Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
the above was a summary
آنچه دربالا گفته شد
Other Matches
that was said above
که دربالا گفته شد
ipso dixit
گفته بی دلیل گفته استبدادی
atop
دربالا
Tell not all you know , nor do all you can.
<proverb>
به زبان نیاور هر آنچه مى دانى,انجام نده هر آنچه مى توانى .
over-
درسرتاسر دربالا
over
درسرتاسر دربالا
above
مافوق واقع دربالا
head
دربالا واقع شدن
pegs
دربالا پهن ودرپایین نازک
peg
دربالا پهن ودرپایین نازک
Whatsoever
هرچه
[هر آنچه]
[آنچه ]
fasts
آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
fast
آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
fasted
آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
fastest
آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
statement
گفته
doctrine
گفته
sentencing
گفته
sentences
گفته
sentence
گفته
dixit
گفته
doctrines
گفته
statements
گفته
I was told ...
به من گفته شد ...
dite
گفته
sayings
گفته
saying
گفته
parol
گفته
dicta
گفته
ipsedixit
گفته محض
tags
گفته مبتذل
statement
گفته بیانیه
unsay
گفته نشدن
statements
گفته بیانیه
tag
گفته مبتذل
byword
گفته اخلاقی
that was said above
که درفوق گفته شد
he is said to have fled
گفته اند
bywords
گفته اخلاقی
It is being said that ...
گفته می شود که ...
stated
<adj.>
<past-p.>
گفته شده
spoken
گفته شده
maxims
گفته اخلاقی
laconism
گفته پر مغز
termed
<adj.>
<past-p.>
گفته شده
missatement
گفته نادرست
maxim
گفته اخلاقی
said
گفته شده
ipso dixit
گفته محض
named
<adj.>
<past-p.>
گفته شده
mentioned
<adj.>
<past-p.>
گفته شده
to leave unsaid
نا گفته گذاردن
so saying
اینرا گفته
told
گفته شده
above said
بالا گفته شده
direct oration
گفته یا قول مستقیم
d. of a statement
تکذیب گفته ایی
aforesid
پیش گفته شده
If only you had told me .
کاش به من گفته بودی
It is an old saying that …
از قدیم گفته اند که ...
ipsedixit
خود او گفته است
ipso dixit
او خود گفته است
above-mentioned
<adj.>
گفته شده در بالا
afore-mentioned
<adj.>
گفته شده در بالا
divers statements
گفته هایی چند
above-quoted
<adj.>
گفته شده در بالا
abovementioned
<adj.>
گفته شده در بالا
aforementioned
<adj.>
گفته شده در بالا
it is truly said
راست گفته اند
foregoning
پیش گفته شده
it is well said
خوب گفته اند
in proof of his statement
برای اثبات گفته خود
recant
گفته خود را تکذیب کردن
on cne's own initiative
بی انکه کسی گفته باشد
It needs to be said that ...
لازم هست که گفته بشه که ...
dictum
گفته افهار نظر قضایی
I told you , didnt I ?
من که بتو گفتم ( گفته بودم )
dictums
گفته افهار نظر قضایی
Actions speak louder than words .
دو صد گفته چونیم کردار نیست
Enough has been said!
به اندازه کافی گفته شده!
indirect oration
گفته یا قول غیر مستقیم
recants
گفته خود را تکذیب کردن
in p of my statement
برای اثبات گفته خودم
recanted
گفته خود را تکذیب کردن
recanting
گفته خود را تکذیب کردن
ipsissima verba
عین بیانات و گفته شخص
put in
<idiom>
اضافه چیزی که قبلا گفته شد
affimable
شایسته انکه بطورقطع گفته شود
What you say is true in a sense .
گفته شما به معنایی صحیح است
action speaks louder than words
<proverb>
دو صد گفته چون نیم کردار نیست
to repeat oneself
کاریا گفته خودرا تکرار کردن
non collegiate
در باب شاگردی گفته میشود بی دانشکده
undershot
درباب چرخی گفته میشود) که اب اززیرانرابگرداند
it say in the bible that
درکتاب مقدس گفته شده است
per
طبق جزئیات که در مشخصات گفته شده
ana
:مجموعه یا گلچینی از گفته هاو اقوال یک شخص
post classical
در باب ادبیات یونانی ورومی گفته میشود
A constant guest is never welcome .
<proverb>
به همیشه میهمان خوشامد گفته نمى شود .
infant
در CL به طور کلی به اشخاص کمتر از 12 سال گفته میشود
oestrual
در باب موقعی گفته میشود که جانوران فحل ایند
infants
در CL به طور کلی به اشخاص کمتر از 12 سال گفته میشود
permanent structures
به تاسیساتی گفته میشود که پس از اتمام قرارداد پیمانکاردر محل می گذارد
Thank God!
خدا را شکر!
[گفته می شود وقتی چیزی بد پیش نیاید]
Thank goodness!
خدا را شکر!
