Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
Did you make any profit in this deal ?
آیا دراین معامله استفاده ای داشتید ؟
Other Matches
Did you get anything out of this deal ?
دراین معامله چیزی گیرت آمد ؟
I made a lot of profit in the deal .
دراین معامله فایده زیادی بردم
This shop deals in goods of all sorts .
دراین مغازه همه چیز معامله می شود
bargained
معامله شیرین چانه زدن در معامله معامله باصرفه انجام دادن
bargain
معامله شیرین چانه زدن در معامله معامله باصرفه انجام دادن
bargaining
معامله شیرین چانه زدن در معامله معامله باصرفه انجام دادن
bargains
معامله شیرین چانه زدن در معامله معامله باصرفه انجام دادن
Can I help you ? what can I do for you ?
فرمایشی داشتید ؟
package deals
معامله کلی معامله چکی
package deal
معامله کلی معامله چکی
futures goods
کالاهایی که در معامله سلف خرید و فروش می گردد کالاهای مورد معامله سلف
fradulent conveyance
معامله به قصد فرار از دین معامله به قصد اضرار غیر
collective goods
کالاهای قابل استفاده جمعی کالاهای عمومی که استفاده یک فرد ازانها موجب محرومیت دیگران از استفاده ان کالاها نمیشود
of late
دراین روزها
in this connextion
دراین زمینه
in this matter
دراین امر
in this p case
دراین موردبخصوص
In this case ( instance) .
دراین مورد
hither and thither
<idiom>
دراین سو وآن سو
hereabout
دراین حدود
here below
دراین جهان
In this day and age.
دراین دور وزمان
On this holy month.
دراین روز مبارک
In this holy month.
دراین ماه مبارک
herein named
نامبرده دراین نامه
there
دراین موضوع انجا
All the expenses.
دراین عکس خوب افتادید
of late years
دراین چند سال گذشته
in the last fortnight
دراین پانزده روز گذشته
He talked in this connection (vein).
دراین زمینه صحبت کرد
In this day and age.
دراین سال وزمانه ( امروزه )
I am a strange in this town.
دراین شهر غریب هستم
he is an a. on that
سخن او دراین باره است
He has no influence in this company .
دراین شرکت کاره ای نیست
All the world and his wife were at this party .
هر کی را بگویی دراین میهمانی بود
She did not ask about this.
او
[زن]
دراین باره پرسش نکرد.
We dont have qualified personnel in this company.
دراین شرکت آدم حسابی نداریم
I'll give you that
[much]
.
دراین نکته اعتراف می کنم
[که حق با تو است]
.
How many people live here ?
چند نفر دراین خانه می نشینند ؟
The sun is all the more welcome. In this cold weather.
دراین هوای سرد آفتاب می چسبد
I have a position ( post ) of great responsibility in this company .
دراین شرکت شغل پرمسئولیتی دارم
the pilgrimage of life
زندگی چندروزه ادمی دراین جهان
You name it , they have it in thes department store.
هر چه تو بگویی دراین فروشگاه می فروشند ( دارند )
He has a poor service record in this company.
دراین شرکت بی سابقه خوبی ندارد
It is murder driving on this freeway ( motorway , highway ) .
رانندگی دراین بزرگراه کشنده است
simple shear
دراین برش تنش عمودی وجودندارد
Generosity runs in the family.
سخاوت دراین خانواده ارثی است
I'll speak at length on this subject.
دراین باره مفصل صحبت خواهم کرد
Allow me to chew it over in my mind .
اجازه بدهید دراین باره فکر کنم
It this case , the purpose has been defeated .
دراین مورد نقض غرض شده است
This car can hold 6 persons comefortably.
دراین اتوموبیل راحت 6 نفر راجامی گیرند
The surely clean you out in this nightclub .
دراین کارباره آدم را لخت می کنند ( می چاپند )
There is nothing I can do about it.
از دست من دراین باره کاری ساخته نیست
We have no vacant position ( opening ) in this company .
دراین شرکت محل ( جا و سمت ) خالی نداریم
There are not many amusements in this town.
دراین شهر تفریحات زیادی وجود ندارد
There are ine milion book (volumes)in this library.
دراین کتابخانه یک میلیون جلد کتاب وجود دارد
Several people could be accommodated in this room.
چندین نفر رامی توان دراین اتاق جاداد
In this contract , there are no loopholes for either party .
