Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
approximating
آنچه تقریبا درست است
Other Matches
approximate
نه دقیق ولی تقریبا درست
approximates
نه دقیق ولی تقریبا درست
approximated
نه دقیق ولی تقریبا درست
authentic
آنچه درست است
malfunction
آنچه درست کار نکند
malfunctioned
آنچه درست کار نکند
malfunctions
آنچه درست کار نکند
defective
خطا دار یا آنچه درست کار نمیکند
figuring
آنچه کاملاگ درست نباشد ولی نزدیک به آن باشد
figure
آنچه کاملا درست نباشد ولی نزدیک باشد
figures
آنچه کاملاگ درست نباشد ولی نزدیک به آن باشد
defected
آنچه غلط است یا مانع درست کارکرد نماشین میشود
defects
آنچه غلط است یا مانع درست کارکرد نماشین میشود
defect
آنچه غلط است یا مانع درست کارکرد نماشین میشود
defecting
آنچه غلط است یا مانع درست کارکرد نماشین میشود
Tell not all you know , nor do all you can.
<proverb>
به زبان نیاور هر آنچه مى دانى,انجام نده هر آنچه مى توانى .
Whatsoever
هرچه
[هر آنچه]
[آنچه ]
intersection
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
and
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
join
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
joined
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
joins
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
meet
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
meets
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
intersections
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
OR function
تابع منط قی که وقتی خروجی درست میدهد که یک ورودی درست باشد
coincidence function
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
assertion
1-عبارت برنامه از یک قاعده یا قانون 2-قاعدهای که درست است یا درست فرض میشود
either or operation
تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد
disjunction
تابع منط قی که در صورتی که ورودی درست باشد خروجی درست تولید میکند
false
1-اشتباه نه درست و نه صحیح . 2-اصط لاح منط قی معادل دودویی مخالف درست
alternation
تابع منط قی که یک خروجی درست را در صورتی که هر یک از ورودی ها درست باشد ایجاد میکند
conjunctions
تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
conjunction
تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
union
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
unions
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
tempers
درست ساختن درست خمیر کردن
tempered
درست ساختن درست خمیر کردن
temper
درست ساختن درست خمیر کردن
judiciousness
قضاوت درست تشخیص درست
nearest
تقریبا
nearer
تقریبا
neared
تقریبا
nearing
تقریبا
nears
تقریبا
about two years
تقریبا`
about
<adv.>
تقریبا
by a
تقریبا
next door to
تقریبا
roughly
<adv.>
تقریبا
nighly
تقریبا
all but
تقریبا
near
تقریبا
near-
تقریبا
feckly
تقریبا
not much of
<idiom>
تقریبا بد
sort of
تقریبا
pretty much
تقریبا
just about
<idiom>
تقریبا
some
تقریبا
roughly
تقریبا"
well nigh
تقریبا
approx
تقریبا
inexactly
تقریبا
wellnigh
تقریبا
proximately
تقریبا"
almost
تقریبا
practically
تقریبا"
well-nigh
تقریبا
nearly
تقریبا
circa
تقریبا
much
تقریبا
approximately
تقریبا
fasts
آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
fastest
آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
fasted
آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
fast
آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
gravel blind
تقریبا کور
semis
تقریبا نصف
nip and tuck
تقریبا برابر
semi
تقریبا نصف
next to impossible
تقریبا نشدنی
scarcely ever
تقریبا هیچوقت
sort of
<idiom>
تقریبا تا یک حدی
approximately
تقریبا به درستی
squarish
تقریبا مربع
about two years
تقریبا` دو سال
subovate
تقریبا بیضی
near vertical
تقریبا عمودی
be the spitting image of someone
<idiom>
درست مثل کسی بودن
[درست شبیه کسی به نظر رسیدن]
disobedience
تقریبا" معادل desertion
thereabout
درهمان نزدیکی تقریبا
it is much the same
تقریبا همان است
nlq
کیفیت تقریبا" عالی
nigh
تقریبا نزدیک شدن
go near to do something
تقریبا کاری را کردن
around 3 in the morning
تقریبا ساعت ۳ صبح
two cents
<idiom>
تقریبا هیچ ،چیزی بی ارزش
anasarca
ورم تقریبا شدید پشام
roughly speaking
تقریبا بدون رعایت دقت
about as high
تقریبا` همان اندازه بلند
It's about 2 miles from ...
آن تقریبا 2 مایل دور از ... است.
whyŠthere is the answer
شرط در امده تقریبا معنی میدهد
side cast
پرتاب نخ ماهیگیری بحالت قوس تقریبا" افقی
The convict cannot distinguish between right and wrong
[distinguish right from wrong]
.
این مجرم نمی تواند بین درست و نادرست را تشخیص
[تشخیص درست را از نادرست]
بدهد.
The book runs to nearly 600 pages.
