Dictiornary-Farsi | آماس کرده | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 205 (11 milliseconds)

English	Persian
puffed <adj.>	آماس کرده
puffed out <adj.>	آماس کرده
puffy <adj.>	آماس کرده
tumid <adj.>	آماس کرده
turgid <adj.>	آماس کرده


Other Matches

scarf joint	جایی که دو سر تیر رانیم ونیم کرده با هم جفت کرده باشند
burger	تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
burgers	تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
swiss steak	گوشت خرد کرده مخلوط با اردوچاشنی سرخ کرده
I have a tooth abscess.	دندانم ماده کرده ( چرک کرده )
protuberance	آماس
lump	آماس
bulge	آماس
turgor	آماس
tumidity	آماس
swelling	آماس
tumescence	آماس
gastroenteritis	آماس شکم
turgor	تورم [آماس]
bulge	تورم [آماس]
lump	تورم [آماس]
tumidity	تورم [آماس]
tumescence	تورم [آماس]
protuberance	تورم [آماس]
swelling	تورم [آماس]
big heads	انواع بیماریهای دامی که نشان آن آماس سر وگردن است
big head	انواع بیماریهای دامی که نشان آن آماس سر وگردن است
best gold	تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
infusion	دم کرده
souffle	پف کرده
beastby	کرده
infusions	دم کرده
i am 0 rials out of pocket	کرده ام
tumid <adj.>	پف کرده
soufflTs	پف کرده
souffles	پف کرده
puffed out <adj.>	پف کرده
puffy <adj.>	پف کرده
turgid <adj.>	پف کرده
unconsciously	غش کرده
puffed <adj.>	پف کرده
bloat	پف کرده
unconscious	غش کرده
off the trail	پی گم کرده
bouffant	پف کرده
puff pastry	پف کرده
gelid	یخ کرده
iced	خنک کرده
risen	طلوع کرده
billowy	باد کرده
begotten	تولید کرده
educated	تحصیل کرده
intumescent	اماس کرده
distent	ورم کرده
blubbery	ورم کرده
purified	پاک کرده
fled	فرار کرده
puffy <adj.>	ورم کرده
it is very easily done	کرده میشود
iced ppa	خنک کرده
deep rooted	ریشه کرده
refined	تمیز کرده
chose	انتخاب کرده
whey	شیرچرخ کرده
I have a flat [tire] .	من پنچر کرده ام.
protuberant	باد کرده
inwrought	از تو کار کرده
swollen	ورم کرده
swollen	اماس کرده
intumescent	باد کرده
fretty	اماس کرده
pulled	خشک کرده
he is worn with travel	سفراوراخسته کرده
fubsy	قوز کرده
farcie	دلمه کرده
farthingale	دامن پف کرده
puffed out <adj.>	باد کرده
turgid <adj.>	باد کرده
tumid <adj.>	باد کرده
strained	صاف کرده
ghi	کره اب کرده
ghee	کره اب کرده
fecit	درست کرده
beheld	مشاهده کرده
turgid <adj.>	ورم کرده
farci	دلمه کرده
bendon	نیت کرده
rooted	ریشه کرده
sweated	عرق کرده
tumid <adj.>	ورم کرده
mistaken	اشتباه کرده
sawn	اره کرده
enrooted	ریشه کرده
in flower	شکوفه کرده
grown	رشد کرده
clarified	صاف کرده
baggily	بطورباد کرده
puffed <adj.>	باد کرده
warm infusion	چیز دم کرده
puffy <adj.>	باد کرده
knotted	ازدحام کرده
decorated	زینت کرده
fucate	رنگ کرده
ventricular	باد کرده
gets	کسب کرده
tumid	اماس کرده
they have done their work	را کرده اند
testate	وصیت کرده
airless	گرفته یا دم کرده
carpeted	فرش کرده
