Dictiornary-Farsi | آن خیلی تاریک است. | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
It's too dark.	آن خیلی تاریک است.


Other Matches

she has a well poised head	وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
i am very keen on going there	من خیلی مشتاقم انجا بروم خیلی دلم میخواهد به انجابروم
go great guns <idiom>	موفقیت آمیز،انجام کاری خیلی سریع یا خیلی سخت
paint oneself into a corner <idiom>	گرفتارشدن درشرایط خیلی بدو رهایی آن خیلی سخت است
microfilms	فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilming	فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilmed	فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilm	فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
sottovoce	صدای خیلی یواش اهنگ خیلی اهسته
very low frequency	فرکانس خیلی کم در ارتفاع خیلی پایین
rattling	خیلی تند خیلی خوب
ponderous	خیلی سنگین خیلی کودن
dims	تاریک
stygian	تاریک
lackluster	تاریک
aphotic	تاریک
ambiguous	تاریک
subfuscous	تاریک
murk	تاریک
nighted	تاریک
caliginous	تاریک
pitch dark	تاریک
darkest	تاریک
darker	تاریک
nubilous	تاریک
gloomiest	تاریک
gloomy	تاریک
gloomier	تاریک
dark	تاریک
dusky	تاریک
dim	تاریک
dimmed	تاریک
twilit	تاریک وروشن
overshadows	تاریک کردن
tenebrous	تاریک کننده
overshadowing	تاریک کردن
overshadowed	تاریک کردن
umbra	نقطه تاریک
dusk	تاریک وروشن
dusk	تاریک نمودن
benighted	شب زده تاریک
obscurantism	تاریک اندیشی
darkroom	تاریک خانه
to grow dark	تاریک شدن
tenebrific	تاریک کننده
sombre	تاریک غم انگیز
darkish	نسبتا تاریک
darkens	تاریک شدن
tenebrific	تاریک وتیره
darkening	تاریک کردن
darkening	تاریک شدن
darken	تاریک کردن
darken	تاریک شدن
darkens	تاریک کردن
twilight	تاریک روشن
twilight	تاریک و روشن
somber	تاریک غم انگیز
duskish	اندکی تاریک
obtenebrate	تاریک کردن
camera obscura	تاریک خانه
cat eyed	تاریک بین
cimmerian	فلمانی تاریک
dims	: کم نور تاریک
dimmed	: کم نور تاریک
dim	: کم نور تاریک
dark current	جریان تاریک
electrode dark current	جریان تاریک
dark lines	خطوط تاریک
darkener	تاریک کننده
overshadow	تاریک کردن
darkle	تیره تاریک
duskily	تاریک وار
gloom	تاریک کردن
darkrooms	تاریک خانه
black holes	زندان تاریک
blinds	تاریک ناپیدا
blind	تاریک ناپیدا
alley way	کوچه تاریک
black hole	زندان تاریک
blinded	تاریک ناپیدا
oubliette	حبس تاریک
emergencies	خیلی خیلی فوری
emergency	خیلی خیلی فوری
dark trace tube	لامپ تصویر تاریک
darken ship	تاریک کردن ناو
dark trace screen	صفحه تصویر تاریک
sombrely	بطور تاریک یا افسرده
obfuscation	مبهم و تاریک کردن
dimmest	تاریک تیره کردن
aphotic zone	طبقه تاریک اقیانوس
aphotic stratum	لایه تاریک اقیانوس
It is getting dark .	هوادارد تاریک می شود
pitchy	قیرگون سیاه و تاریک
gloaming	غروب تاریک و روشن
faraday dark space	فضای تاریک فارادی
obfuscate	مبهم و تاریک کردن
dark line spectrum	طیف خطوط تاریک
aphotic zone	لایه تاریک اقیانوس
aston dark space	فضای تاریک استن
astronomical twilight	تاریک وروشن نجومی
aphotic stratum	طبقه تاریک اقیانوس
dimmer	تاریک تیره کردن
cathode dark space	فضای تاریک کاتد
anode dark space	فضای تاریک اند
crookes dark space	فضای تاریک کاتد
the narrow house	خانه تنگ و تاریک
crookes dark space	فضای تاریک هیتورف
hittorf dark space	فضای تاریک کاتد
murkilly	بطور تاریک یا تیره
hittorf dark space	فضای تاریک هیتورف
nautical twilight	تاریک و روشن دریایی
In the dark corner of the room .	در گوشه تاریک اطاق
dimmed	تاریک تیره کردن
dims	تاریک تیره کردن
dim	تاریک تیره کردن
becloud	با ابر پوشاندن تاریک کردن
tenebrous	تاریک وتیره تاریکی اور
camera obscura	اطاقک تاریک جعبه عکاسی
Twilight . In the dusk of the evening .	گرگ ومیش ( تاریک وروشن )
jim dandy	ادم خیلی شیک چیز خیلی شیک
inks	مایع تاریک برای علامت گذاری و یا نوشتن
Try to be home before dark.	سعی کن قبل از تاریک شدن بیایی منزل
ink	مایع تاریک برای علامت گذاری و یا نوشتن
dusk	تیرگی هواهوای تاریک روشن یا گرگ ومیش
The darkest hour is that before the down. <proverb>	تاریک ترین لیظه هنگامی است که چیزی به فجر نمانده است .
