Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 202 (11 milliseconds)
English	Persian
extol	آفرین گفتن
extoll	آفرین گفتن
Other Matches
controversial <adj.>	بحث آفرین
degenerative <adj.>	زوال آفرین
troublemaker	مسئله آفرین
creator	جان آفرین
rumbustious <adj.>	جنجال آفرین
hot <adj.>	جنجال آفرین
creator of the world	جهان آفرین
Homeric	حماسه آفرین
heroic	حماسه آفرین
epic	حماسه آفرین
horrible <adj.>	دهشت آفرین
obstructive <adj.>	مانع آفرین
problematic <adj.>	مسئله آفرین
temptress	وسوسه آفرین
imaginative <adj.>	خیال آفرین
entrepreneur	کار آفرین
troublesome <adj.>	دردسر آفرین
seductress	وسوسه آفرین
acclamation	آفرین [تشویق] [تحسین]
I give you full marks for that .	نمره ات بیست است ! ( آفرین و مرحبا )
greeted	درود گفتن تبریک گفتن
to answer in the a	اری گفتن بله گفتن
greets	درود گفتن تبریک گفتن
greet	درود گفتن تبریک گفتن
sputters	تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputtered	تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputter	تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
inform	گفتن
rehearsed	گفتن
rehearses	گفتن
telling-off	گفتن
rehearsing	گفتن
saith	گفتن
pshaw	اه گفتن
says	گفتن
to tell a story	گفتن
informing	گفتن
rehearse	گفتن
to give utterance to	گفتن
bubbles	گفتن
tell	گفتن
bubbled	گفتن
utterances	گفتن
bubble	گفتن
bubbling	گفتن
let (someone) know <idiom>	گفتن
mouth	گفتن
let out <idiom>	گفتن
tells	گفتن
utterance	گفتن
relates	گفتن
informs	گفتن
say	گفتن
mouthed	گفتن
mouthing	گفتن
uttered	گفتن
get out	گفتن
iteration	گفتن
relate	گفتن
utter	گفتن
adduse	گفتن
viyuperate	بد گفتن
vituperate	بد گفتن
utters	گفتن
to weep out	گفتن
mouths	گفتن
reviled	ناسزا گفتن
revile	ناسزا گفتن
to make a remark	سخن گفتن
macarize	خوشابحال گفتن
to pile it on	اغراق گفتن
to pull	اغراق گفتن
belying	دروغ گفتن
to draw the long bow	اغراق گفتن
observed	گفتن برپاداشتن
reviles	ناسزا گفتن
speak	سخن گفتن
overstates	اغراق گفتن در
extemporizing	بالبداهه گفتن
belie	دروغ گفتن
overstated	اغراق گفتن در
belied	دروغ گفتن
overstate	اغراق گفتن در
to throw the hatchet	اغراق گفتن
belies	دروغ گفتن
extemporizes	بالبداهه گفتن
extemporized	بالبداهه گفتن
speaks	سخن گفتن
extemporize	بالبداهه گفتن
overstating	اغراق گفتن در
observes	گفتن برپاداشتن
observe	گفتن برپاداشتن
to sigh out	با اه وحسرت گفتن
to speak through one's nose	سخن گفتن
unreel	باز گفتن
to take the floor	سخن گفتن
to talk nonsense	مهمل گفتن
unbosom	اسراردل را گفتن
twadle	چرند گفتن
to talk nonsense	چرند گفتن
to yell out	با نعره گفتن
to talk tall	گزاف گفتن
to tell a lie	دروغ گفتن
to put it on	اغراق گفتن
commiserate	تسلیت گفتن بر
commiserated	تسلیت گفتن بر
interjects	بطورمعترضه گفتن
interjected	بطورمعترضه گفتن
observing	گفتن برپاداشتن
ad-libbing	فیالبداهه گفتن
interjecting	بطورمعترضه گفتن
ad-libbed	فیالبداهه گفتن
ad-lib	فیالبداهه گفتن
interject	بطورمعترضه گفتن
commiserating	تسلیت گفتن بر
commiserates	تسلیت گفتن بر
walk out on	ترک گفتن
to tell the truth	راست گفتن
call bad names	ناسزا گفتن
weasels	دروغ گفتن
weasel	دروغ گفتن
mant	با لکنت گفتن
whiff	دروغ گفتن
misstate	غلط گفتن
nuncupate	زبانی گفتن
twaddle	چرند گفتن
outvoice	بلندترسخن گفتن از
outvoice	موثرترسخن گفتن از
panegyrize	مدح گفتن
to bid a	بدرود گفتن
pass a remark	سخنی گفتن
pitch a yarn	قصه گفتن
rime	شعر گفتن
to say a word	سخن گفتن
mammer	بالکنت گفتن
lay to	دروغ گفتن
bootlick	تملق گفتن از
doxologize	ستایش گفتن
avouch	اشکارا گفتن
enounce	به صراحت گفتن
allegorize	مثل گفتن
adulate	مدح گفتن
adduee	گفتن افهارنمودن
fabulize	افسانه گفتن
saluting	تهنیت گفتن
salutes	تهنیت گفتن
saluted	تهنیت گفتن
salute	تهنیت گفتن
gnosticize	عرفان گفتن
hyperbolize	اغراق گفتن
lalophobia	گفتن هراسی
confides	محرمانه گفتن
confided	محرمانه گفتن
take leave of	بدرود گفتن با
tallyho	اهای گفتن
to a. oneself	سخن گفتن
swears	ناسزا گفتن
swear	ناسزا گفتن
to bellow forth	با نعره گفتن
to bellow out	بانعره گفتن
to bid a	وداع گفتن
rejoins	در پاسخ گفتن
rejoining	در پاسخ گفتن
rejoined	در پاسخ گفتن
rejoin	در پاسخ گفتن
to bid welcome	خوشامد گفتن
to blunder out	بی فکرانه گفتن
to blunder out	جویده گفتن
tack tall	گزاف گفتن
sweet talk	تملق گفتن
confide	محرمانه گفتن
screams	ناگهانی گفتن
screamed	ناگهانی گفتن
scream	ناگهانی گفتن
speak the trurh	راست گفتن
speak the trurh	صادقانه گفتن
communing	راز دل گفتن
communes	راز دل گفتن
communed	راز دل گفتن
commune	راز دل گفتن
say a word	سخن گفتن
giggling	سخن گفتن
giggles	سخن گفتن
giggled	سخن گفتن
giggle	سخن گفتن
to draw the long	اغراق گفتن
extemporising	بالبداهه گفتن
quipping	ایهام گفتن
blaring	بافریاد گفتن
blares	بافریاد گفتن
blared	بافریاد گفتن
blare	بافریاد گفتن
jests	مزاح گفتن
jest	مزاح گفتن
solace	تسلیت گفتن
fables	حکایت گفتن
fable	حکایت گفتن
tittle tattle	یاوه گفتن
to spoke the t.	راست گفتن
to talk with the tongues of angels <idiom>	تملق گفتن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com