inveterate	ریشه کرده
unruffled	ارام کرده
shot	اصابت کرده
shots	اصابت کرده
get	کسب کرده
getting	کسب کرده
hidden	پنهان کرده
wedded	ازدواج کرده
tinned	قوطی کرده
restrained	لگام کرده
grown-up	رشد کرده
grown-ups	رشد کرده
smoothfaced	صاف کرده
fried	سرخ کرده
let it be done	کرده شود
bunged up	باد کرده
worked [been successful] <past-p.>	کار کرده
picked	پاک کرده
painted	رنگ کرده
indrawn	جذب کرده
deep-rooted	ریشه کرده
overage	کم رشد کرده
off the track	ازخط پی گم کرده
nodular	ورم کرده
puffed <adj.>	ورم کرده
began	شروع کرده
tumescent	ورم کرده
full-grown	رشدکامل کرده
puffed out <adj.>	ورم کرده
self taught	تحصیل کرده
blown	ورم کرده
full grown	رشدکامل کرده
He has got too big for his boots . He tends to swagger . It has gone to his head .	خودش را گه کرده است
I have lost my wallet .	کیف پولم را گه کرده ام
stum	اب انگورتازه درخم کرده
newlywed	تازه ازدواج کرده
tumid	ورم کرده متورم
hidden information	اطلاعات پنهان کرده
magdalen or lene	فاحشه توبه کرده
i am f.caught	عجب گیری کرده ام
dried fruit	میوه خشک کرده
a fried sausage	یک سوسیس سرخ کرده
cursed with porerty	نفرین کرده به گدایی
Now you are picking on me.	حالادیگر به من بند کرده ای
ranker	افسر سربازی کرده
school drop out	ترک تحصیل کرده
saute	در روغن سرخ کرده
turgescent	باد کرده پرطمطراق
shaveling	ادم اصلاح کرده
trigmous	سه بار عروسی کرده
you are mistaken	اشتباه کرده اید
de-	کرده را خنثی کردن
they are on strike	اعتصاب کرده اند
the tribes are all up	طغیان کرده اند
fresco a wall	دیوار سفید کرده را
grenadine	مرغ دلمه کرده
The door is jammed.	در گیر کرده است.
fry	گوشت سرخ کرده
clerisy	طبقه تحصیل کرده
begun	شروع کرده یا شده
cecils	قیمه سرخ کرده
neutralized	بیطرف کرده شده
broiled meat	گوشت سرخ کرده
tumescent	اماس کرده اماسیده
angrier	ورم کرده دژم
angriest	ورم کرده دژم
angry	ورم کرده دژم
self educated	پیش خودتحصیل کرده
ingrained	دیرینه ریشه کرده
self-educated	پیش خودتحصیل کرده
frying	گوشت سرخ کرده
foreseen	پیش بینی کرده
made up	مصنوعی بزک کرده
borne	تحمل کرده یاشده
cowslip tea	گل گاو زبان دم کرده
made-up	مصنوعی بزک کرده
forgotten	فراموش کرده یا شده
fries	گوشت سرخ کرده
married	عروسی کرده متاهل
cultured	مهذب تحصیل کرده
advanced	ترقی کرده پیش افتاده
well-worn	زیاد کار کرده کهنه
it needs to be done carefully	باید بدقت کرده شود
chips	سیب زمینی سرخ کرده
The window is jammed.	پنجره گیر کرده است.
no pay nowork	پول ندهندکار هم کرده نمیشود
neutralized states	دول بیطرف کرده شده
the wound is rankling	زخم چرک کرده است
melba toast	نان سرخ کرده وبرشته
Her Face has swollen.	صورتش باد (ورم ) کرده
well worn	زیاد کار کرده کهنه
He has collected what the other person. <proverb>	هر چه این ریخته او جمع کرده.
chip	سیب زمینی سرخ کرده
It is preying on my mind.	خیالم را ناراحت کرده است
French fries	سیب زمینی سرخ کرده