Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6 milliseconds)
English
Persian
look to
<idiom>
آمادگی برای چیزی
Other Matches
readiness to accept
آمادگی برای پذیرش
prep school
دبیرستان آمادگی برای ورود به دانشگاه
prep schools
دبیرستان آمادگی برای ورود به دانشگاه
China has signalled
[its]
readiness to resume talks.
چین آمادگی
[خود را ]
برای از سرگیری مذاکرات نشان داد.
operation
آزمایش هایی برای برنامه و آمادگی داده را بررسی می کنند
configured off
وسیلهای که مشخصات آن بیان کننده عدم آمادگی آن برای استفاده است
dtr
سیگنال از وسیلهای که آمادگی خود را برای ارسال داده بیان میکند
configured out
وسیلهای که مشخصات آن بیان کننده عدم آمادگی آن برای استفاده است
The striker's injury puts a question mark over his being fit in time for the tournament.
آسیب مهاجم آمادگی سر موقع او
[مرد]
را برای مسابقات نامشخص می کند.
Please allow for at least two weeks' notice
[to do something]
[for something]
[prior to something]
.
درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری
[کار]
اعطاء کنید
[تا ما ]
[برای چیزی]
[قبل از چیزی]
.
handshakes
سیگنالهای ارسالی بین دو وسیله ارتباطی که آمادگی ارسال را بیان می کنند و نیز برای دریافت
handshake
سیگنالهای ارسالی بین دو وسیله ارتباطی که آمادگی ارسال را بیان می کنند و نیز برای دریافت
to scramble for something
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
to appreciate something
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
via
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
feedback
اطلاعاتی از یک منبع که برای تغییر دادن چیزی یا تامین پیشنهادی برای آن میباشد
extension
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
off hand
بدون آمادگی
wing it
<idiom>
بدون آمادگی
take steps
<idiom>
آمادگی یافتن
cold turkey
بدون آمادگی
off the cuff
<idiom>
بدون آمادگی قبلی
to grieve over anything
برای چیزی
request
تقاضا برای چیزی
requested
تقاضا برای چیزی
requesting
تقاضا برای چیزی
requests
تقاضا برای چیزی
inclinable to something
مساعد برای چیزی
to grumble at any thing
برای چیزی غرغرکردن
demands
تقاضا برای انجام چیزی
I'd like something to eat.
چیزی برای خوردن میخواهم.
demanded
تقاضا برای انجام چیزی
demand
تقاضا برای انجام چیزی
to atone for something
کفاره دادن برای چیزی
I'd like something to drink.
چیزی برای نوشیدن میخواهم.
security blanket
<idiom>
استفاده از چیزی برای راحتی
to make amends for something
کفاره دادن برای چیزی
catch at
برای گرفتن چیزی کوشیدن
steeper
فرف برای خیساندن چیزی
asking
برای چیزی بی تاب شدن
to try something on
چیزی را برای امتحان پوشیدن
to get something to somebody
برای کسی چیزی را آوردن
application
[for something]
درخواست نامه
[برای چیزی]
in defence of somebody
[something]
برای دفاع از کسی
[چیزی]
to give reasons for a thing
دلیل برای چیزی اوردن
to look at the black side
[about something]
بدبین بودن
[برای چیزی]
asks
برای چیزی بی تاب شدن
asked
برای چیزی بی تاب شدن
approval
توافق برای استفاده از چیزی
ask
برای چیزی بی تاب شدن
take for
<idiom>
اشتباه شخصی برای چیزی
demanded
تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
to graps at anything
برای گرفتن چیزی کوشش نمودن
to negotiate for something
گفتگو و معامله کردن برای چیزی
to make a r for something
برای رسیدن به چیزی نقاش کردن
demands
تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
within reach of gunshot
کوشش کردن برای رسیدن به چیزی
to make a study of something
برای بدست اوردن چیزی کوشیدن
lanyards
طناب کوتاه برای کشیدن چیزی
consigning
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
to call somebody to
[for]
something
از کسی برای چیزی درخواست کردن
consigns
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
anthropomorphism
تصور شخصیت انسانی برای چیزی
to set measures to anything
برای چیزی اندازه یا حد معین کردن
to atone for something
جلب رضایت کردن برای چیزی
to make amends for something
جلب رضایت کردن برای چیزی
consign
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
I have nothing to declare.