carpet moth	بید فرش که خصوصا در جاهای تاریک و کم نور الیاف پشم فرش را مورد حمله قرار می دهد
obscure	تیره کردن تاریک کردن
dim	تاریک شدن میرا شدن
obscurest	تیره کردن تاریک کردن
dimmed	تاریک شدن میرا شدن
dims	تاریک شدن میرا شدن
obscures	تیره کردن تاریک کردن
obscuring	تیره کردن تاریک کردن
dark	تیره کردن تاریک کردن
darkest	تیره کردن تاریک کردن
obscured	تیره کردن تاریک کردن
darker	تیره کردن تاریک کردن
obscurer	تیره کردن تاریک کردن
damn	خیلی
copious	خیلی
highly	خیلی
dammit	خیلی
in large quantities	خیلی خیلی
ten	خیلی
abysmal <adj.>	خیلی بد
very	خیلی
dumpiness	خیلی
not a few	خیلی ها
many	خیلی
far and away	خیلی
very little	خیلی کم
to a large extent	خیلی
for long	خیلی
routh	خیلی
villainous	خیلی بد
much worse	خیلی بدتر
great <adj.>	خیلی خوب
many people	خیلی از مردم
many people	خیلی اشخاص
many persons	خیلی اشخاص
really sick	خیلی محشر
much was said	خیلی حرفهازده شد
really wicked	خیلی محشر
awesome <adj.>	خیلی خوب
lower most	خیلی پست تر
lily white	خیلی سفید
I spoke my mind.	من خیلی رک گفتم.
a lot of times <adv.>	خیلی از اوقات
frequently <adv.>	خیلی از اوقات
many times <adv.>	خیلی از اوقات
oft [archaic, literary] <adv.>	خیلی از اوقات
on any number of occasions <adv.>	خیلی از اوقات
regularly [often] <adv.>	خیلی از اوقات
costs and arm and a leg <idiom>	خیلی گرونه
giantess	زن خیلی قدبلند
hand and glove	خیلی صمیمی
level best	خیلی خوب
level best	خیلی عالی
it is very easily done	خیلی به اسانی
in no time	خیلی زود
often <adv.>	خیلی از اوقات
immensurable	خیلی قدیم
iam in bad	خیلی محتاجم
hand in glove	خیلی نزدیک
hand in glove	خیلی صمیمی
hand and glove	خیلی نزدیک
hit bottom <idiom>	خیلی پست
number one	خیلی خوب
bone dry	خیلی خشک
in seventh heaven <idiom>	خیلی خوشحال
mad as a hornet <idiom>	خیلی عصبانی
very light	خیلی سبک
ultraconservative	خیلی محتاط
toploftiness	خیلی متکبر
to spread like wildfire	خیلی زودمنتشرشدن
not so hot <idiom>	نه خیلی خوب
thank you very much	خیلی متشکرم
Nothing more, thanks.	خیلی متشکرم.
too tough	خیلی سفت
swith	خیلی عظیم