English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 21 (3 milliseconds)
English Persian
au fait آشنا به واقعیات
Other Matches
mimesis تقلید هنر از واقعیات
escapism خودداری ازشرکت درکارهای سیاسی فرار از واقعیات
acquainted آشنا
to get to know آشنا شدن [با]
to become acquainted [with] آشنا شدن [با]
affiliate آشنا کردن
home ground آشنا بهمحیط
acquaint آشنا کردن
accustom آشنا شدن
accustom آشنا کردن
acquaintance آشنا آشنایان
old hat آشنا و مکرر
pre acquaint از پیش آشنا کردن
A firend last year and an aquaintance this year!. <proverb> پارسال دوست امسال آشنا.
Loge time no see ! Hello Stranger ! پارسال دوست امسال آشنا
I know the area more or less . کم وبیش با این منطقه آشنا هستم
That's old hat! <idiom> این که آشنا و مکرر [پیش پا افتاده ] است!
My sister says she's looking forward to meeting you. خواهر من می گوید که مشتاق است با شما آشنا شود.
convention استاندارها یا قوانین آشنا که برای ایجاد سازگاری نرم افزار یا سخت افزار باید دنبال شوند
conventions استاندارها یا قوانین آشنا که برای ایجاد سازگاری نرم افزار یا سخت افزار باید دنبال شوند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com