English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English Persian
quantifiable آنچه قابل شمارش است
Other Matches
call off فرمان نظامی برای شمارش قدم یا شمارش شمارش بشمار
denumerable قابل شمارش
numerable قابل شمارش
uncounted غیر قابل شمارش
hidden آنچه قابل دیدن نیست
audible آنچه قابل شنیدن است
transportable آنچه قابل حمل است
variable آنچه قابل تغییر است
removable آنچه قابل جابجایی است
irretrievable آنچه قابل بازگشت نیست
comparable آنچه قابل مقایسه نیست
variables آنچه قابل تغییر است
exchangeable آنچه قابل تغییر است
expandable آنچه قابل گسترش باشد
alterable آنچه قابل تغییر است
extensible آنچه قابل گسترش است
flexible آنچه قابل تغییر است
computable آنچه قابل محاسبه است
selectable آنچه قابل انتخاب باشد
visible آنچه قابل دیدن است
interchangeable آنچه قابل تغییر است
recognizable آنچه قابل تشخیص است
recognizably آنچه قابل تشخیص است
controllable آنچه قابل کنترل است
convertible آنچه قابل تبدیل است
chargeable آنچه قابل شارژ است
movable آنچه قابل حرکت است
convertibles آنچه قابل تبدیل است
accessible آنچه قابل دستیابی و دسترسی است
hand-held آنچه قابل نگهداری در دست است
downloadable آنچه قابل بار کردن است
addressable آنچه قابل آدرس دهی است
optional آنچه قابل انتخاب شدن باشد
erasable آنچه قابل پاک شدن است
easy to use آنچه قابل فهم و انجام باشد
available آنچه قابل دستیابی یا خرید است
visually آنچه دیده میشود یا قابل دیدن است
visual آنچه دیده میشود یا قابل دیدن است
alternative آنچه به جای چیز دیگر قابل اجراست
visuals آنچه دیده میشود یا قابل دیدن است
selectable آنچه توسط کاربر قابل انتخاب است
audio مربوط به صدا یا آنچه قابل شنیدن است
manageable آنچه قابل کار کردن به سادگی باشد
user آنچه توسط کاربر قابل انتخا است
users آنچه توسط کاربر قابل انتخا است
alternatives آنچه به جای چیز دیگر قابل اجراست
computer readable آنچه قابل خواندن و فهم توسط کامپیوتر باشد
usable آنچه برای معرف قابل استفاده و فراهم است
clock method روش شمارش هدفها به طریقه ساعتی روش شمارش در جهت عقربه ساعت
effective آنچه برای تولید یک نتیجه مشخص قابل استفاده است
relocatable آنچه قابل انتقال به محل دیگری ازحافظه است بدون اینکه روی عملیاتش اثربگذارد
Tell not all you know , nor do all you can. <proverb> به زبان نیاور هر آنچه مى دانى,انجام نده هر آنچه مى توانى .
readable آنچه توسط کسی یا توسط یک وسیله الکترونیکی قابل خواندن و فهمیدن باشد
fix داده نوشته شده روی فایل یا صفحه نمایش برای اطلاع رسانی یا بیان مشخصات و آنچه قابل تغییر توسط کاربر نیست
fixes داده نوشته شده روی فایل یا صفحه نمایش برای اطلاع رسانی یا بیان مشخصات و آنچه قابل تغییر توسط کاربر نیست
machined غیراستاندارد یا آنچه روی سخت افزار یا نرم افزار تولیدکننده دیگر بدون تغییرات قابل استفاده نباشد
machine غیراستاندارد یا آنچه روی سخت افزار یا نرم افزار تولیدکننده دیگر بدون تغییرات قابل استفاده نباشد
machines غیراستاندارد یا آنچه روی سخت افزار یا نرم افزار تولیدکننده دیگر بدون تغییرات قابل استفاده نباشد
Whatsoever هرچه [هر آنچه] [آنچه ]
counts شمارش
counting شمارش
count شمارش
numeration شمارش
counted شمارش
computations شمارش
computation شمارش
countdowns شمارش معکوس
calculability قابلیت شمارش
enumerable شمارش پذیر
enumeratoin سرشماری شمارش
countdown شمارش معکوس
head counts شمارش مردم
countable شمارش پذیر
head count شمارش مردم
tallies شمارش شمارشگر
innumerable <adj.> غیرقابل شمارش
numberless <adj.> غیرقابل شمارش
sumless <adj.> غیرقابل شمارش
myriad <adj.> غیرقابل شمارش
indigitation اعلان شمارش
counter عقربه شمارش
countered عقربه شمارش
countering عقربه شمارش
record count شمارش رکوردها
tallying شمارش شمارشگر
counting loop حلقه شمارش
counting votes شمارش اراء
tallied شمارش شمارشگر
tally شمارش شمارشگر
countless <adj.> غیرقابل شمارش
recounting شمارش مجدد
uncountable <adj.> غیرقابل شمارش
recounts شمارش مجدد
recount شمارش مجدد
recounted شمارش مجدد
computation نتیجه شمارش محاسبه
numerative دستگاه شمارش [ریاضی]
computations نتیجه شمارش محاسبه
tab شمارش جدول بندی
tabs شمارش جدول بندی
reference count technique تکنیک شمارش ارجاعات
scrutineer مامور شمارش ارا
dehind شمارش امتیاز منفی بازیگر
innumerable غیرقابل شمارش بیحد و حصر
fast آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
fasted آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
