English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (44 milliseconds)
English Persian
prone to do something آماده برای کردن کاری
Other Matches
opens سیستمی که چندین ایستگاه کاری آماده برای هر کس برای استفاده داشته باشد
open سیستمی که چندین ایستگاه کاری آماده برای هر کس برای استفاده داشته باشد
opened سیستمی که چندین ایستگاه کاری آماده برای هر کس برای استفاده داشته باشد
busier 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busies 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busiest 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busying 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busy 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busied 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
prone to do something آماده کردن برای
reworks برای کاربرد مجدد آماده کردن
reworking برای کاربرد مجدد آماده کردن
reworked برای کاربرد مجدد آماده کردن
rework برای کاربرد مجدد آماده کردن
to square up خود را آماده کردن [برای دعوی یا حمله]
line up <idiom> سازمان دهی کردن ،آماده برای عمل کردن
to set about دست بکاری زدن آماده کاری
takedown حذف نوار یا کاغذ یا دیسک از یک وسیله جانبی پس از یک کار و آماده کردن آن برای بعدی
bins محلی برای کاغذهایی که باید آماده برای چاپ شوند
bin محلی برای کاغذهایی که باید آماده برای چاپ شوند
to be on the verge [brink] of doing something <idiom> آماده انجام کاری بودن [اصطلاح روزمره]
to be about to do something <idiom> آماده انجام کاری بودن [اصطلاح روزمره]
programs نوشتن یا آماده کردن تعدادی دستورالعمل که کامپیوتر برای انجام عمل خاصی هدایت میکند
program نوشتن یا آماده کردن تعدادی دستورالعمل که کامپیوتر برای انجام عمل خاصی هدایت میکند
the proper time to do a thing برای کردن کاری
the right way to do a thing صحیح برای کردن کاری
to pair off جفت کردن [برای کاری یا در جشنی]
afterthought چاره اندیشی برای کاری پس از کردن آن
to empower somebody to do something کسی را برای کاری مخیر کردن
to make an effort to do something تلاش کردن برای انجام دادن کاری
to try hard to do something تقلا کردن برای انجام دادن کاری
twist one's arm <idiom> مجبور کردن شخص برای انجام کاری
report program generator زبان برنامه نویسی درکامپیوترهای شخصی برای آماده کردن گزارشات تجاری که به دادههای درون فایل , پایگاه داده ها و...امکان شامل شدن میدهد
afterthoughts فکر کاهل چاره اندیشی برای کاری پس از کردن ان
go in for <idiom> شرکت کردن در،تصمیم گیری برای انجام کاری
to pause [برای مدت کوتاهی] در انجام کاری توقف کردن
egg (someone) on <idiom> خواهش کردن ومجبورکردن کسی برای انجام کاری
talk into <idiom> موافقت شخصی برای انجام کاری راجلب کردن
To do something prefunctorily. برای رفع تکلیف ( از سر باز کردن ) کاری راانجام دادن
to stand ready for [+ noun] آماده بودن برای
to prepare [for] آماده شدن [به یا برای]
to stand ready to [+ verb] آماده بودن برای
on call <idiom> آماده برای ترک خدمت
hit the books <idiom> برای کلاس آماده شدن
sixth forms دورهی آماده سازی برای دانشگاه
sixth form دورهی آماده سازی برای دانشگاه
address آماده شدن برای ضربه یا هدفگیری
on-call service آماده برای ترک در خدمت [اصطلاح رسمی]
to be on-call در آماده باش برای ترک درخدمت بودن
on tap <adj.> همیشه آماده [برای ریختن از شیره بشکه]
I am prepared for any eventuality. برای هر گونه پیش آمدی آماده هستم
demanded پردازش داده وقتی که آماده شد ونه منتظر ماندن برای آن
demands پردازش داده وقتی که آماده شد ونه منتظر ماندن برای آن
demand پردازش داده وقتی که آماده شد ونه منتظر ماندن برای آن
device handler نرم افزار مخصوص برای کنترل و فرمت دستورات آماده چاپ
configured in وسیلهای که مشخصات آن بیان کننده آماده بودن آن برای استفاده است
takedown مدت زمانی که یک وسیله جانبی آماده برای کار دیگری میشود
stream تعداد کارهای مرتب شده و آماده برای پردازش در سیستم دستهای
streamed تعداد کارهای مرتب شده و آماده برای پردازش در سیستم دستهای
