Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
English
Persian
adjacent
آنچه مقابل یا نزدیک چیزی است
Other Matches
forecourt
قسمت زمین اسکواش نزدیک دیوار مقابل
forecourts
قسمت زمین اسکواش نزدیک دیوار مقابل
figuring
آنچه کاملاگ درست نباشد ولی نزدیک به آن باشد
figures
آنچه کاملاگ درست نباشد ولی نزدیک به آن باشد
figure
آنچه کاملا درست نباشد ولی نزدیک باشد
valuing
آنچه چیزی به اندازه آن می ارزد.
identity
آنچه کسی یا چیزی است
value
آنچه چیزی به اندازه آن می ارزد.
identities
آنچه کسی یا چیزی است
values
آنچه چیزی به اندازه آن می ارزد.
preventive
آنچه مانع رویدادن چیزی شود
completing
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
completes
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
contents
محتوا یا آنچه دروی چیزی باشد
complete
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
completed
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
preventative
آنچه سعی در توقف رویدادن چیزی شود
to approach something
نزدیک شدن به چیزی
to near something
نزدیک شدن به چیزی
to near something
نزدیک آمدن به چیزی
to approach something
نزدیک آمدن به چیزی
to go up to somebody
[something]
نزدیک شدن به کسی
[چیزی]
appressed
کاملا نزدیک و مجاور چیزی
to go towards
[British E]
/ toward
[American E]
somebody
نزدیک شدن به کسی
[چیزی]
to approach somebody
[something]
نزدیک آمدن به کسی
[چیزی]
to go towards
[British E]
/ toward
[American E]
somebody
نزدیک آمدن به کسی
[چیزی]
to go up to somebody
[something]
نزدیک آمدن به کسی
[چیزی]
to approach somebody
[something]
نزدیک شدن به کسی
[چیزی]
viewed
جستجوی چیزی , به ویژه آنچه روی صفحه نمایش داده شده است
views
جستجوی چیزی , به ویژه آنچه روی صفحه نمایش داده شده است
view
جستجوی چیزی , به ویژه آنچه روی صفحه نمایش داده شده است
viewing
جستجوی چیزی , به ویژه آنچه روی صفحه نمایش داده شده است
to edge one's way
[towards something]
[به چیزی]
آهسته و با احتیاط نزدیک شدن
stamped addressed envelope
پاکتی که بر روی آن تمبر زده و میفرستند تا طرف مقابل در آن چیزی گذاشته و بدون پرداخت هزینه ای آنرا برگرداند
Tell not all you know , nor do all you can.
<proverb>
به زبان نیاور هر آنچه مى دانى,انجام نده هر آنچه مى توانى .
find touch
بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
inside
ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
insides
ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
closes
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closer
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closest
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
close
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
Whatsoever
هرچه
[هر آنچه]
[آنچه ]
point bland
بسیار نزدیک در مسافت نزدیک
inshore
نزدیک کرانه نزدیک ساحل
approached
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approaches
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approach
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
fasts
آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
fasted
آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
fast
آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
fastest
آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
mid wicket
توپزن نزدیک توپ انداز توپگیر طرفین میله نزدیک توپ انداز
approach lane
مسیر نزدیک شدن به ساحل خطوط نزدیک شدن به ساحل
best gold
تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
to concern something
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
at the front
<adv.>
در مقابل
vis a vis
مقابل
at front
<adv.>
در مقابل
fore
<adv.>
در مقابل
in front
<adv.>
در مقابل
in consideration of
در مقابل
vis-a-vis
مقابل
anti
در مقابل
in the front
<adv.>
در مقابل
at the fore
<adv.>
در مقابل
title
مقابل
titles
مقابل
opposed
مقابل
versus
در مقابل
opposites
مقابل
as opposed to
در مقابل
opposite
مقابل
versus prep
در مقابل
as compared to
در مقابل
obverse
طرف مقابل
on payment
در مقابل وجه
opposed piston engine
موتورپیستون مقابل
counterparts
نقطه مقابل
counterpart
نقطه مقابل
point-blank
مقابل هدف
dead against
درست مقابل
point blank
مقابل هدف
orientated
هدف مقابل
