English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (36 milliseconds)
English Persian
pool ائتلاف کردن سرمایه گذاری مشترک ومساوی کردن
pooled ائتلاف کردن سرمایه گذاری مشترک ومساوی کردن
pools ائتلاف کردن سرمایه گذاری مشترک ومساوی کردن
Other Matches
cooperative scorer بهره گیرنده از روش سرمایه گذاری مشترک استفاده کننده از سرمایه گذاری مشترک
joint venture سرمایه گذاری مشترک تجارت مشترک
joint venture سرمایه گذاری مشترک
joint adventure سرمایه گذاری مشترک
invests سرمایه گذاری کردن
investing سرمایه گذاری کردن
funded سرمایه گذاری کردن
fund سرمایه گذاری کردن
invested سرمایه گذاری کردن
invest سرمایه گذاری کردن
deposit سرمایه گذاری کردن
deposits سرمایه گذاری کردن
residential investments سرمایه گذاری مسکن سرمایه گذاری به شکل خانههای مسکونی
recapitalize سرمایه گذاری مجدد کردن
overcapitalize بیش از حد سرمایه گذاری کردن
acceleration principle یعنی سرمایه گذاری مساوی است باحاصلضرب ضریب شتاب میزان سرمایه گذاری لازم برای افزایش یک واحد تولید در تغییرات در تولید
overcapitalization سرمایه گذاری بیش ازحد سرمایه گذاری افراطی
desired investment سرمایه گذاری مطلوب سرمایه گذاری مورد نظر
To put money into somethings. درکاری پول ریختن (سرمایه گذاری کردن )
unintended investment سرمایه گذاری برنامه ریزی نشده سرمایه گذاری پیش بینی نشده
supply price of capital قیمت عرضه سرمایه اصطلاح کینز در رابطه باهزینه سرمایه گذاری
liquidity trap سرمایه گذاری بسیار کم بوده و سرمایه گذاران ترجیح میدهند که دارائیهای خود رابه شکل پول نقد نگاه دارند
disinvestment سرمایه گذاری منفی سرمایه برداری
multiplier principle اصل ضریب افزایش سرمایه نسبت بین افزایش سرمایه گذاری و بالا رفتن درامد
joint stock سرمایه مشترک
over capitalised براورد اضافی سرمایه سرمایه شرکتی را بیش ازاندازه اعلام کردن
capitalization تبدیل به سرمایه کردن تجمع سرمایه
financed سرمایه گذاری
investments سرمایه گذاری
invested سرمایه گذاری
investing سرمایه گذاری
finance سرمایه گذاری
invests سرمایه گذاری
finances سرمایه گذاری
invest سرمایه گذاری
enterprises سرمایه گذاری
capitalization سرمایه گذاری
investment سرمایه گذاری
financing سرمایه گذاری
enterprise سرمایه گذاری
investment opportunities امکانات سرمایه گذاری
investment mulliplier ضریب سرمایه گذاری
over investment سرمایه گذاری بیش از حد
primary investment سرمایه گذاری اولیه
rate of investment نرخ سرمایه گذاری
yield of invested capital بازده سرمایه گذاری
autonomous investment سرمایه گذاری مستقل
opportunity to invest فرصت سرمایه گذاری
investment function تابع سرمایه گذاری
investment cost هزینه سرمایه گذاری
industrial investment سرمایه گذاری صنعتی
investment institutions موسسات سرمایه گذاری
induced investment سرمایه گذاری القائی
investment plan برنامه سرمایه گذاری
propensity to invest گرایش به سرمایه گذاری
capital output ratio ضریب سرمایه گذاری
capital outlay ارزش سرمایه گذاری
investment banks بانکهای سرمایه گذاری
overinvestment سرمایه گذاری بیش از حد
national investment سرمایه گذاری ملی
share holding سرمایه گذاری در سهام
financial investment سرمایه گذاری مالی
social investment سرمایه گذاری اجتماعی
gross investment سرمایه گذاری ناخالص
replacement investment سرمایه گذاری جانشینی
foreign investment سرمایه گذاری خارجی
reinvestment سرمایه گذاری مجدد
real investment سرمایه گذاری واقعی
fixed investment سرمایه گذاری ثابت
net investment سرمایه گذاری خالص