streams تعداد کارهای مرتب شده و آماده برای پردازش در سیستم دستهای
cts CSR برای بیان اینکه یک خط یا وسیله آماده ارسال داده است
device driver نرم افزار مخصوص برای کنترل و فرمت دستورات آماده چاپ
dataset سیگنال RSC ازمودم به کامپیوتر برای بیان اینکه آماده استفاده است
workspace فضایی در حافظه که برای استفاده آماده است یا در حال حاضر اپراتور در آن کار میکند
invites حرف خاص ارسالی برای بیان به وسیلهای که کامپیوتر میزبان آماده دریافت پیام است
invite حرف خاص ارسالی برای بیان به وسیلهای که کامپیوتر میزبان آماده دریافت پیام است
invited حرف خاص ارسالی برای بیان به وسیلهای که کامپیوتر میزبان آماده دریافت پیام است
to pair off دو نفر دو نفر کردن [برای کاری یا در جشنی]
scratch one's back <idiom> کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
expanded memory system ابزاری که حافظه اضافی در IBM PC قرار دارد را مدیریت میکند و برای برنامه ها آماده استفاده می سازد
appliance computer سیستم کامپیوتری آماده اجرا که خریداری میشود و به سرعت برای یک منظور کاربردی قابل استفاده است
buffer فضای ذخیره سازی موقت برای وسیلهای که دادهای دریافت کرده ولی آماده پردازش نیست
pre-treatment عملیات مقدماتی و آماده سازی [مثل شستشوی پشم قبل از رنگرزی و یا آماده سازی دار جهت چله کشی]
opened برنامه کاربردی فایل روی دیسک را باز میکند و برای اجرا آماده میکند
open برنامه کاربردی فایل روی دیسک را باز میکند و برای اجرا آماده میکند
opens برنامه کاربردی فایل روی دیسک را باز میکند و برای اجرا آماده میکند
idlest که استفاده نمیشود ولی آماده است برای استفاده
idles که استفاده نمیشود ولی آماده است برای استفاده
idled که استفاده نمیشود ولی آماده است برای استفاده
idle که استفاده نمیشود ولی آماده است برای استفاده
EMM امکانی که حافظه جانبی رادر IBM PC مدیریت میکند و آن را برای برنامه آماده استفاده میکند
sit tight <idiom> صبور برای انجام کاری
potential <adj.> [توانایی برای انجام کاری]
carry through <idiom> برای کاری نقشهای کشیدن
undertake توافق برای انجام کاری
undertaken توافق برای انجام کاری
undertakes توافق برای انجام کاری
can i do a for you کاری می توانم برای شمابکنم
ApacheÔ HTTPD معروفترین محصول نرم افزاری وب سرور که مانند یک بزرگراه آماده است و به شما برای نصب وب سرور امکان میدهد
flushes و آماده برای کار جدید یا پس از قط ع یک کار
flush و آماده برای کار جدید یا پس از قط ع یک کار
flushing و آماده برای کار جدید یا پس از قط ع یک کار
authorizing اجازه دادن برای انجام کاری
invoked تقاضا از کسی برای انجام کاری
help روش آسانتر برای انجام کاری
to invite somebody to do something کسی را برای انجام کاری فراخواندن
helps روش آسانتر برای انجام کاری
invoke تقاضا از کسی برای انجام کاری
invokes تقاضا از کسی برای انجام کاری
invoking تقاضا از کسی برای انجام کاری
authorises اجازه دادن برای انجام کاری
authorising اجازه دادن برای انجام کاری
authorize اجازه دادن برای انجام کاری
authorizes اجازه دادن برای انجام کاری
serve one's purpose <idiom> مفیدبودن شخص برای کاری مشخص
techniques روش با مهارت برای انجام کاری
bar توقف کسی برای انجام کاری
turn out <idiom> رفتن برای دیدن یا انجام کاری
decision تصمیم گیری برای انجام کاری
to empower somebody to do something اختیار دادن به کسی برای کاری
technique روش با مهارت برای انجام کاری
decisions تصمیم گیری برای انجام کاری
bars توقف کسی برای انجام کاری
helped روش آسانتر برای انجام کاری
make provisions آماده کردن
make preparations آماده کردن
accommodate آماده کردن
make arrangements آماده کردن
authorizes اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
covenantor اجتماع اشخاص هم پیمان برای انجام کاری
overslaugh بخشودگی از کاری برای انجام کار بزرگتر
authorising اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorizing اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorize اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorises اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
keep after <idiom> یادآوری مکرر به کسی برای انجام کاری.