opposite the house
مقابل خانه
in comparison to
[compared with]
در قبال
[در مقابل]
alternative hypothesis
فرضیه مقابل
counterpoint
نقطه مقابل
anti thesis
وضع مقابل
contrary
مقابل خلاف
counter weight
وزنه مقابل
contralateral muscles
عضلات مقابل
off
مقابل عازم
respondents
طرف مقابل
respondent
طرف مقابل
from opposite directions
از دو طرف مقابل
counterweight
وزنه مقابل
water resistance
مقاومت در مقابل اب
counterweights
وزنه مقابل
inverse
برعکس مقابل
to watch something
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
boring stay
قسمت ساکن مقابل
hardest
سخت در مقابل نرم
sonnal deung
مقابل تیغه دست
opposit stroke pistons
پیستون مقابل گرد
torsional rigidity
استحکام در مقابل پیچش
rival
طرف مقابل دعوا
laws versus tendencies
قوانین در مقابل تمایلات
windproof
مقاوم در مقابل باد
caps
در مقابل حالت کوچک
antipode
نقطهء مقابل یا متقاطر
flood protection
حفافت در مقابل طغیان
hard
سخت در مقابل نرم
mouse
مقابل حساسیت Mouse
rivals
طرف مقابل دعوا
rivalling
طرف مقابل دعوا
rivalled
طرف مقابل دعوا
driveway
راه مقابل خانه
rivaling
طرف مقابل دعوا
harder
سخت در مقابل نرم
rivaled
طرف مقابل دعوا
wear resistance
مقاومت در مقابل سایش
drip proof enclosure
حفافت در مقابل ریزش اب
shell proof
مقاوم در مقابل گلوله
equity versus efficiency
برابری در مقابل کارائی
blocks
دفاع در مقابل ابشار
countering
مقابل دستگاه شمارنده
aboral
نقطه مقابل دهان
forward
حرکت به جلو یا مقابل
forwarded
حرکت به جلو یا مقابل
blocked
دفاع در مقابل ابشار
counter
مقابل دستگاه شمارنده
countered
مقابل دستگاه شمارنده
documents against payment
اسناد در مقابل پرداخت
mouses
مقابل حساسیت Mouse
block
دفاع در مقابل ابشار
release documents against
واگذاری اسناد در مقابل
capitals
در مقابل حالت کوچک
passing on the oath to the other party
رد قسم به طرف مقابل
cash against documents
پول در مقابل اسناد
front wall
دیوار مقابل اسکواش
kukutsu dachi
ایستادن در مقابل حریف
light resistance
مقاومت در مقابل نور
used
آنچه جدید نیست
knowledge
آنچه دانسته است
unwanted
آنچه لازم نیست
contiguous
آنچه اثر می گذارد
exclusive
آنچه شامل نمیشود
biased
آنچه اریب دارد
lightweights
آنچه سنگین نیست
producing
آنچه تولید میکند
protective
آنچه حافظت میکند
authentic
آنچه درست است
lightweight
آنچه سنگین نیست
incoming
آنچه از خارج می آید
circular
آنچه در یک دایره می چرخد
circulars
آنچه در یک دایره می چرخد
constant
آنچه تغییر نمیکند
auxiliary
آنچه کمک میکند
auxiliaries
آنچه کمک میکند
circulating
آنچه به راحتی می چرخد
constants
آنچه تغییر نمیکند
the above was a summary
آنچه دربالا گفته شد
the long and the short of it
<idiom>
آنچه گفتنی است
previous
آنچه زودتر رخ میدهد
coefficient of drag
ضریب مقاومت در مقابل حرکت
denial operations
عملیات ممانعتی در مقابل نفوذدشمن
rebellion
یاغیگری تمرد در مقابل دادگاه
stenothermy
کم مقاومتی در مقابل تغییرات حرارت
rebellions
یاغیگری تمرد در مقابل دادگاه
than
<conj.>
از
[در مقابل]
[پس از صفت عالی افضل]
thermostability
قابلیت استحکام در مقابل حرارت
notche sensitivity index
ضریب حساسیت در مقابل شیار
impluse response
رفتار در مقابل فشار ضربهای
flame safety
ایمنی در مقابل شعله اتش
insolation
در مقابل اشعه افتاب قراردادن
payment against a draft
پیش پرداخت در مقابل برات
d/p
تحویل اسناددر مقابل پرداخت
actinautographic
دارای حساسیت در مقابل نور
fascia plate
تابلوی مقابل دریک وسیله
exorable
قابل تحریک در مقابل التماس
expandable
آنچه قابل گسترش باشد
approximating
آنچه تقریبا درست است
malfunctions
آنچه درست کار نکند
transportable
آنچه قابل حمل است
malfunctions
آنچه کامل کار نکند
hidden
آنچه قابل دیدن نیست
controllable
آنچه قابل کنترل است
exchangeable
آنچه قابل تغییر است
dependent
آنچه به دلیلی متغیر است
irretrievable
آنچه قابل بازگشت نیست
What must be must be .
<proverb>
آنچه باید بشود خواهد شد .
unedited
آنچه ویرایش نشده است
chargeable
آنچه قابل شارژ است
movable
آنچه قابل حرکت است
requirements
آنچه مورد نیاز است
variable
آنچه قابل تغییر است
variables
آنچه قابل تغییر است
What soes not endure does not merit attachment .
<proverb>
آنچه نپاید دلبستگى را نشاید .
malfunctioned
آنچه کامل کار نکند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com