English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English Persian
Do I have to change busses? آیا باید اتوبوس عوض کنم؟
Search result with all words
Which bus do I take to Victoria Station? کدام اتوبوس را برای رفتن به ایستگاه ویکتوریا باید سوار شوم؟
Which bus do I take for the opera? برای رفتن به اپرا کدام اتوبوس را باید سوار شوم؟
Other Matches
double coincidence of wants زیرا هرطرف مبادله باید کالائی را به بازار عرضه کند که طرف دیگر مبادله به ان نیاز دارد ونیز شرایط مبادله باید موردتوافق طرفین مبادله باشد
bussing اتوبوس
bus اتوبوس
busses اتوبوس
bused اتوبوس
busing اتوبوس
bussed اتوبوس
a bus اتوبوس
buses اتوبوس
omnibus اتوبوس
omnibuses اتوبوس
Bus line number 8. اتوبوس خط ۸.
queues صف اتوبوس و غیره
bus stop ایستگاه اتوبوس
queue صف اتوبوس و غیره
bus stops ایستگاه اتوبوس
queueing صف اتوبوس و غیره
queued صف اتوبوس و غیره
bus terminal ایستگاه اتوبوس
bus driver راننده اتوبوس
bus bay ایستگاه اتوبوس
trolley car اتوبوس برقی
carfare کرایه اتوبوس
I drove the bus. من اتوبوس را راندم.
I went by bus. من با اتوبوس رفتم.
trolley bus اتوبوس برقی
space time اتوبوس فضایی
trolley buses اتوبوس برقی
body اطاق اتوبوس
to go by bus با اتوبوس رفتن
bodies اطاق اتوبوس
Airbus اتوبوس هوایی
Airbuses اتوبوس هوایی
minibuses اتوبوس کوچک
trolleybus اتوبوس برقی
to ride on the bus با اتوبوس رفتن
communication cord کلید اضطراریقطار یا اتوبوس
station ایستگاه اتوبوس وغیره
You can take the bus. شا میتوانید با اتوبوس بروید.
Where is the bus stop? ایستگاه اتوبوس کجاست؟
to stop the bus جلوی اتوبوس را گرفتن
stationed ایستگاه اتوبوس وغیره
stations ایستگاه اتوبوس وغیره
The bus to ... stops here. اتوبوس به ... اینجا نگاه می دارد.
When does the train [bus] to ... depart? قطار [اتوبوس] به ... کی حرکت می کند؟
to run for the bus برای گرفتن اتوبوس دویدن
How far is the bus stop ? تا ایستگاه اتوبوس چقدرراه است ؟
double-decker bus [DDB] اتوبوس دوطبقه [حمل و نقل]
double decker اتوبوس دوطبقه [حمل و نقل]
We got into the wrong bus . سوار اتوبوس غلطی ( اشتباهی ) شدیم
To pick up a passenger. مسافر سوار کردن ( تاکسی ؟ اتوبوس )
Is there a bus into town? آیا اتوبوس برای شهر هست؟
Is there a bus to the airport? آیا برای فرودگاه اتوبوس هست؟
Which bus goes to the town centre? کدام اتوبوس به مرکز شهر میرود؟
When is the bus to Pimlico? چه وقت اتوبوس به شهر پیملیکو میرود؟
Do not lean out! به پنجره تکیه ندهید! [در اتوبوس یا مترو]
The bus stopped for fuel [ to get gas] . اتوبوس نگه داشت تا بنزین بزند.
I missed the connection. من اتوبوس [قطار هواپیمای] رابط را از دست دادم.
The bus stop is no distance at all . ایستگاه اتوبوس فاصله زیادی با اینجا ندارد
The driver coaxed his bus through the snow. راننده با دقت اتوبوس را از توی برف راند .
to ride on the bus سوار اتوبوس شدن [برای رفتن به جایی]
Take this luggage to the bus, please. لطفا این اسباب و اثاثیه را تا اتوبوس / تاکسی حمل کنید.
