English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
Do you think it advisable to wait here آیا مصلحت هست که اینجا منتظر بمانیم
Other Matches
politic مصلحت دان مصلحت امیز مقتضی
we were ordered to stay دستور دادند بمانیم
he gave us permission to stay اجازه داد که بمانیم
Dont ever come here again. دیگر هیچوقت پایت را اینجا نگذار. [اینجا نیا.]
standby منتظر عملیات ماندن منتظر باشید
standbys منتظر عملیات ماندن منتظر باشید
caretaker status وضعیت منتظر استفاده تاسیسات ذخیره تاسیسات منتظر اشغال
interest مصلحت
expedients مصلحت
expedient مصلحت
advisability مصلحت
expediency مصلحت
interests مصلحت
advice مصلحت
expedient مصلحت امیز
policies مصلحت اندیشی
policy مصلحت اندیشی
interests سود مصلحت
pragmatism مصلحت گرایی
advised مصلحت امیز
expedients مصلحت امیز
impolitic مخالف مصلحت
interest سود مصلحت
To regard as advisable . To deem prudent . مصلحت دیدن
rede وقوع مصلحت
pragmatist مصلحت گرای
inadvisability خلاف مصلحت
impolicy خلاف مصلحت
As deemed advisable . As expedient . هرطور که مصلحت با شد
expediential مصلحت امیز
politicly ازروی مصلحت
vital interest مصلحت حیاتی
A white lie . دروغ مصلحت آمیز
white lie دروغ مصلحت آمیز
white lie <idiom> دروغ مصلحت آمیز
it is inadvisable to say that گفتن ان مصلحت نیست
expediently از روی مصلحت یا اقتضا
politic مصلحت امیز کاردانی
impoliticly از روی خلاف مصلحت بطور غیرمقتضی
inexpediently از روی فلاف مصلحت بطور غیرمقتضی
honesty is the best policy عین مصلحت در راستی ودرستی است
In the short term, it may be wiser to sacrifice profit in favour of turnover. برای دوره کوتاه مدت مصلحت دیده می شود که سود را به نفع فروش فدا دهند.
inexpectant نا منتظر
anticipant منتظر
waiting منتظر
wistful منتظر
anticipatory منتظر
anticipator منتظر
waiter منتظر
waiters منتظر
trray منتظر
expectant of منتظر
thus far تا اینجا
so far تا اینجا
here اینجا
hitherto تا اینجا
hither اینجا
hither به اینجا
where اینجا
here در اینجا
in these parts <adv.> در اینجا
in this country <adv.> در اینجا
awaits منتظر بودن
to look out منتظر بودن
awaited منتظر بودن
await منتظر بودن
trray منتظر شدن
abhide منتظر بودن
awaiting منتظر بودن
We are short of space here . اینجا جا کم داریم
i am a stranger here من اینجا غریبم
here and there اینجا انجا
up and down اینجا وانجا
passim اینجا وانجا
to look for anything منتظر چیزی شدن
to look forward to something منتظر چیزی شدن
hang about در نزدیکی منتظر بودن
on deck دونده منتظر نوبت
less than release unit یکان منتظر حمل
i pause for a reply منتظر پاسخ هستم
i await you منتظر شما هستم
hold breath منتظر یک اتفاق بودن
sweat out <idiom> با دلواپسی منتظر بودن
to wait for any one منتظر کسی شدن
hold one's horses <idiom> باصبوری منتظر ماندن
i wish to stay here میخواهم اینجا بمانم
no one is here هیچکس اینجا نیست
Out with them! بروند بیرون [از اینجا] !
isn't he there ایا او اینجا نیست
here lies در اینجا دفن است
i had hom there اینجا گیرش اوردم
i do not belong here من اهل اینجا نیستم
hereon در این مورد در اینجا
Let us get out of here! برویم از اینجا بیرون!
I am just passing through. فقط از اینجا میگذرم.
I am just passing through. از اینجا عبور میکنم.
Come here tomorrow . فردا بیا اینجا
At this point of the conversation. صحبت که به اینجا رسید
I wI'll get off here. اینجا پیاده می شوم
make oneself scarce <idiom> دور شو ،از اینجا برو
Make some room here. یک قدری اینجا جا باز کن
to wait for a favorable opportunity منتظر یک فرصت مطلوب بودن
lie over متمایل بودن منتظر ماندن
mark time <idiom> منتظر وقوع چیزی بودن
stick around <idiom> همین دوروبر منتظر ماندن
awaits منتظر شدن انتظار داشتن
to look forward to something با خوشحالی منتظر چیزی شدن
we watched for his arrival منتظر ورود او شدیم یا بودیم
bide one's time <idiom> صبورانه منتظر فرصت بودن
expecting انتظار داشتن منتظر بودن
expects انتظار داشتن منتظر بودن
abide منتظر شدن وفا کردن
abided منتظر شدن وفا کردن
expected انتظار داشتن منتظر بودن
await منتظر شدن انتظار داشتن
expect انتظار داشتن منتظر بودن
awaiting منتظر شدن انتظار داشتن
abides منتظر شدن وفا کردن
awaited منتظر شدن انتظار داشتن
i advised him to go there به صلاح او دانستم که برود مصلحت دیدم که برود
The bus to ... stops here. اتوبوس به ... اینجا نگاه می دارد.
There is no point in his staying here . His staying here wont serve any purpose. ماندن او در اینجا بی فایده است
Left out of one place and driven away from another. <proverb> از آنجا مانده از اینجا رانده .
