Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
Too many cooks spoil the broth .
<proverb>
آشپزها که زیاد شوند غذا خراب مى شود .
Other Matches
routines
توابعی که فراخوانی یا پردازش می شوند و وقتی ماشین یا سیستمی خراب میشود توسط کاربر استفاده می شوند
routinely
توابعی که فراخوانی یا پردازش می شوند و وقتی ماشین یا سیستمی خراب میشود توسط کاربر استفاده می شوند
routine
توابعی که فراخوانی یا پردازش می شوند و وقتی ماشین یا سیستمی خراب میشود توسط کاربر استفاده می شوند
fall back
توابعی که فراخوانی و پردازش می شوند پس از اینکه ماشین یا سیستم خراب شد و توسط کاربر اجرا میشود
continuous
کاغذهای با طول زیاد که در چاپگر استفاده می شوند
shifted
جابجایی داده به چپ یا راست در یک کلمه , بیتهایی که از مرز کلمه خارج می شوند نادیده گرفته می شوند محلهای خالی با صفر پر می شوند
shift
جابجایی داده به چپ یا راست در یک کلمه , بیتهایی که از مرز کلمه خارج می شوند نادیده گرفته می شوند محلهای خالی با صفر پر می شوند
shifts
جابجایی داده به چپ یا راست در یک کلمه , بیتهایی که از مرز کلمه خارج می شوند نادیده گرفته می شوند محلهای خالی با صفر پر می شوند
faults
تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند
faulted
تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند
fault
تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند
optical
فرآیندی که اجازه میدهد حروف چاپی یا نوشته شده به صورت نوری تشخیص داده شوند و به کد قابل خواندن توسط ماشین تبدیل شوند که وارد کامپیوتر می شوند به کمک حرف خوان نوری
saddle bag
خورجین
[اینگونه قالیچه ها بصورت قرینه بافته می شوند.گاه مجزا بوده و سپس به یکدیگر متصل می شوند و یا بصورت یک تکه که در وسط ساده است بافته می شوند.]
dud
ترقه خراب هرچیز خراب
Nomatic rugs
قالی های عشایری و قشقایی
[این فرش ها بعلت جا به جایی زیاد عشایر عموما کوچک بافته می شوند و اکثرا بصورت پشم بوده و در آن از ذهنی بافی و یا نقوش محلی استفاده می شود. فرش ها دارای استحکام ضعیف هستند.]
sequential
داده یا دستوراتی که به ترتیب پردازش می شوند , به ترتیبی که دستیابی می شوند
traffic
نرخ پیام هایی که وارد صف می شوند در برابر آنهایی خارج می شوند در یک زمان مشخص
trafficked
نرخ پیام هایی که وارد صف می شوند در برابر آنهایی خارج می شوند در یک زمان مشخص
overlaying
بخشهای کوچک برنامه بزرگ که در حافظه بار می شوند در صورت لزوم و اجرا می شوند
traffics
نرخ پیام هایی که وارد صف می شوند در برابر آنهایی خارج می شوند در یک زمان مشخص
overlay
بخشهای کوچک برنامه بزرگ که در حافظه بار می شوند در صورت لزوم و اجرا می شوند
overlays
بخشهای کوچک برنامه بزرگ که در حافظه بار می شوند در صورت لزوم و اجرا می شوند
trafficking
نرخ پیام هایی که وارد صف می شوند در برابر آنهایی خارج می شوند در یک زمان مشخص
activity
روش سازماندهی محتوای دیسک به طوری که فایلهایی که بیشتر استفاده می شوند زودتر بار شوند
activities
روش سازماندهی محتوای دیسک به طوری که فایلهایی که بیشتر استفاده می شوند زودتر بار شوند
batch processing
سیستم پردازش داده ها که در آن اطلاعات در دسته هایی جمع آوری می شوند و سپس در یک ماشین اجرا می شوند
stack
ذخیره سازی تعدادی کار که باید در پشته پردازش شوند و یکی پس از دیگری به طور خودکار اجرا شوند
stacked
ذخیره سازی تعدادی کار که باید در پشته پردازش شوند و یکی پس از دیگری به طور خودکار اجرا شوند
stacks
ذخیره سازی تعدادی کار که باید در پشته پردازش شوند و یکی پس از دیگری به طور خودکار اجرا شوند
ends
حرکت داده به چپ یا راست درکلمه بیتهایی که از مرز کلمه بیرون قرار بگیرند نادیده گرفته می شوند و با صفر جانشین می شوند
detect
سیستم کد گذاری که اجازه میدهد خطاهای حین ارسال تشخیص داده شوند ولی آن قدر پیچیده نیستند تا تصحیح شوند