To alight from a bus(tarin,car). پایین آمدن (پیاده شدن از اتوبوس .قطار و اتو مبیل )
transportation in kind وسیله حمل و نقل دولتی یامجانی اعم از هواپیما یاکشتی یا اتوبوس
get off <idiom> پایین آمدن یا بیرون آمدن از (اتوبوس ،قطار)
maun باید
ought باید
outh باید
there is a rule that... که باید.....
must باید
to have to باید
the f. of a table باید
shall باید
should باید
in due f. باید
ought باید وشاید
you must know باید بدانید
as it deserves چنانکه باید
We have to go as well. ما هم باید برویم .
It must be granted that … باید تصدیق کر د که …
it is necessary for him to go باید برود
i ougth to go باید بروم
how shall we proceed چه باید کرد
i ougth to go باید رفت
it is necessary to go باید رفت
one must go باید رفت
i must go باید بروم
i ought to go باید بروم
it is to be noted that باید دانست که
You should have told me earlier. باید زودتر به من می گفتی
he must have gone باید رفته باشد
to do a thing the right way کاری راچنانکه باید
we must winnow away the refuse اشغال انرا باید
you might have come باید امده باشید
you must go شما باید بروید
he needs must go ناچار باید برود
it is to be noted that باید ملتفت بود که
Let us see how it turns out. باید دید چه از آب در می آید
One must suffer in silence. باید سوخت وساخت
to d. what to say اندیشیدن که چه باید گفت
it is to be noted that باید توجه کردکه
I must leave at once. باید فورا بروم.
prettily بخوبی چنانکه باید
meetly چنانکه باید و شاید
comme il faut چنانکه باید وشاید
shall i go? ایا باید بروم
chicane مانعی که باید دور زد
enow بسنده انقدرکه باید
What can't be cured must be endured. <idiom> باید سوخت و ساخت.
Water must be stopped at its source . <proverb> آب را از سر بند باید بست .
the needful انچه باید کرد
We must find a basic solution. باید یک فکر اساسی کرد
do the necessary انچه باید کرد بکنید
I must take the kid to school . باید بچه راببرم مدرسه
Protocol must be observed. تشریفات باید رعایت شود
One must keep up with the times. باید با زمان آهنگ بود
i must answer for the damages ازعهده خسارت ان باید برایم
how shall we proceed چگونه باید اقدام کرد
it needs to be done carefully باید بدقت کرده شود
if i know what to do اگر میدانستم چه باید کرد
parting of the ways جایی که باید یکی از چندچیزرابرگزید
he is much to be pitted بحالش باید رحم کرد
You have to go back to ... شما باید به طرف ... برگردید.
We had to queue [line] up for three hours to get in. ما باید سه ساعت در صف می ایستادیم تا برویم تو.
There must be some mistakes. باید اشتباهی شده باشد.
It must be quiet. باید ساکت و آرام باشد.
What must be must be . <proverb> آنچه باید بشود خواهد شد .
One must draw the line somewhere. <proverb> هر کس باید ید و مرزش را مشخص کند .
You must make allowances for his age . باید ملاحظه سنش را بکنی
some one must stay here یک کسی باید اینجا بماند
She must be at least 40. او [زن] کم کمش باید ۴۰ ساله باشد.
backlog کاری که باید انجام شود
backlogs کاری که باید انجام شود
to which side do I have to turn? به کدام طرف باید بپیچم؟
I've got to watch what I eat. باید مواظب رژیمم باشم.