دراین قرار داد هیچ را ؟ فراری برای طرفین نیست
neap tide
دراین حالت نیروی جاذبه ماه وخورشید در خلاف یکدیگر تاثیرمیکند
dead time
زمان بدون استفاده زمانی که در ان ازراندمان دستگاه استفاده نمیشود
dead freight
کرایه قسمتی از کشتی که به صرفنظر از استفاده یا عدم استفاده باید پرداخت شود
vertical
نرم افزار کاربردی که برای استفاده خاص طراحی شده است و نه استفاده عمومی
free
آماده استفاده یا آنچه هنوز استفاده نشده است .
idlest
که استفاده نمیشود ولی آماده است برای استفاده
idles
که استفاده نمیشود ولی آماده است برای استفاده
idled
که استفاده نمیشود ولی آماده است برای استفاده
idle
که استفاده نمیشود ولی آماده است برای استفاده
frees
آماده استفاده یا آنچه هنوز استفاده نشده است .
capacity
استفاده از زمان یا فضایی که کاملاگ استفاده نشده است
capacities
استفاده از زمان یا فضایی که کاملاگ استفاده نشده است
freeing
آماده استفاده یا آنچه هنوز استفاده نشده است .
freed
آماده استفاده یا آنچه هنوز استفاده نشده است .
bitmap
معرفی رویدادها یا استفاده از آرایه تک بیتی به عنوان تصویر یا شکل یا جدول وسایل استفاده شده و...
fourth generation computers
فناوری کامپیوتر با استفاده از مدارهای CSI که قبلا توسعه یافته اند و هنوز هم استفاده می شوند
composite demand
تقاضا برای کالا در موارد استفاده متفاوت مانند استفاده از گازوئیل درمصارف خانگی و مصارف صنعتی
quad
چهار بیت که توسط مودم برای افزایش نرخ ارسال هنگام استفاده از RAM استفاده می شوند
quads
چهار بیت که توسط مودم برای افزایش نرخ ارسال هنگام استفاده از RAM استفاده می شوند
band
شبکه محلهای که از سیگنالهای تقسیم شده و ارسالی روی کابل coaxiad با استفاده از پروتکل CSMA / CD استفاده میکند
bands
شبکه محلهای که از سیگنالهای تقسیم شده و ارسالی روی کابل coaxiad با استفاده از پروتکل CSMA / CD استفاده میکند
shareware
نرم افزاری که آماده استفاده است ولی وقتی که توسط کاربر استفاده شود باید به نویسنده آن مبلغی بپردازد.
ieee
که فقط داده و سیگنالهای تصدیق استفاده می شوند و در آزمایشگاهها برای اتصال کامپیوتر به قط عات اندازه گیری استفاده میشود
joint tenants
در CLچند تن را گویند که مشترکا"از عین مستاجره استفاده کندبا این قید که هر یک پس ازمرگ دیگری یا دیگران حق استفاده انحصاری داشته باشد
exerciser
وسیلهای که به استفاده کننده امکان میدهد تا با استفاده از وسائل دستی برنامه ها واتصالات سخت افزاری راایجاد نموده و اصلاح نماید
duplex
دو سیستم کامپیوتر مشخص که در یک برنامه online استفاده می شوند و یکی برای پشتیبانی دیگری در صورت بروز خرابی استفاده میشود
duplexes
دو سیستم کامپیوتر مشخص که در یک برنامه online استفاده می شوند و یکی برای پشتیبانی دیگری در صورت بروز خرابی استفاده میشود
common use
مورد استفاده عمومی استفاده مشترک
wimp
نمایش برنامه که از گرافیک یا نشانههای کنترل نرم افزار برای تسهیل در استفاده , استفاده میکند. دستورات سیستم لازم نیست تایپ شوند
wimps
نمایش برنامه که از گرافیک یا نشانههای کنترل نرم افزار برای تسهیل در استفاده , استفاده میکند. دستورات سیستم لازم نیست تایپ شوند
PPP
که معمولا برای ارسال داده بین کامپیوتر کاربر و سرور راه دور روی اینترنت با استفاده از پروتکل شبکه Tcp/Ip استفاده میشود
marshall plan
طرح کمک امریکابرای توسعه اقتصادی کشورهای اروپای غربی که پس از جنگ جهانی دوم برای جلوگیری از نفوذ کمونیسم دراین کشورها اجراگردید
protectionism
دراین مکتب دفاع وحمایت از تعرفههای گمرکی به منظور حمایت صنایع واقتصاد داخلی بعنوان یک وسیله جهت توسعه اقتصادی بشمار می اید
coalitions
مثلا" جنگ علیه دشمن اطلاق میشود دراین مقام می توان چنانچه معمول است این کلمه را به "اتفاق " یا " اتحاد " تبدیل کرد
coalition
مثلا" جنگ علیه دشمن اطلاق میشود دراین مقام می توان چنانچه معمول است این کلمه را به "اتفاق " یا " اتحاد " تبدیل کرد
defect skipping
روش مشخص کردن و برچسب گداری شیارهای حساس مغناطیسی در حال ساخت تا استفاده نشوند. اشاره به شیار بعدی مناسبی که قابل استفاده است
Hamming code
سیستم کدگذتاری که از بیتهای بررسی برای تشخیص و تصحیح خطاها در داده ارسالی استفاده میکند که بیشتر در سیستمهای متن راه دور استفاده میشود
solenoid sweep
پاک کردن مین با استفاده ازقدرت سیم پیچی مغناطیسی مین روبی با استفاده ازسلونوئید
publishes
1-استفاده از بستههای نشر رومیزی و چاپگرهای لیزری برای تولید چاپ . 2-استفاده از کامپیوتر برای نوشتن و نمایش اطلاعات .