این کتاب تقریبا بالغ بر ۶۰۰ صفحه می شود.
jetstream
باد تقریبا افقی با سرعت بیش از 08 کیلومتر بر ساعت
differentiating cicuit
مداری که ولتاژ برون گذاشت ان تقریبا با میزان تغییرولتاژ متناسب است
fjeld
فلات مرتفع وصخره داری که تقریبا هیچ درختی نداشته باشد
alternatives
تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
exjunction
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند
differences
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند
difference
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند
alternative
تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
EXOR
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند
exclusive
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یک ورودی درست باشد و وقتی نادرست است که ورودی ها مثل هم باشند
nihilism
شورش و شدت عمل را توصیه کند مفهومی تقریبا" معادل نهیلیسم و انارشیسم از خودگذشتگی و تن به فنا دادن
NAND function
تابع منط قی که خروجی آن وقتی نادرست است که تمام ورودی ها درست باشند و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
denials
تابع منط قی که نتیجه آن نادرست است وقتی همه ورودی ها درست باشد و درست است اگر ورودی نادرست باشد
symmetric difference
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشند و وقتی نادرست است که هر دو ورودی مثل هم باشند
denial
تابع منط قی که نتیجه آن نادرست است وقتی همه ورودی ها درست باشد و درست است اگر ورودی نادرست باشد
dispersion
تابع منط قی که خروجی آن نادرست است وقتی تمام ورودی ها درست باشند و درست است وقتی یک ورودی نادرست باشد
constant
آنچه تغییر نمیکند
previous
آنچه زودتر رخ میدهد
circulating
آنچه به راحتی می چرخد
incoming
آنچه از خارج می آید
auxiliaries
آنچه کمک میکند
auxiliary
آنچه کمک میکند
contiguous
آنچه اثر می گذارد
used
آنچه جدید نیست
lightweights
آنچه سنگین نیست
lightweight
آنچه سنگین نیست
unwanted
آنچه لازم نیست
the above was a summary
آنچه دربالا گفته شد
the long and the short of it
<idiom>
آنچه گفتنی است
knowledge
آنچه دانسته است
protective
آنچه حافظت میکند
circular
آنچه در یک دایره می چرخد
producing
آنچه تولید میکند
constants
آنچه تغییر نمیکند
exclusive
آنچه شامل نمیشود
biased
آنچه اریب دارد
circulars
آنچه در یک دایره می چرخد
except
تابع منط قی که مقدار آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند. و وقتی نادرست است که ورودی ها مشابه باشند
equality
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که یا دو ورودی درست باشند و وقتی نادرست است که ورودی ها مثل هم باشند
ecdysiast
زن رامشگری که در حین رقص تکه تکه لباس خود رادرمی اورد و تقریبا عریان می رقصد
extensible
آنچه قابل گسترش است
common
آنچه اغلب اتفاق میافتد
What soes not endure does not merit attachment .
<proverb>
آنچه نپاید دلبستگى را نشاید .
commoners
آنچه اغلب اتفاق میافتد
commonest
آنچه اغلب اتفاق میافتد
What must be must be .
<proverb>
آنچه باید بشود خواهد شد .
efficient
آنچه که خوب کار میکند
characteristic
آنچه مخصوص یا ویژه است
multifunction
آنچه تابعهای متعددی دارد
chargeable
آنچه قابل شارژ است
characteristically
آنچه مخصوص یا ویژه است
malfunction
آنچه کامل کار نکند
durable
آنچه به آسانی خراب نخواهد شد
alterable
آنچه قابل تغییر است
simpler
آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
Seldom seen soon forgotten .
<proverb>
از دل برود هر آنچه از دیده برفت .
expandable
آنچه قابل گسترش باشد
third
آنچه بعد از دومین می آید
availability
آنچه به آسانی بدست آید
ambiguous
آنچه دو معنای ممکن دارد
clears
آنچه به سادگی فهمیده میشود
differentials
آنچه اختلاف را نشان میدهد
differential
آنچه اختلاف را نشان میدهد
continual
آنچه به طور پیاپی رخ میدهد
clearest
آنچه به سادگی فهمیده میشود
distant
آنچه در محلی قرار دارد
flexible
آنچه قابل تغییر است
thirds
آنچه بعد از دومین می آید
dependent
آنچه به دلیلی متغیر است
electric
آنچه با الکتریسیته کار میکند
immediate
آنچه یکباره اتفاق افتد
relevant
آنچه ارتباط مهمی دارد
clearer
آنچه به سادگی فهمیده میشود
significantly
آنچه معنای مخصوصی دارد
significant
آنچه معنای مخصوصی دارد
comparable
آنچه قابل مقایسه نیست
clear
آنچه به سادگی فهمیده میشود
residual
آنچه در پشت سر باقی می ماند
movable
آنچه قابل حرکت است
unedited
آنچه ویرایش نشده است
requirements
آنچه مورد نیاز است
maskable
آنچه نادیده گرفتنی است
roundest
آنچه در دایره حرکت میکند
audible
آنچه قابل شنیدن است
quantifiable
آنچه قابل شمارش است
interchangeable
آنچه قابل تغییر است
recognizable
آنچه قابل تشخیص است
variables
آنچه قابل تغییر است
identities
آنچه کسی یا چیزی است
controllable
آنچه قابل کنترل است
removable
آنچه قابل جابجایی است
hidden
آنچه قابل دیدن نیست
identity
آنچه کسی یا چیزی است
selectable
آنچه قابل انتخاب باشد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com