get one's own way <idiom> اجبار اشخاص برای انجام هر کاری که تو میخواهی
preparations آماده کردن چیزی
preparation آماده کردن چیزی
areas اندازه گیری فضای گرفته شده برای کاری
make it up to someone <idiom> انجام کاری برای کسی درعوض وعده پولی
freedom آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
freedoms آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
server کامپیوتر مخصوص که کاری را برای شبکه انجام میدهد
beside one's self <idiom> خیلی ناامید یا هیجان زده برای انجام کاری
area اندازه گیری فضای گرفته شده برای کاری
scratch file ناحیه کاری که برای کار جاری استفاده میشود
to prepare something چیزی را آماده کردن [آشپزی]
He is a man who would stoop to anything . آدمی است که بهر کاری تن می دهد ( برای رسیدن به هدفش )
work file فضای کاری که برای کار جاری اشغال شده است
for next to nothing <idiom> چندرغاز [رایگان] [مفت] [مزد خیلی کم برای انجام کاری]
chord keying عمل انتخاب دو یا چند کلید همزمان برای انجام کاری
to sign up for something نام خود را درفهرست نوشتن [برای انجام کاری اشتراکی]
redundant قطعه اضافی که برای کاری در صورت خطا استفاده میشود
diskless workstation ایستگاه کاری که درایو دیسکی برای ذخیره داده ندارد
for peanuts [and for chicken feed] <idiom> چندرغاز [رایگان] [مفت] [مزد خیلی کم برای انجام کاری]
hygrograph دستگاه خود کاری برای اندازه گیری رطوبت جوی
to dress [food] آماده کردن [پختن] [غذا یا دسرت]
warm-ups روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری
elapsed time زمانی که کاربر برای انجام کاری روی کامپیوتر صرف میکند
warm-up روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری
Short of replacing the engine, I have tried everything to fix the car. به غیر از تعویض موتور برای تعمیر ماشین من همه کاری را تلاش کردم .
ends کدی که در پردازش دستهای برای نشان دادن خاتمه کاری استفاده میشود
ended کدی که در پردازش دستهای برای نشان دادن خاتمه کاری استفاده میشود
end کدی که در پردازش دستهای برای نشان دادن خاتمه کاری استفاده میشود
scratchpad فضای کاری یا محلی با حافظه سریع برای ذخیره موقت داده جاری
To work on someone کسی را پختن [از نظر فکری وذهنی آماده کردن]
CD WO مناسب برای ذخیره سازی متون آرشیو و یا آزمایش ROM-CD پیش از دوباره کاری
opens آماده کردن فایل پیش از رویدادن عملیات خواندن یا نوشتن
open آماده کردن فایل پیش از رویدادن عملیات خواندن یا نوشتن
opened آماده کردن فایل پیش از رویدادن عملیات خواندن یا نوشتن
latchkey kid [colloquial] [بچه ای که برای مدت زمانی از روز بخاطر مشغله کاری پدر و مادر در خانه تنهاست.]