detected
سیستم کد گذاری که اجازه میدهد خطاهای حین ارسال تشخیص داده شوند ولی آن قدر پیچیده نیستند تا تصحیح شوند
detects
سیستم کد گذاری که اجازه میدهد خطاهای حین ارسال تشخیص داده شوند ولی آن قدر پیچیده نیستند تا تصحیح شوند
detecting
سیستم کد گذاری که اجازه میدهد خطاهای حین ارسال تشخیص داده شوند ولی آن قدر پیچیده نیستند تا تصحیح شوند
end
حرکت داده به چپ یا راست درکلمه بیتهایی که از مرز کلمه بیرون قرار بگیرند نادیده گرفته می شوند و با صفر جانشین می شوند
ended
حرکت داده به چپ یا راست درکلمه بیتهایی که از مرز کلمه بیرون قرار بگیرند نادیده گرفته می شوند و با صفر جانشین می شوند
saturated colour
که روی ویدیو خوب نشان داده نمیشوندوممکن است باعث اختلال شوند یا روی صفحه پخش شوند
VDUs
ترمینال صفحه نمایش و صفحه کلید که متن و گرافیک دیده می شوند و اطلاعات وارد می شوند
vdt
ترمینال صفحه نمایش و صفحه کلید که متن و گرافیک دیده می شوند و اطلاعات وارد می شوند
VDU
ترمینال صفحه نمایش و صفحه کلید که متن و گرافیک دیده می شوند و اطلاعات وارد می شوند
load call
وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
compression ignition
احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
I didnt get much sleep.
زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
subroutine
تعداد دستورات کامپیوتر در برنامه که در زمان فراخوانی می شوند و تا خاتمه کنترل می شوند و پس از فراخوانی کنترل به دستور بعدی می رود
overbuild
زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
bubble sort
روش مرتب کردن که در آن مرتب جفت جفت داده ها عوض می شوند تامرتب شوند
rows
1-خط حروف چاپ شده یا نمایش داده شده . 2- خط افقی در کارت پانچ , اعداد در ردیفها نمایش داده می شوند و نه در ستونها. هر ورودی با یک ردیف نقط ه جدا می شوند
row
1-خط حروف چاپ شده یا نمایش داده شده . 2- خط افقی در کارت پانچ , اعداد در ردیفها نمایش داده می شوند و نه در ستونها. هر ورودی با یک ردیف نقط ه جدا می شوند
rowed
1-خط حروف چاپ شده یا نمایش داده شده . 2- خط افقی در کارت پانچ , اعداد در ردیفها نمایش داده می شوند و نه در ستونها. هر ورودی با یک ردیف نقط ه جدا می شوند
to hold somebody in great respect
کسی را زیاد محترم داشتن
[احترام زیاد گذاشتن به کسی]
wastery
خراب
haywire
خراب
out of action
خراب
ruinous
خراب
out of condition
خراب
tumbledown
خراب
out of gear
خراب
stickit
خراب
in disrepair
خراب
rotten
خراب
out of repair
خراب
off the rails
خراب
in bad repair
خراب
alienated
خراب
ill conditioned
خراب
wastry
خراب
in a bad order
خراب
undone
خراب
broken
<adj.>
خراب
out of order
خراب
zonked
مست و خراب
whacked
مست و خراب
pissed
مست و خراب
ruinous
خراب کننده
to cut up
خراب کردن
botches
خراب کردن
rough sea
دریای خراب
cut up
خراب کردن
disfiguring
خراب کردن
corrupted file
فایل خراب
disfigure
خراب کردن
disfigured
خراب کردن
bad sector
قطاع خراب
disfigures
خراب کردن
to do for
خراب کردن
spoilable
خراب شدنی
to fall to decay
خراب شدن
wrech
خراب شدن
to go to smash
خراب شدن
foul weather
هوای خراب
demolitions
خراب کردن
demolition
خراب کردن
blotto
مست و خراب
wrack
خراب کردن
overtumble
خراب کردن
muddle
خراب کردن
muddled
خراب کردن
muddles
خراب کردن
muddling
خراب کردن
to be kaput
خراب بودن
to be shot
خراب بودن
to go out of gear
خراب شدن
wreakful
خراب کننده
cumber
خراب شدن
impaired
خراب کردن
impair
خراب کردن
pull down
خراب کردن
make havoc with
خراب کردن
corrupted
خراب کردن
to fall apart
خراب شدن
undo
خراب کردن
amortize
خراب کردن
half seas over
مست خراب
devastative
خراب کننده
there is a screw loose
خراب است
heavy weather
هوای خراب
There is something wrong with the ...
