Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
According to his own lights , he was doing nothing wrong at all.
آن طور که عقلش قد می داد اعمالش صحیح بنظرش می آمد
Other Matches
he thought out a plan
فکری بنظرش رسید
he is in his right mind
عقلش بجا است
He has a screw loose .
عقلش پار سنگ می برد ( بی عقل است ؟)
Hear hear!
صحیح است ! صحیح است ! درمقام تأیید وتصدیق )
rational number
عدد صحیح و یا خارج قسمت دو عدد صحیح
rollover
صفحه کلید با بافرکوچک موقت به طوری که میتواند داده صحیح را وقتی چندین کلید با هم انتخاب می شوند داده صحیح را وقتی چندین کلید با هم انتخاب می شوندارسال کند
real
<adj.>
صحیح
true
<adj.>
صحیح
proper
<adj.>
صحیح
exact
<adj.>
صحیح
correct
<adj.>
صحیح
exact
صحیح
exacted
صحیح
valid
صحیح
righting
صحیح
righted
صحیح
right
صحیح
judiciously
صحیح
integral
صحیح
exacts
صحیح
all right
صحیح
indecorous
نا صحیح
in order
صحیح
well advised
صحیح
fea
صحیح
authentical
صحیح
proper
صحیح
good
صحیح
integers
صحیح
integer
صحیح
accurate
[correct]
<adj.>
صحیح
simon pure
صحیح
Quite
[so]
!
صحیح!
corrects
صحیح
correcting
صحیح
correct
صحیح
i see
ها! صحیح !
accurate
صحیح
authentic
صحیح
neatly
<adv.>
بطور صحیح
eugenic
صحیح النسب
tidily
<adv.>
بطور صحیح
orderly
<adv.>
بطور صحیح
considered
با اندیشه صحیح
rightly
بطور صحیح
integer
عدد صحیح
A correct answer.
جواب صحیح
genuine tradition
حدیث صحیح
spot-on
دقیقا صحیح
integers
عدد صحیح
authentic document
سند صحیح
valid transaction
معامله صحیح
to be proper for
صحیح بودن
integral number
عدد صحیح
that is right
صحیح است
up front
<idiom>
روراست ،صحیح
ok
صحیح است
proper fraction
کسر صحیح
right you are
صحیح است
affirmative
صحیح است
safe and sound
صحیح وتندرست
roundest
عدد صحیح
the ticket
کار صحیح
integer variable
متغیر صحیح
integer number
عدد صحیح
valid contract
عقد صحیح
neatly
<adv.>
بصورت صحیح
tidily
<adv.>
بصورت صحیح
homozygote
صحیح النسب
orderly
<adv.>
بصورت صحیح
okay
صحیح است
incorrupt
صحیح و بی عیب
round
عدد صحیح
indue order
به ترتیب صحیح
true complement
مکمل صحیح
properly
<adv.>
بصورت صحیح
righted
درست صحیح
justly
<adv.>
بصورت صحیح
right
درست صحیح
drills
روش صحیح
drilled
روش صحیح
drill
روش صحیح
truest
خالصانه صحیح
righted
به طور صحیح حق
righting
درست صحیح
aright
<adv.>
بطور صحیح
correctly
<adv.>
بطور صحیح
duly
<adv.>
بطور صحیح
justly
<adv.>
بطور صحیح
rightfully
<adv.>
بطور صحیح
righting
به طور صحیح حق
right
به طور صحیح حق
rightfully
<adv.>
بصورت صحیح
truer
خالصانه صحیح
true
خالصانه صحیح
whole number
عدد صحیح
exacted
صحیح عین
rightly
<adv.>
بطور صحیح
exacts
صحیح عین
properly
<adv.>
بطور صحیح
aright
<adv.>
بصورت صحیح
correctly
<adv.>
بصورت صحیح
duly
<adv.>
بصورت صحیح
exact
صحیح عین
rightly
<adv.>
بصورت صحیح
whole numbers
عدد صحیح
due process of the law
تشریفات صحیح قانونی
In perfect condition (shape).
کاملا" صحیح وسالم
impolitic
مخالف رویه صحیح
integer
عدد صحیح
[ریاضی]
azimuth fine adjustment
تنظیم قوس صحیح
authority
منبع صحیح و موثق
hit the nail on the head
<idiom>
یافتن انتخاب صحیح
right oh!