fasts آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
fastest آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
count down از بالا به پایین شمردن شمارش معکوس
hemacytometer اسبابی برای شمارش گویچههای خون
blood count شمارش تعداد گویچههای خون در حجم معینی
blood counts شمارش تعداد گویچههای خون در حجم معینی
communication security custodian مسئول شمارش و تحویل و تحول و نگهداری وسایل تامین مخابراتی
keystroke شمارش انتخابهای کلید انجام شده برای محاسبه هزینه تایپ
server مشخصه مخصوص در وب سرور که به صفحات وب و متن ها و برنامه ها امکان تواناییهای خاص میدهد. مثل شمارش مراجعه کنندگان به یک سایت
friendly front end طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
recoverable item وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
count off شمارش به ترتیب شماره بترتیب شماره " بشمار "
flexible کنترل شمارش کامپیوتری یا کنترل ماشین با کامپیوتر
archival quality مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
circulars آنچه در یک دایره می چرخد
exclusive آنچه شامل نمیشود
unwanted آنچه لازم نیست
constants آنچه تغییر نمیکند
used آنچه جدید نیست
protective آنچه حافظت میکند
lightweight آنچه سنگین نیست
lightweights آنچه سنگین نیست
authentic آنچه درست است
constant آنچه تغییر نمیکند
biased آنچه اریب دارد
circulating آنچه به راحتی می چرخد
incoming آنچه از خارج می آید
the above was a summary آنچه دربالا گفته شد
auxiliaries آنچه کمک میکند
knowledge آنچه دانسته است
producing آنچه تولید میکند
previous آنچه زودتر رخ میدهد
auxiliary آنچه کمک میکند
contiguous آنچه اثر می گذارد
circular آنچه در یک دایره می چرخد
the long and the short of it <idiom> آنچه گفتنی است
escrow سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
grids سیستم مربعهای شمارش شده که در رسم کمک میکند. ماتریس خط وط در زاویه راست که امکان مکان دهی ساده نقاط را فراهم میکند
grid سیستم مربعهای شمارش شده که در رسم کمک میکند. ماتریس خط وط در زاویه راست که امکان مکان دهی ساده نقاط را فراهم میکند
malfunctions آنچه درست کار نکند
unedited آنچه ویرایش نشده است
value آنچه چیزی به اندازه آن می ارزد.
values آنچه چیزی به اندازه آن می ارزد.
Seldom seen soon forgotten . <proverb> از دل برود هر آنچه از دیده برفت .
relative آنچه با دیگری مقایسه شود
relevant آنچه ارتباط مهمی دارد
significantly آنچه معنای مخصوصی دارد
residual آنچه در پشت سر باقی می ماند
significant آنچه معنای مخصوصی دارد
multifunction آنچه تابعهای متعددی دارد
ambiguous آنچه دو معنای ممکن دارد
distant آنچه در محلی قرار دارد
common آنچه اغلب اتفاق میافتد
characteristic آنچه مخصوص یا ویژه است
commonest آنچه اغلب اتفاق میافتد
valuing آنچه چیزی به اندازه آن می ارزد.
simplest آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
simpler آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
dependent آنچه به دلیلی متغیر است
finished آنچه کامل شده است
round آنچه در دایره حرکت میکند
characteristically آنچه مخصوص یا ویژه است
malfunction آنچه کامل کار نکند
malfunction آنچه درست کار نکند
malfunctioned آنچه کامل کار نکند
malfunctioned آنچه درست کار نکند
requirements آنچه مورد نیاز است
approximating آنچه تقریبا درست است
identity آنچه کسی یا چیزی است
simple آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
preformatted آنچه فرمت شده باشد
commoners آنچه اغلب اتفاق میافتد
prior آنچه قبلاگ رخ داده است
immediate آنچه یکباره اتفاق افتد
identities آنچه کسی یا چیزی است
normal معمولا یا آنچه به ترتیب رخ دهد
thirds آنچه بعد از دومین می آید
malfunctions آنچه کامل کار نکند
What soes not endure does not merit attachment . <proverb> آنچه نپاید دلبستگى را نشاید .
durable آنچه به آسانی خراب نخواهد شد
maskable آنچه نادیده گرفتنی است
clearer آنچه به سادگی فهمیده میشود
clear آنچه به سادگی فهمیده میشود
differentials آنچه اختلاف را نشان میدهد
roundest آنچه در دایره حرکت میکند
efficient آنچه که خوب کار میکند
differential آنچه اختلاف را نشان میدهد
clears آنچه به سادگی فهمیده میشود
availability آنچه به آسانی بدست آید
clearest آنچه به سادگی فهمیده میشود
What must be must be . <proverb> آنچه باید بشود خواهد شد .
third آنچه بعد از دومین می آید
malfunctioning آنچه خوب کار نکند
electric آنچه با الکتریسیته کار میکند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com