... خراب است.
rot gut
معده خراب کن
withering
خراب کننده
demonish
خراب کردن
corrupting
خراب کردن
impairing
خراب کردن
give way
خراب شدن
go bad
خراب شدن
to bring to nought
خراب کردن
to break down
خراب کردن
go haywire
<idiom>
خراب شدن
go down
خراب شدن
the road was impaired
جاده خراب شد
indefectible
خراب نشدنی
go wrong
خراب شدن
go to pot
<idiom>
خراب کردن
dead drunk
سست خراب
impairs
خراب کردن
corrupts
خراب کردن
destroy
خراب کردن
to play the deuce with
خراب کردن
unbuild
خراب کردن
to lay in ruin
خراب کردن
destroys
خراب کردن
to go wrong
خراب شدن
out of kelter
خراب مختل
disabled
<adj.>
خراب
[ازکارافتاده]
bungled
خراب کردن
bungles
خراب کردن
bungle
خراب کردن
dilapidate
خراب کردن
eversive
خراب کننده
take down
خراب کردن
to take down
خراب کردن
it is not in good workingorder
خراب است
demolishing
خراب کردن
nonworking
<adj.>
خراب
[ازکارافتاده]
to tumble down
خراب شدن
demolishes
خراب کردن
to run down
خراب شدن
not in use
[American]
<adj.>
خراب
[ازکارافتاده]
out of blast
<adj.>
خراب
[ازکارافتاده]
corrupt
خراب کردن
to go to the bad
خراب شدن
bungling
خراب کردن
botched
خراب کردن
out of use
<adj.>
خراب
[ازکارافتاده]
vitiates
خراب کردن
vitiated
خراب کردن
marred
خراب کردن
vitiate
خراب کردن
undoes
خراب کردن
to lie in ruin
خراب بودن
mar
خراب کردن
that city lies in ruins
ان شهر خراب
botching
خراب کردن
to mull a mull of
خراب کردن
to make a hash of
خراب کردن
vitiating
خراب کردن
marring
خراب کردن
unoperative
<adj.>
خراب
[ازکارافتاده]
destroying
خراب کردن
inoperative
<adj.>
خراب
[ازکارافتاده]
out of service
<adj.>
خراب
[ازکارافتاده]
demolished
خراب کردن
demolish
خراب کردن
down
[out of action, not in use]
<adj.>
خراب
[ازکارافتاده]
botch
خراب کردن
the line is out of order
سیم خراب است
double foult
خراب کردن پی در پی دوسرویس
ills
خراب خطر ناک
to run upon the rocks
خانه خراب شدن
heavy sea
دریای خیلی خراب
side out
خراب کردن سرویس
to run to ruin
خانه خراب شدن
rottenly
بطور پوسیده یا خراب
undermined
از زیر خراب کردن
undermine
از زیر خراب کردن
damageable
مستعد خراب شدن
raze or rase
بکلی خراب کردن
The lamp is broken.
لامپ خراب است.
undermines
از زیر خراب کردن
to pull down a building
خراب کردن ساختمانی
to go wrong
خراب شدن
[موقعیتی]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com