چیزی برای گمرک دادن ندارم.
to save up for something
برای چیزی صرفه جویی کردن
to save for something
پس انداز کردن
[اندوختن ]
برای چیزی
lanyard
طناب کوتاه برای کشیدن چیزی
consigned
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
to store up something
انباشتن چیزی برای استفاده در آینده
impetrate
برای چیزی لابه واستغاثه کردن
cellarage
حق انبارداری برای نگاه داشتن چیزی
spoon-feed
<idiom>
ساده کردن چیزی برای کسی
make room for someone or something
<idiom>
برای چیزی اوضاع را مرتب کردن
nothing remains to be told
چیزی برای گفتن باقی نمیماند
to refuse somebody admittance to something
پذیرش کسی را برای چیزی رد کردن
stepper
چیزی که برای پله بکار می رود
sexualize
جنس برای چیزی تعیین کردن
To set a limit to everything.
برای هر چیزی حدی قائل شدن
demand
تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
represent
عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
to go away
ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
represented
عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
to be the obvious thing
[for somebody or something]
آشکار
[بدیهی]
بودن
[برای کسی یا چیزی]
measure
عملیات برای اطمینان یافتن از صحت چیزی
to go to
ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
applying
تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
apply
تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
put up to
<idiom>
وسوسه کردن کسی برای انجام چیزی
applies
تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
represents
عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
to e. with person on a thing
کسی را دوستانه برای چیزی سرزنش کردن
to commandeer something
چیزی را
[بدون اجازه]
برای خود برداشتن
to push for an answer
[in reference to something]
برای پاسخ فشار آوردن
[در رابطه با چیزی]
to seek a remedy for something
چاره یا درمان برای چیزی جستجو کردن
pay through the nose
<idiom>
برای چیزی پول زیادی خرج کردن
To lick ones lips .
شکم خود را برای چیزی صابون زدن
make something out
<idiom>
ازپیش بردن برای دیدن یا خواندن چیزی
cash on the barrelhead
<idiom>
پولی که برای خرید چیزی پرداخت می شود
bring up
<idiom>
معرفی چیزی برای بحث (مذاکره)آوردن
to open something to
[the]
traffic
چیزی را برای
[دسترسی به]
ترافیک باز کردن
Do you have nothing to declare?
آیا چیزی برای اعلام به گمرک دارید؟
wringer
ماشینی که برای چلاندن چیزی بکارمی رود
amulet
دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود
not to have a prayer of achieving something
کمترین شانس هم برای بانجام رسانیدن چیزی رانداشتن
to always find something to gripe about
همیشه چیزی برای گله زدن پیدا کردن
Would you like something to drink?
<idiom>
آیا چیزی برای نوشیدن می خواهید؟
[غذا و آشپزخانه]
permutation
تعداد روشهای مختلف برای مرتب کردن چیزی
permutations
تعداد روشهای مختلف برای مرتب کردن چیزی
to not give a shit about something
برای چیزی اصلا مهم نباشد.
[اصطلاح رکیک]
to make a long arm
[برای برداشتن یا گرفتن چیزی دست دراز کردن]
throw one's weight around
<idiom>
ازنفوذ کسی برای رسیدن به چیزی استفاده کردن
to not give a smeg about something
[British E]
برای چیزی اصلا مهم نباشد.
[اصطلاح رکیک]
amulets
دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود
moulage
انگشت نگاری یا نگارش اثر چیزی برای کشف جرم
to recount something to someone
[formal]
برای کسی چیزی را تعریف کردن
[یکایک گفتن]
[بازگفتن]
laniard
طناب کوتاهی که برای نگاه داشتن چیزی بکار میرود
(in) care of someone
<idiom>
فرستادن چیزی برای کسی ازروی آدرس شخص دیگری
rain check
<idiom>
بلیط مجانی برای چیزی که به علت باران کنسل شده
On the recent developments he had nothing to say.