صحیح است بچشم
systemoless
فاقد سیستم صحیح
positive integer
عدد صحیح مثبت
integer programming
برنامه سازی صحیح
out in left field
<idiom>
از جواب صحیح دورشدن
levelheaded
دارای قضاوت صحیح
to do right
کار صحیح کردن
correctly
بطور درست و صحیح
whole number
عدد صحیح
[ریاضی]
cardinal
عدد صحیح مثبت
justly
<adv.>
بطور درست و صحیح
correctly
<adv.>
بطور درست و صحیح
wrongs
پیام صحیح نیست
wronging
پیام صحیح نیست
aright
<adv.>
بطور درست و صحیح
character
عدد صحیح خصوصیت
characters
عدد صحیح خصوصیت
duly
<adv.>
بطور درست و صحیح
off
بیموقع غیر صحیح
compos mentis
دارای مشاعر صحیح
rounded
بصورت عدد صحیح
common sense
قضاوت صحیح حس عام
apply a correct holt
اجرای فن صحیح کشتی
half integer number
عدد نیم صحیح
whole numbers
اعدد صحیح
[ریاضی]
rightly
<adv.>
بطور درست و صحیح
rightfully
<adv.>
بطور درست و صحیح
counting numbers
اعدد صحیح
[ریاضی]
wrong
پیام صحیح نیست
soundly
بطور صحیح و سالم
safe
صحیح اطمینان بخش
safes
صحیح اطمینان بخش
cardinals
عدد صحیح مثبت
safer
صحیح اطمینان بخش
properly
<adv.>
بطور درست و صحیح
safest
صحیح اطمینان بخش
grammar
قوانین استفاده صحیح از زمان
come to one's senses
<idiom>
شروع به فکر صحیح کردن
misinform
اطلاع غیر صحیح دادن
grammars
قوانین استفاده صحیح از زمان
misinformed
اطلاع غیر صحیح دادن
unsigned integer
عدد صحیح بدون علامت
the right way to do a thing
صحیح برای کردن کاری
sounding in damages
دعوی خسارت صحیح و محکم
integer programming
برنامه ریزی عدد صحیح
terminating decimal
کسر اعشاری صحیح
[ریاضی]
legitimately
به طور مشروع یا قانونی صحیح
alright
بسیار خوب صحیح است
purism
افراط در استعمال صحیح الفاظ
keep time
<idiom>
زمان صحیح رانشان دادن
positive integer
عدد صحیح مثبت
[ریاضی]
slugfest
بوکس بدون تاکتیک صحیح
misinforms
اطلاع غیر صحیح دادن
misinforming
اطلاع غیر صحیح دادن
proper decimal fraction
کسر اعشاری صحیح
[ریاضی]
What you say is true in a sense .
گفته شما به معنایی صحیح است
It is improper to go there uninvited.
ناخوانده رفتن با آنجا صحیح نیست
authentication
اطمینان از اینکه چیزی صحیح است
radix
عدد نشان دهنده اعشار صحیح
Lets suppose the news is true .
حالا فرض کنیم که این خبر صحیح با شد
authenticated
بیان آنکه چیزی صحیح و درست است
integers
دو کلمه کامپیوتری برای ذخیره عدد صحیح
authenticate
بیان آنکه چیزی صحیح و درست است
euthenics
مبجث رفاه و زندگی برای فعالیت صحیح
integer
دو کلمه کامپیوتری برای ذخیره عدد صحیح
authenticating
بیان آنکه چیزی صحیح و درست است
authenticates
بیان آنکه چیزی صحیح و درست است
purist
شخصیکه در استعمال کلمات صحیح وسواس دارد
purists
شخصیکه در استعمال کلمات صحیح وسواس دارد
check
بررسی اینکه یک پروتکل کد حرف و فرمت آن صحیح هستند
checked
بررسی اینکه یک پروتکل کد حرف و فرمت آن صحیح هستند
real time
ساعتی در کامپیوترکه حاو ی زمان صحیح روز است
checks
بررسی اینکه یک پروتکل کد حرف و فرمت آن صحیح هستند
omnia pressumuntur solemniter
اصل بر صحیح انجام شدن همه اعمال است
model geometric
نمایش کامل سه بعدی یا دوبعدی صحیح هندسی از یک شکل
balances
مدار الکتریکی که یک بار صحیح را روی خط ارتباطی قرار میدهد.
balance
مدار الکتریکی که یک بار صحیح را روی خط ارتباطی قرار میدهد.
Queen's English
[King's English]
<idiom>
[انگلیسی استاندارد و صحیح از نظر گرامری که در بریتانیا خوانده و نوشته می شود.]
fallacy of composition
استدلال نادرست به اینکه هرگاه بعض مطلبی درست باشد کل ان صحیح است
deceleration time
زمانی که بازوی دستیابی پس از حرکت به محل صحیح دیسک سخت متوقف میشود
time
انتخاب صحیح فرکانس ساعت سیستم برای امکان رودن به رسانههای کندتر و..
timed
انتخاب صحیح فرکانس ساعت سیستم برای امکان رودن به رسانههای کندتر و..
gunner's rule
روش تخمین مسافت صحیح در تیراندازی با تیربار یاتفنگ بدون عقب نشینی
times
انتخاب صحیح فرکانس ساعت سیستم برای امکان رودن به رسانههای کندتر و..
addressable
ترمینالی که دادهای را می پذیرد که آدرس صحیح و شماره شناسایی در ابتدای پیام داشته باشد
two phase commit
ن میشود که هر مرححله تراکنش صحیح است و معتبر , پیش از برخورد با تغییرات پایگاه داده ها
integer
گونه سریع تر BASIC که فقط از ریاضیات صحیح استفاده میکند و عدد کسری نمیپذیرد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com