loads کاری که باید انجام شود
I must make do with this low salary. I must somehow manage on this low salary. بااین حقوق کم باید بسازم
you shoud rinse it in lukewarm water. در آب ولرم باید آنرا آب بکشید
I must be going now. الان دیگه باید بروم
One must tackle it in the right way. هرکاری را باید از راهش وارد شد
Two witnesses should testify. دو شاهد باید شهادت بدهند
One must take time by the forelock . وقت را باید غنیمت شمرد
There must be a catch(trick)in it. باید حقه ای درکار باشد
I have some letters to write . چند تا کاغذ باید بنویسم
load کاری که باید انجام شود
Every day that you go unheeded, you need to count on that day هر روز که بیفتید، باید در آن روز حساب کنید
a bitter pill to swallow <idiom> یک واقعیت ناخوشایند که باید پذیرفته شود
We should be leaving now. باید زحمت راکم کنیم (خداحافظی )
You ought to coordinate(harmonize) your plans (programs). باید برنامه هایتان را هم آهنگ کنید
Why should I take the blame? چرا من باید تقصیر را به گردن بگیرم؟
It must have a solid foundation. اساس کار باید محکم باشد
integrand جملهای که باید تابع اولیه ان را گرفت
You must have respect for your promises. باید بقول خودتان احترام بگذارید
One must take the bad with the good . باید خوب وبدش راقبول کرد
The football field must be marked out. زمین فوتبال را باید خط کشی کرد
You must account for every penny. باید تا دینار آخر حساب پس بدهی
How can you ask? این باید واضح باشد برای تو
you ought to know better شما باید بهتر از این بدانید
you must know this شما باید این مطلب را بدانید
How many times do I have to tell you that … چند بار باید به شما بگویم که ...
You will need to spend some money on it. تو باید برایش پول خرج بکنی.
today of all days از همه روزها امروز [باید باشد]
I should bring you round to my way of thinking . باید تو راهم با خودم همفکر کنم
why need he say that چرا باید این سخن را بگوید
We must settle the price first. اول باید قیمت راطی کرد
operand که باید توسط عملگرا اجرا شود
Do I have to change trains? آیا باید قطار عوض کنم؟
Only dead fish swim with the flow [stream] . <proverb> در زندگی باید بجنگیم. [ضرب المثل]
A bitter pI'll to swallow. چیز تلخ وناخوشایندی که باید پذیرفت
It must be put up to the prime minister . باید بعرض نخست وزیر برسد
There must be some mistakes. باید اشتباهی روی داده باشد.
There is some hocus – pocus . I smell a rat . Ther is a trick in it . کلکی درکار باید باشد ( هست )
i know how to do it میدانم چطور باید اینکار را کرد
disclose یات چیزی که باید مخفی می ماند
blank فضایی در فرم که باید کامل شود
discloses یات چیزی که باید مخفی می ماند
disclosing یات چیزی که باید مخفی می ماند
unauthorized آنچه باید مجوز داشته باشد
actions شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
action شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
blankest فضایی در فرم که باید کامل شود
job مرتب کردن کارهایی که باید پردازش شوند
The craps should match the curtains. پرده ها با قالیها باید بخورد ( جور در آید )
qualifying shares سهامی که مدیران الزاما"باید خریداری کنند
previous examination نخستین امتحانی که درجه A.B در کمبریج باید داد
reportable incident اتفاقی که قانونا باید گذارش داده شود
tasks کاری که باید توسط کامپیوتری اجرا شود
task کاری که باید توسط کامپیوتری اجرا شود
a stitch in time saves nine <proverb> علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد
I must think things over. باید راجع به این چیز ها فکر کنم
wickets دروازههای فلزی کوتاه که گوی باید از ان بگذرد
you must a for that conduct باید از این طرز رفتار پوزش بخواهید
You really ought to take better care of yourself. شما واقعا باید بهترمراقب خودتان باشید.
Every crisis should be viewed [seen] as an opportunity. هر بحرانی باید به عنوان یک فرصت دیده شود.
We must inquire into this matter. درمورد این موضوع باید تحقیق کنیم
wicket دروازههای فلزی کوتاه که گوی باید از ان بگذرد
to have to bite the bullet <idiom> باید انجام کاری سخت یا ناخوشایند را پذیرفت
strike while the iron is hot تا تنور گرم است باید نان پخت
load تعداد کارهایی که ماشین باید کامل کند
I don't know what to do with that. من نمی دونم باهاش چه کار باید بکنم.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com