد تمام دستورات برای بازگشت به پایگاه داده وبه وضعیت پیش از آسیب
to watch something مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
surge وسیله الککترونیکی که منبع تغذیه را از قطعه حساس قط ع میکند در صورتی که منبعی را تشخیص دهد که ممکن است باعث آسیب شود
surges وسیله الککترونیکی که منبع تغذیه را از قطعه حساس قط ع میکند در صورتی که منبعی را تشخیص دهد که ممکن است باعث آسیب شود
anti- برنامه نرم افزاری که در کامپیوتر به دنبال ویروس می گردد و پیش از اینکه به داده یا فایل آسیب برساند آنرا نابود میکند
surged وسیله الککترونیکی که منبع تغذیه را از قطعه حساس قط ع میکند در صورتی که منبعی را تشخیص دهد که ممکن است باعث آسیب شود
virus هر بار که فایل آسیب دیده اجرا میشود. ویروس میتواند داده را خراب کند , یک پیام نشان دهد یا کاری نکند
viruses هر بار که فایل آسیب دیده اجرا میشود. ویروس میتواند داده را خراب کند , یک پیام نشان دهد یا کاری نکند
parity سیگنال وقفه از تابع بررسی خطا که بیان میکند داده دریافتی در برسی پریتی پذیرفته نشده و آسیب دیده است
unrecoverable error خطای سخت افزاری یا نرم افزاری کامپیوتر که باعث آسیب برنامه میشود
jitter خطا در خط ارسال که باعث میشود برق بیتهای داده ارسال آسیب ببیند
integrity حقیقتی که بیان کننده این است که فایل روی دیسک آسیب ندیده است و خراب نیست
understands رساندن
implying رساندن
imply رساندن
implies رساندن
supply رساندن
supplying رساندن
understand رساندن
conveys رساندن
conveying رساندن
conveyed رساندن
convey رساندن
supplied رساندن
bring رساندن به
bringing رساندن به
brings رساندن به
to stop somebody or something کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
signalled با اشاره رساندن
benefit :فایده رساندن
exponentiation به توان رساندن
endamage اسیب رساندن
signaled با اشاره رساندن
fulfill [American] به انجام رساندن
kill بقتل رساندن
benefited :فایده رساندن
benefiting :فایده رساندن
actualize به انجام رساندن
to put to proof به تجربه رساندن
to push through بپایان رساندن
actualise [British] به انجام رساندن
exponentiation بتوان رساندن
profits فایده رساندن
profited فایده رساندن
profit فایده رساندن
bring into being به انجام رساندن
put into effect به انجام رساندن
put into practice به انجام رساندن
carry out به انجام رساندن
terminated بپایان رساندن
terminates بپایان رساندن
minimised به حداقل رساندن
minimises به حداقل رساندن
bring inbeing به انجام رساندن
accomplish به انجام رساندن
minimising به حداقل رساندن
terminate بپایان رساندن
execute به انجام رساندن
make something happen به انجام رساندن
cause to sustain a loss زیان رساندن به
imbody جا دادن رساندن
do away with <idiom> به پایان رساندن
make a reality به انجام رساندن
follow out بانجام رساندن
martyr به شهادت رساندن
martyrs به شهادت رساندن
follow through <idiom> به پایان رساندن
hurts ازار رساندن
consummate بپایان رساندن
put inpractice به انجام رساندن
get through به پایان رساندن
get over به پایان رساندن
to go through with به پایان رساندن
to get oven به پایان رساندن
to top off بپایان رساندن
get done with به پایان رساندن
forwarded فرستادن رساندن
put ineffect به انجام رساندن
run out (of something) <idiom> به پایان رساندن
hand down بتواتر رساندن
consummated بپایان رساندن
consummates بپایان رساندن
grig ازار رساندن
consummating بپایان رساندن
murders به قتل رساندن
murdering به قتل رساندن
murdered به قتل رساندن
murder به قتل رساندن
mar اسیب رساندن
marred اسیب رساندن
intimating مطلبی را رساندن
hurt ازار رساندن
carry ineffect به انجام رساندن
kill به قتل رساندن
forward فرستادن رساندن
hurting ازار رساندن
signal با اشاره رساندن
conveyable قابل رساندن
intimates مطلبی را رساندن
intimated مطلبی را رساندن
kills به قتل رساندن
marring اسیب رساندن
implement به انجام رساندن
intimate مطلبی را رساندن
to see through به پایان رساندن
kills بقتل رساندن
to see out به پایان رساندن
carry into effect به انجام رساندن
minimize به حداقل رساندن
overdo بحدافراط رساندن
utilize بمصرف رساندن
finalizing بپایان رساندن
supplying رساندن دادن به
utilising بمصرف رساندن
supplied رساندن دادن به
finalizes بپایان رساندن
utilises بمصرف رساندن
finalized بپایان رساندن
utilised بمصرف رساندن
finalize بپایان رساندن
assassinating به قتل رساندن
utilizes بمصرف رساندن
utilizing بمصرف رساندن
harm اسیب رساندن
harmed اسیب رساندن
harming اسیب رساندن
harms اسیب رساندن
overdoes بحدافراط رساندن
completing بانجام رساندن
completes بانجام رساندن
overdoing بحدافراط رساندن
completed بانجام رساندن
complete بانجام رساندن
assassinating بقتل رساندن
put to death به قتل رساندن
supply رساندن دادن به
outwork بانجام رساندن
ratified بتصویب رساندن
ratifies بتصویب رساندن
ratify بتصویب رساندن
assassinate بقتل رساندن
play out بپایان رساندن
put through به نتیجه رساندن
assassinates به قتل رساندن
assassinates بقتل رساندن
assassinated به قتل رساندن
finalising بپایان رساندن
assassinated بقتل رساندن
finalises بپایان رساندن
matures بحدبلوغ رساندن
assassinate به قتل رساندن
mature بحدبلوغ رساندن
finalised بپایان رساندن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com