latchkey child [بچه ای که برای مدت زمانی از روز بخاطر مشغله کاری پدر و مادر در خانه تنهاست.]
how about <idiom> برای ارائه پشنهاد یا جویا شدن نظر دیگران در مورد چیزی یا کاری استفاده می شود
indexing استفاده از کامپیوتر برای کامپایل کردن اندیس برای کتاب با انتخاب کردن کلمات و موضوعات مربوطه در متن
idled نشانه یا کدی که به معنای انجام هیچ عمل است یا کدی که وقتی ارسال میشود که هیچ دادهای برای ارسال در آن زمان آماده نیست
idlest نشانه یا کدی که به معنای انجام هیچ عمل است یا کدی که وقتی ارسال میشود که هیچ دادهای برای ارسال در آن زمان آماده نیست
idles نشانه یا کدی که به معنای انجام هیچ عمل است یا کدی که وقتی ارسال میشود که هیچ دادهای برای ارسال در آن زمان آماده نیست
idle نشانه یا کدی که به معنای انجام هیچ عمل است یا کدی که وقتی ارسال میشود که هیچ دادهای برای ارسال در آن زمان آماده نیست
protocol ارتباطی بین واحدهادرایستگاههای کاری مختلف که قواعد و فرمت هایی را برای مبادله پیام ها تعریف میکند
protocols ارتباطی بین واحدهادرایستگاههای کاری مختلف که قواعد و فرمت هایی را برای مبادله پیام ها تعریف میکند
quantum meruit کارفرما کاری را که برای انجام دادن به کارگر می داده و قرار می گذاشته که مزد او را برمبنای قاعده فوق بدهد
AppleTalk پروتکل هایی که برای ارتباط بین ایستگاههای کاری و سرورها در کامپیوترهای شبکه Macintosh Apple استفاده می شوند
token bus network EEEL استاندارد برای شبکههای محلی به صورت کابل توپولوژی باس . ایستگاههای کاری داده را با عبور Token منتقل می کنند
token بسته کنترل بین ایستگاههای کاری برای کنترل دستیابی به شبکه
tokens بسته کنترل بین ایستگاههای کاری برای کنترل دستیابی به شبکه
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
naive user شخصی که می خواهد کاری را با کامپیوتر انجام دهد امافاقد تجربه لازم برای برنامه نویسی با کامپیوتر میباشد
programming نرم افزاری که به کاربر امکان نوشتن مجموعه دستورات مشخص برای کاری را میدهد که بعداگ به قالبی ترجمه میشود که توسط کامپیوتر قابل فهم است
to scramble for something هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
primming بتونه کاری کردن راه انداختن موتور یا گرم کردن ان
tempering (metallurgy) بازپخت [سخت گردانی] [دوباره گرم کردن پس ازسرد کردن] [فلز کاری]
torching کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torches کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torched کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torch کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
blow torch کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
to know the ropes راههای کاری را بلد بودن لم کاری رادانستن
overpersuade کسی را بر خلاف میلش به کردن کاری وادار کردن
bread and point سیب زمینی و نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
liberal education اموزش و پرورشی که برای روشن کردن فکر باشد نه برای مقاصد پیشهای
potatoes and point سیب زمینی یا نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
auto توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
personal متصل یا وصل در سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه برای کاربر
intubation فرو کردن لوله در حنجرهای برای برای نگاه داشتن .....دیفتری و مانندان
autos توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
turnaround time زمان لازم برای فعال کردن برنامه برای تولید که کاربر خواسته است
diagnostics اطلاع و پیام سیستم پس از تشخیص خطا برای کمک به کاربر برای تصحیح کردن آن
extends فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
extend فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com