Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 98 (6 milliseconds)
English
Persian
Oh, I see!
آه، الان متوجه شدم!
Other Matches
I'll bring it right away .
همین الان می آورم
Right now .
همین الان ( حالا)
His name is on the tip of my tongue.
اسمش الان سرزبانم است
I must be going now.
الان دیگه باید بروم
I am tied up ( busy) at the moment.
الان دستم بند است
He just stepped out.
او
[مرد]
همین الان رفت به بیرون.
We were just talking about you.
الان داشتیم حرف تورامی زدیم
He just went outside.
او
[مرد]
همین الان رفت به بیرون.
I'm putting you through now.
شما را الان وصل میکنم.
[در مکالمه تلفنی]
Now it is about time to head home!
الان وقتش رسیده به خانه برویم
[بروم]
!
The car is now in perfect running order .
اتوموبیل الان دیگه مرتب وخوب کارمی کند
That's hardly going to make a difference now, is it !
<idiom>
این الان که دیگه فرقی نمی کنه
[تفاوتی نداره]
!
[اصطلاح روزمره]
tenty
متوجه
advertent
متوجه
regardful
متوجه
on ones guard
متوجه
overhanging
متوجه
heedful
متوجه
attentive
متوجه
to waken
متوجه کردن
particular redemption
متوجه فقره
heliotropic
متوجه پرتوافتاب
theocentric
متوجه بخدا
lend
متوجه کردن
Be carful .
متوجه باش
presentient
قبلا متوجه
tendentious
متمایل متوجه
lends
متوجه شدن
lend
متوجه شدن
see through
متوجه شدن
see-through
متوجه شدن
wistful
متوجه ارزومند
point
متوجه ساختن
directs
متوجه ساختن
directed
متوجه ساختن
finical
متوجه جزئیات
lends
متوجه کردن
direct
متوجه ساختن
see the light
<idiom>
متوجه اشتباه شدن
point
به سمت متوجه کردن
earthbound
متوجه بسوی زمین
I am sorry, I don't understand.
متاسفم، من متوجه نمیشوم.
Now I understand!
حالا متوجه شدم!
to not be
[any]
the wiser
<idiom>
باز هم متوجه نشدن
otherworldly
متوجه دنیای دیگر
It dawned on me.
بعدش من متوجه شدم.
to point to something
به چیزی متوجه کردن
It has come to my notice that…
اخیرا"متوجه شده ام که ...
He is attentive to his work .
متوجه کارش است
I am beginning to realize ( understand ) .
کم کم دارم متوجه می شوم
he aimed it at me
سخنش متوجه من بود
I see now . I got it now . I understand now.
حالافهمیدم ( متوجه شدم )
acroscopic
متوجه به بالا صعودی
reentrant
متوجه بسمت داخل
self centered
متوجه نفس خود
animadvert
اعتراض کردن متوجه شدن
falloff
متوجه بودن منحرف شدن
diverts
متوجه کردن معطوف داشتن
diverted
متوجه کردن معطوف داشتن
divert
متوجه کردن معطوف داشتن
great dangers impend over us
خطرهای بزرگی متوجه ما هستند
great dangers overhang us
خطرهای بزرگی متوجه ما است
To bring something to someones notice . Make someone sit up and take notice .
کسی را متوجه چیزی کردن
She is not mindful of her social position ( status ) .
متوجه موقعیت اجتماعی اش نیست
Be carful of your health .
متوجه ( مواظب ) سلامتت باش
I am concentrating on my studies .
افکارم متوجه مطالعاتم است
It finally sunk in !
<idiom>
آخرش متوجه شد که موضوع چه است!
[اصطلاح]
to pull any one's sleeve
کسیرا متوجه سخن خود کردن
to pull any one by the sleeve
کسیرا متوجه سخن خود کردن
to set one's affection
فکر یا میل خود را متوجه ساختن
to strike at any one
ضربت خود را متوجه کسی ساختن
It was only when she rang up
[called]
that I realized it.
تازه وقتی که او
[زن]
زنگ زد من متوجه شدم.
Upon reflection , I realized that …
دوباره که فکر کردم متوجه شدم که ...
At last the penny dropped!
<idiom>
آخرش متوجه شد که موضوع چه است!
[اصطلاح]
boomeranging
عملی که عکس العمل ان بخودفاعل متوجه باش د
asleep at the switch
<idiom>
متوجه فرصت نبودن ،روی بخت خوابیدن
boomerang
عملی که عکس العمل ان بخودفاعل متوجه باش د
boomeranged
عملی که عکس العمل ان بخودفاعل متوجه باش د
boomerangs
عملی که عکس العمل ان بخودفاعل متوجه باش د
intensive bombardment
بمبارانی که بیک نقطه متمرکزیل متوجه باشد
hansardize
متوجه مذاکرات جلسه پیش خودش کردن
introvert
شخصی که متوجه بباطن خود است خویشتن گرای
introverts
شخصی که متوجه بباطن خود است خویشتن گرای
extrovert
شخصی که تمام عقایدو افکارش متوجه بیرون ازخودش است
extroverts
شخصی که تمام عقایدو افکارش متوجه بیرون ازخودش است
How do I notice when the meat is off?
چگونه می توانم متوجه شوم که گوشت فاسد شده است؟
blind side
سمتی که بازیگر متوجه ان نیست سمت خط تجمع نزدیک به خط مماس
feel out
<idiom>
صحبت یا انجام باشخص به صورتیکه متوجه بشوی که چه فکری میکند
to p off an awkward situation
حواس خود را از کیفیت بدی منحرف و به چیز دیگری متوجه کردن
microwave hop
یک کانال رادیویی ریزموج میان انتن بشقابی که متوجه یکدیگر هستند
sailings
سطح تختی که متوجه خورشید یا اجسام سماوی دیگر میباشد و به فضاپیمامتصل میشود
sailed
سطح تختی که متوجه خورشید یا اجسام سماوی دیگر میباشد و به فضاپیمامتصل میشود
sail
سطح تختی که متوجه خورشید یا اجسام سماوی دیگر میباشد و به فضاپیمامتصل میشود
common nuisance
منظور عملی است که باعث اضرار جامعه به طور کلی شود و تاثیر ان متوجه فرد خاص نباشد
onshore
روی ساحل متوجه بطرف ساحل
point
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
The football players are warming up before the game ( match) .
هنوز درگرما گرم موضوع است ( کاملا" متوجه نیست ؟ هنوز گرم است )
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com