[گفته می شود وقتی چیزی بد پیش نیاید]
indirect speech
گفته کسی که تغییرات دستوری دران داده نقل کنند
semi-detached
درباب خانهای گفته میشود:که بادیوارمشترک بخانه دیگری پیوسته باشد
gymnopaedic
درباب رقص هایی گفته میشدکه بچههای برهنه درجشنهای همگانی می
rub something in
<idiom>
دست گرفتن (صحبت درموردحرفی که شخص گفته یاکاری کهکرده به مسخره )
semi detached
درباب خانهای گفته میشود:که بادیوارمشترک بخانه دیگری پیوسته باشد
praecocial
درباب پرندگانی گفته میشودکه جوجههای انهاهمین ازتخم ...قوت دارند
pregnant use of a verb
بکار بردن فعل متعدی بدانگونه که مفعول ان مقدرباشدیعنی گفته نشود
counsels
در CL به bariester ها و در موقع گفتگو از موکلین ایشان یاsolicitor مربوط به انها گفته میشود
counsel
در CL به bariester ها و در موقع گفتگو از موکلین ایشان یاsolicitor مربوط به انها گفته میشود
counselled
در CL به bariester ها و در موقع گفتگو از موکلین ایشان یاsolicitor مربوط به انها گفته میشود
counselling
در CL به bariester ها و در موقع گفتگو از موکلین ایشان یاsolicitor مربوط به انها گفته میشود
counseled
در CL به bariester ها و در موقع گفتگو از موکلین ایشان یاsolicitor مربوط به انها گفته میشود
unpriced
درباب چیزی گفته میشودکه بهای ان معلوم نشده یابصورت بهادران نباشد
CD quality
اغلب به وسایلی گفته میشود که می توانند الگوهای بیتی رادر ثانیه ذخیره کنند
nibbled
به واحدی از انباره که شامل نیم بایت یا عموما" چهار بیت است گفته میشود
nibbles
به واحدی از انباره که شامل نیم بایت یا عموما" چهار بیت است گفته میشود
nibbling
به واحدی از انباره که شامل نیم بایت یا عموما" چهار بیت است گفته میشود
nibble
به واحدی از انباره که شامل نیم بایت یا عموما" چهار بیت است گفته میشود
circular
آنچه در یک دایره می چرخد
contiguous
آنچه اثر می گذارد
knowledge
آنچه دانسته است
previous
آنچه زودتر رخ میدهد
lightweights
آنچه سنگین نیست
auxiliary
آنچه کمک میکند
used
آنچه جدید نیست
incoming
آنچه از خارج می آید
auxiliaries
آنچه کمک میکند
circulars
آنچه در یک دایره می چرخد
authentic
آنچه درست است
producing
آنچه تولید میکند
constant
آنچه تغییر نمیکند
circulating
آنچه به راحتی می چرخد
constants
آنچه تغییر نمیکند
the long and the short of it
<idiom>
آنچه گفتنی است
unwanted
آنچه لازم نیست
protective
آنچه حافظت میکند
lightweight
آنچه سنگین نیست
biased
آنچه اریب دارد
exclusive
آنچه شامل نمیشود
alterable
آنچه قابل تغییر است
malfunctions
آنچه کامل کار نکند
malfunctions
آنچه درست کار نکند
normal
معمولا یا آنچه به ترتیب رخ دهد
audible
آنچه قابل شنیدن است
preformatted
آنچه فرمت شده باشد
exchangeable
آنچه قابل تغییر است
unedited
آنچه ویرایش نشده است
valuing
آنچه چیزی به اندازه آن می ارزد.
values
آنچه چیزی به اندازه آن می ارزد.
value
آنچه چیزی به اندازه آن می ارزد.
extensible
آنچه قابل گسترش است
residual
آنچه در پشت سر باقی می ماند
expandable
آنچه قابل گسترش باشد
removable
آنچه قابل جابجایی است
controllable
آنچه قابل کنترل است
variables
آنچه قابل تغییر است
variable
آنچه قابل تغییر است
computable
آنچه قابل محاسبه است
selectable
آنچه قابل انتخاب باشد
chargeable
آنچه قابل شارژ است
transportable
آنچه قابل حمل است
maskable
آنچه نادیده گرفتنی است
multifunction
آنچه تابعهای متعددی دارد
malfunctioned
آنچه درست کار نکند
malfunctioned
آنچه کامل کار نکند
common
آنچه اغلب اتفاق میافتد
durable
آنچه به آسانی خراب نخواهد شد
movable
آنچه قابل حرکت است
malfunctioning
آنچه خوب کار نکند
approximating
آنچه تقریبا درست است
hidden
آنچه قابل دیدن نیست
identity
آنچه کسی یا چیزی است
identities
آنچه کسی یا چیزی است
efficient
آنچه که خوب کار میکند
prior
آنچه قبلاگ رخ داده است
electric
آنچه با الکتریسیته کار میکند
flexible
آنچه قابل تغییر است
dependent
آنچه به دلیلی متغیر است
availability
آنچه به آسانی بدست آید
clears
آنچه به سادگی فهمیده میشود
requirements
آنچه مورد نیاز است
quantifiable
آنچه قابل شمارش است
interchangeable
آنچه قابل تغییر است
commoners
آنچه اغلب اتفاق میافتد
comparable
آنچه قابل مقایسه نیست
commonest
آنچه اغلب اتفاق میافتد
irretrievable
آنچه قابل بازگشت نیست
finished
آنچه کامل شده است
visible
آنچه قابل دیدن است
convertibles
آنچه قابل تبدیل است
convertible
آنچه قابل تبدیل است
distant
آنچه در محلی قرار دارد
ambiguous
آنچه دو معنای ممکن دارد
significant
آنچه معنای مخصوصی دارد
significantly
آنچه معنای مخصوصی دارد
relevant
آنچه ارتباط مهمی دارد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com