English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 73 (2 milliseconds)
English Persian
Is there a ... nearby? آیا ... در این نزدیکی ها هست؟
Search result with all words
check-points علامتی در نزدیکی خط اغاز هرکدام از نقاط معین توقف در نوعی مسابقه دوصحرانوردی به کمک نقشه وقطبنما
checkpoint علامتی در نزدیکی خط اغاز هرکدام از نقاط معین توقف در نوعی مسابقه دوصحرانوردی به کمک نقشه وقطبنما
checkpoints علامتی در نزدیکی خط اغاز هرکدام از نقاط معین توقف در نوعی مسابقه دوصحرانوردی به کمک نقشه وقطبنما
accession نزدیکی
offing دران نزدیکی ها
approximation نزدیکی
approximations نزدیکی
machine نرم افزاری که با سخت افزار سیستم به نزدیکی کار میکند
machined نرم افزاری که با سخت افزار سیستم به نزدیکی کار میکند
machines نرم افزاری که با سخت افزار سیستم به نزدیکی کار میکند
propinquity نزدیکی
vicinity نزدیکی
affinities نزدیکی
affinity نزدیکی
closeness نزدیکی
accessibility امکان نزدیکی وسیله وصول
kinder نزدیکی تشابه
copulate نزدیکی
copulated نزدیکی
copulates نزدیکی
copulating نزدیکی
rapprochement نزدیکی تمایل بدوستی
proximity نزدیکی
around در نزدیکی
sexual intercourse نزدیکی
sexual intercourse مواقعه نزدیکی جنسی
verge نزدیکی حدود
verges نزدیکی حدود
imminence نزدیکی مشرف بودن
imminence نزدیکی
abutment بست دیوار نزدیکی
aclinic line خط استوایی مغناطیسی منحنی موهوم و نامنظمی که در نزدیکی خط استواگرداگردزمین مفروض است
adduction نزدیکی
adjacence نزدیکی مجاورت
adjacence or cency نزدیکی
adjacency نزدیکی مجاورت
appulse نزدیکی
check mark علامتی در نزدیکی خط اغاز علامتی نزدیک نقطه اغازپرش یا پرتاب
contiguity نزدیکی
corona discharge تخلیه الکتریکی ناقص در نزدیکی الکترودهای یک میدان غیر یکنواخت
estrus مرحله تحریکات جنسی زنان که دران زن میل به نزدیکی بامرد وقابلیت ابستن شدن رادارد
esturm مرحله تحریکات جنسی زنان که دران زن میل به نزدیکی بامرد وقابلیت ابستن شدن رادارد
going on نزدیکی تماس
hang about در نزدیکی منتظر بودن
hereabout درهمین نزدیکی ها
imminency نزدیکی مشرف بودن
incestuously با گناه نزدیکی بمحارم
intimity نزدیکی
inwarness نزدیکی
land sick کند رونده بواسطه نزدیکی بخشکی
nearness نزدیکی
neiggourhood نزدیکی
nighness نزدیکی
nodality نزدیکی به گره
okuns law براساس این قانون رابطه نزدیکی بین تغییرات نرخ بیکاری وافزایش تولید واقعی وجوددارد . اوکان نشان میدهد که در امریکا برای کاهش 1درصد نرخ بیکاری تولیدواقعی باید معادل 3درصدافزایش یابد
proximity of blood خویشی نزدیکی
sexual intercourse of doubful nature نزدیکی به شبهه
therabout در همان نزدیکی
thereabout درهمان نزدیکی تقریبا
umbilical واقع در نزدیکی ناف مرکزی
vichywater نزدیکی
vicinage نزدیکی
nearby در نزدیکی
togetherness نزدیکی
The gas station is nearby . پمپ بنزین درهمین نزدیکی هاست
To have sexual intercourse with a woman . با زنی نزدیکی کردن
In the vicinity ( neighbourhood ). همین نزدیکی ها
in with <idiom> دررفاقت ،التفات یا نزدیکی با
Is there an inexpensive restaurant around here? آیا رستوران ارزان این نزدیکی ها پیدا میشود؟
to score with a girl <idiom> موفق شدن در تلاش نزدیکی کردن با دختری [اصطلاح روزمره]
run-up [start-up] نزدیکی به مکان شروع با دویدن [برای جهش یا پرتاب کردن] [ورزش]
Heris شهر هریس در نزدیکی تبریز
Partial phrase not found.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com