در باره تحولات اخیر او هیچ چیزی برای گفتن نداشت.
to trap something
[e.g. carbon dioxide]
چیزی را گرفتن
[جمع کردن]
[برای مثال دی اکسید کربن ]
balance
برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
wetting
مایعی که برای تر ساختن یاخمیر کردن چیزی بکار رود
to offshore something
چیزی را
[برای سود بیشتر]
به خارج
[از کشور]
بردن
[اقتصاد]
to not give a damn about something
[somebody]
برای چیزی
[کسی]
اصلا مهم نباشد.
[اصطلاح روزمره]
balances
برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
dipstick
میله یا چوبی که برای اندازه گیری عمق چیزی بکار می رود
planch
صفحهای از گل نسوزکه برای نگاه داشتن چیزی که دراتش گذاشته اندبکارمیرود
dipsticks
میله یا چوبی که برای اندازه گیری عمق چیزی بکار می رود
to suggest it is appropriate to do so
[matter]
پیشنهاد می کند که برای انجام این کار مناسب باشد
[چیزی ]
get a word in
<idiom>
یافتن فرصتی برای گفتن چیزی بقیه دارند صحبت میکنند
peg
میله چوبی با نوک تیز
[برای محکم بستن چیزی به آنها]
label
قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس
restricts
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
labels
قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس
restricting
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
cut corners
<idiom>
[زمانی که چیزی برای صرفه جویی در هزینه به طور بد انجام شده است]
labelled
قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس
labeling
قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس
restrict
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
pipeline
زمان بندی ورودیهای ریزپردازنده وقتی چیزی رخ نداده است برای افزایش سرعت
litotes
کوچک قلم دادن چیزی برای افزایش اهمیت ان ویااجتناب ازانتقاد شکسته نفسی
pipelines
زمان بندی ورودیهای ریزپردازنده وقتی چیزی رخ نداده است برای افزایش سرعت
handshaking
استفاده از سیگنال تصدیق در معنای آمادگی بری ارسال و دریافت که به کامپیوتر اجازه میدهد یا وسیله کندتر کار کند
handshakes
استفاده از سیگنال تصدیق در معنای آمادگی بری ارسال و دریافت که به کامپیوتر اجازه میدهد یا وسیله کندتر کار کند
handshake
استفاده از سیگنال تصدیق در معنای آمادگی بری ارسال و دریافت که به کامپیوتر اجازه میدهد یا وسیله کندتر کار کند
how about
<idiom>
برای ارائه پشنهاد یا جویا شدن نظر دیگران در مورد چیزی یا کاری استفاده می شود
texture mapping
1-جلوههای ویژه گرافیک کامپیوتری با استفاده از الگوریتم هایی برای تولید تصویری که مانند سطح چیزی به نظر می آید.
flavouring
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavorings
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavoring
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavourings
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
clip-on
<adj.>
گیره دار
[چیزی با گیره برای بستن]
to have something made
[by somebody]
بدهند
[به کسی]
چیزی را برای کسی بسازند
to concern something
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
kiosks
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosk
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
to watch something
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
touch
وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
touches
وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
to stop somebody or something
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
cash in
<idiom>
تبدیل به پول کردن ،خرد کردن چیزی برای پول
badminton
بازی انفرادی یا دو نفره در زمین به طول 04/31 متر و عرض 01/6متر برای دونفره و 81/5متر در 01/6 متر برای انفرادی و شامل سه گیم وهر گیم 51 امتیاز برای مردان و 11 امتیاز برای زنان
enclose
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
relevance
1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
enclosing
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
pushes
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
queries
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replacing
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
queried
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
query
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
pushed
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
replaces
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
modifying
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
querying
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
modify
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
replaced
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
modifies
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
replace
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
push
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
to esteem somebody or something
[for something]
قدر دانستن از
[اعتبار دادن به]
[ارجمند شمردن]
کسی یا چیزی
[بخاطر چیزی ]
control
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
controls
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
controlling
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
establish
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishing
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
correction
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
establishes
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
to pass by any thing
از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
covet
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covets
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to hang over anything
سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
coveting
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
monitor
1-بررسی یا آزمایش چیزی که کار میکند 2-بررسی فرایند یا تجزیه برای اطمینان از اینکه درست کار میکند
monitored
1-بررسی یا آزمایش چیزی که کار میکند 2-بررسی فرایند یا تجزیه برای اطمینان از اینکه درست کار میکند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com