published
1-استفاده از بستههای نشر رومیزی و چاپگرهای لیزری برای تولید چاپ . 2-استفاده از کامپیوتر برای نوشتن و نمایش اطلاعات .
publish
1-استفاده از بستههای نشر رومیزی و چاپگرهای لیزری برای تولید چاپ . 2-استفاده از کامپیوتر برای نوشتن و نمایش اطلاعات .
wire
روش ساده اتصال الکتریکی قط عات ترمینال , هم با استفاده از سیمهای عایق که دور هم پیچیده شده اند در هرترمینال و سپس وارد یک محل می شوند با استفاده از سیستمهای نمونه
wires
روش ساده اتصال الکتریکی قط عات ترمینال , هم با استفاده از سیمهای عایق که دور هم پیچیده شده اند در هرترمینال و سپس وارد یک محل می شوند با استفاده از سیستمهای نمونه
bargains
معامله
transactions
معامله
truck
معامله
trucks
معامله
trucking
معامله
trucked
معامله
dealing
معامله
bargained
معامله
sell
معامله
selling
معامله
sells
معامله
bargain
معامله
transaction
معامله
bargaining
معامله
penny worth
معامله
negotiation
معامله
truckman
معامله گر
treament
معامله
transactor
معامله گر
negotiations
معامله
oases
یک سیستم عامل چند استفاده کننده که در چندین سیستم ریزکامپیوتر استفاده می گردد
oasis
یک سیستم عامل چند استفاده کننده که در چندین سیستم ریزکامپیوتر استفاده می گردد
collective bargaining
معامله جمعی
performances
انشاء معامله
performance
انشاء معامله
deals
معامله کردن
deals
حد معامله کردن
option
اختیار معامله
options
اختیار معامله
spot transaction
معامله نقدی
terms of trade
شرایط معامله
to do business
معامله کردن
to make a market of
معامله کردن
to take
معامله قماری
transaction on change
معامله در بورس
reciprocity
معامله به مثل
reciprocity
معامله بمثل
chap
معامله کردن
deal
معامله کردن
deal
حد معامله کردن
sell-outs
معامله کردن
truck
معامله کردن
intercourse
مراوده معامله
trucking
معامله کردن
trucks
معامله کردن
dealing
خریدوفروش و معامله
treater
طرف معامله
truckage
مبادله معامله
unauthorized transaction
معامله فضولی
unconscionable bargain
معامله نامعقول
valid transaction
معامله صحیح
He goes on and on . He is most persistent .
ول کن معامله نیست
trucked
معامله کردن
short sale
معامله سلف
negotiable
قابل معامله
arbitrage
معامله به سود
arbitrage
معامله با منفعت
barterer
معامله گر پایاپای
cause of a transaction
جهت معامله
bargaining
معامله باصرفه
reason for a transaction
جهت معامله
credit sale
اعتبار در معامله
dealing in futures
معامله سلف
do business
معامله کردن
trade in for
معامله کردن
bargains
معامله باصرفه
an nucertain transaction
معامله غرری
strike a bargain
معامله کردن
speculative
معامله قماری
venturing
معامله قماری
ventures
معامله قماری
ventured
معامله قماری
venture
معامله قماری
package deal
معامله یکجا
package deals
معامله یکجا
negotiator
طرف معامله
negotiators
طرف معامله
bargained
معامله باصرفه
fictitious transaction
معامله صوری
transact
معامله کردن
not negotiable
غیرقابل معامله
sell-out
معامله کردن
sell out
معامله کردن
dealt
حد معامله کردن
object of transaction
مورد معامله
private treaty
معامله خصوصی
reciprocal treatment
معامله متقابله
reciprocation
معامله متقابله
transacted
معامله کردن
transacting
معامله کردن
forward dealing
معامله به وعده
forward purchase
معامله سلف
hedgehoggy
سخت معامله
invitation to treat
دعوت به معامله
bargain
معامله باصرفه
merchantable
قابل معامله
transacts
معامله کردن
retorsion
معامله به مثل
swaps
معامله پایاپای
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com