I dropped in to say hello. آمدم اینجا یک سلامی بکنم
None of that here. Nothing doing here. اینجا از این خبرها نیست
Is there a car wash? آیا اینجا ماشینشویی هست؟
He promised me to be here at noon . به من قول داد ظهر اینجا با شد
It is pointless for her to come here . موضوع ندارد اینجا بیاید
I am here on holiday. من برای تعطیلات به اینجا آمدم.
I feel like a fifth wheel. من حس می کنم [اینجا] اضافی هستم.
Please sign here. لطفا اینجا را امضا کنید.
I am here on business. برای کار اینجا آمدم.
It has been a very enjoyable stay. در اینجا به من خیلی خوش گذشت.
Is there a car wash? آیا اینجا کارواش هست؟
It is extremely hot in here . اینجا بی اندازه گرم است
some one must stay here یک کسی باید اینجا بماند
I've been here for five days. پنج روزه که من اینجا هستم.
I am here on business. برای تجارت اینجا آمدم.
He came over here in a mad rush. او [مرد] با کله اینجا آمد.
take away your things اسباب خود را از اینجا ببرید
i intend to stay here قصد دارم اینجا بمانم
He usually drops by to see me . غالبا" می آید اینجا بدیدن من
what is your business here کار شما اینجا چیست
i have come on business کاری دارم اینجا امدم
sleep وضعیت سیستم که منتظر سیگنال است
to look forward to something excitedly با پرشوری و هیجان منتظر چیزی بودن
wait چشم براه بودن منتظر شدن
he made me wait مرا منتظر یا معطل نگاه داشت
cool one's heels <idiom> به علت بی ادبی دیگران منتظر ماندن
to feverishly look forward to something با پرشوری و هیجان منتظر چیزی بودن
waited چشم براه بودن منتظر شدن
waits چشم براه بودن منتظر شدن
readying که منتظر است تا قابل استفاده شود
sleeping وضعیت سیستم که منتظر سیگنال است
ready که منتظر است تا قابل استفاده شود
readies که منتظر است تا قابل استفاده شود
job شماره یک کار در صف که منتظر پردازش است
I'm looking forward to seeing you again. منتظر دیدار دوباره شما هستم.
sleeps وضعیت سیستم که منتظر سیگنال است
readied که منتظر است تا قابل استفاده شود
jobs شماره یک کار در صف که منتظر پردازش است
How long can I park here? چه مدت می توانم اینجا پارک کنم؟
I am leaving early in the morning. من صبح زود اینجا را ترک میکنم.
May I park there? ممکن است اینجا پارک کنم؟
How long does the train stop here? چه مدت قطار اینجا توقف دارد؟
How dare he come here . غلط می کند قدم اینجا بگذارد
She comes here at least once a week . دست کم هفته ای یکبار اینجا می آید
It seems I am not welcome (wanted) here. مثل اینکه من اینجا زیادی هستم
I am working here non-stop. یک بند دارم اینجا کار می کنم
Could you put us up for the night ? ممکن است شب را اینجا منزل کنیم ؟
Can we camp here? آیا اینجا میتوانیم چادر بزنیم؟
Can we camp here? آیا اینجا میتوانیم اردو بزنیم؟
Just sign here and leave at that . اینجا را امضاء کن ودیگر کارت نباشد
queued صف افراد که یکی پشت سر دیگر منتظر هستند
I'm really looking forward to the weekend. من مشتاقانه منتظر تعطیلات آخر هفته هستم.
I'm looking forward to your next email. من مشتاقانه منتظر ایمیل بعدی تان می شوم.
queue صف افراد که یکی پشت سر دیگر منتظر هستند
task ذخیره موقت کارهای منتظر برای پردازش
tasks ذخیره موقت کارهای منتظر برای پردازش
queues صف افراد که یکی پشت سر دیگر منتظر هستند
readied خط وط ارتباطی یا وسایلی که منتظر دستیابی داده است
readies خط وط ارتباطی یا وسایلی که منتظر دستیابی داده است
queueing صف افراد که یکی پشت سر دیگر منتظر هستند
readying خط وط ارتباطی یا وسایلی که منتظر دستیابی داده است
ready خط وط ارتباطی یا وسایلی که منتظر دستیابی داده است
To stand someone up . کسی را قال گذاشتن ( منتظر ؟ معطل گذاردن )
hic jacet در اینجا خفته است ه کتیبه روی قبر
The bus stop is no distance at all . ایستگاه اتوبوس فاصله زیادی با اینجا ندارد
This is a good residential are ( neighbourhood ) . اینجا محل ( محله ) مسکونی خوبی است
We were afraid lest she should get here too late . ترسیده بودیم که مبادا دیر اینجا برسد.
This is an ideal spot for picnics . اینجا برای پیک نیک ماه است
No one sent me, I am here on my own account. هیچکسی من را نفرستاد من بحساب خودم اینجا هستم.
His coming here was quite accidental. آمدن اوبه اینجا کاملا" اتفاقی بود
I very much look forward to meeting you soon. من خیلی مشتاقانه منتظر دیدار با شما به زودی هستم.
queueing لیست دادههای , که منتظر پردازش هستند , مجموعهای ازمتن ها
queues لیست دادههای , که منتظر پردازش هستند , مجموعهای ازمتن ها
queued لیست دادههای , که منتظر پردازش هستند , مجموعهای ازمتن ها
queue لیست دادههای , که منتظر پردازش هستند , مجموعهای ازمتن ها
Time and tide wait for no man . <proverb> زمان و جریان آب هرگز منتظر کسى نمى مانند.
it will pay to wait به منتظر شدنش نمیارزد صبر کردنش ارزش دارد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com