capital investment سرمایه گذاری ثابت
actual investment سرمایه گذاری واقعی
malinvestment سرمایه گذاری نامناسب
colligate ائتلاف کردن
federalize ائتلاف کردن
coalescing ائتلاف کردن
coalesce ائتلاف کردن
coalesces ائتلاف کردن
coalesced ائتلاف کردن
capital program برنامه سرمایه گذاری برنامه تولید سرمایه
margin efficiency of investment بازده نهایی سرمایه گذاری
marginal return of investment بازدهی نهائی سرمایه گذاری
intended investment سرمایه گذاری مورد انتظار
investment مبلغ سرمایه گذاری شده
deeping of capital پایه گذاری اساسی سرمایه
international investment سرمایه گذاری بین المللی
marginal propensity to invest میل نهائی به سرمایه گذاری
marginal efficiency of investment کارائی نهائی سرمایه گذاری
holding company شرکت سرمایه گذاری درسهام
useful life of an investment عمر مفیع یک سرمایه گذاری
investment multiplier ضریب فزاینده سرمایه گذاری
investment in human capital سرمایه گذاری در نیروی انسانی
investitures سرمایه گذاری دادن امتیاز
investiture سرمایه گذاری دادن امتیاز
holding company شرکت در سرمایه گذاری درسهام
net fixed investment سرمایه گذاری ثابت خالص
net foreign investment خالص سرمایه گذاری خارجی
investments مبلغ سرمایه گذاری شده
marginal efficiency of investment schedu نمودار کارائی نهائی سرمایه گذاری
outlay مبلغ سرمایه گذاری شده خرج
don't put all your eggs in one basket <idiom> [تمام منابعت رو یک جا سرمایه گذاری نکن]
capitalized value درامد حاصله از سرمایه گذاری در یک سال
planned investment سرمایه گذاری برنامه ریزی شده
investment مواد قالب گیری بسته سرمایه گذاری
investments مواد قالب گیری بسته سرمایه گذاری
fuze ماسوره گذاری کردن چاشنی مواد منفجره چاشنی چاشنی گذاری کردن
induced investment سرمایه گذاری که پاسخگوی تغییرات و تحولات درامد ملی باشد
plow back عایدات حاصله از کسب وکاررا برای سرمایه گذاری مجددکنار گذاردن
invests منصوب کردن اعطاء کردن سرمایه گذاردن
invest منصوب کردن اعطاء کردن سرمایه گذاردن
invested منصوب کردن اعطاء کردن سرمایه گذاردن
investing منصوب کردن اعطاء کردن سرمایه گذاردن
stripping نواربندی کردن نقشه برای عکس برداری علامت گذاری کردن
crowding out effect نرخ بهره را بالامیبرد و سبب کاهش هزینههای سرمایه گذاری خصوصی در اقتصاد میشود
loads پر کردن تفنگ یا توپ فشنگ گذاری کردن
load پر کردن تفنگ یا توپ فشنگ گذاری کردن
acceleration principle براساس این اصل سرمایه گذاری متناسب است با تغییرات تولید که بارابطه زیر بیان می گردد : Y * A = I
charge خرج گذاری کردن شارژ کردن
charges خرج گذاری کردن شارژ کردن
submarginal land زمین مطلقا" بی حاصل زمینی که چنان بی حاصل باشد که مخارج سرمایه گذاری و کارگر را نتواندجبران کند
communization متکی برحقوق مشترک اشتراکی کردن
capitalises سرمایه جمع کردن
capitalize سرمایه جمع کردن
capitalising سرمایه جمع کردن
capitalized سرمایه جمع کردن
capitalised سرمایه جمع کردن
capitalizes سرمایه جمع کردن
capitalizing سرمایه جمع کردن
deeping of capital عمق پیدا کردن سرمایه
synthesized هم گذاری کردن
synthesize هم گذاری کردن
synthesising هم گذاری کردن
synthesizes هم گذاری کردن
synthesises هم گذاری کردن
synthesised هم گذاری کردن
synthesizing هم گذاری کردن
mutualize بطور مشترک امری را انجام دادن همزیستی کردن
load خرج گذاری کردن
mark علامت گذاری کردن
to sow mines مین گذاری کردن
load ذخیره گذاری کردن
primming چاشنی گذاری کردن
loads خرج گذاری کردن
loads ذخیره گذاری کردن
point نقطه گذاری کردن
punctuate نقطه گذاری کردن
mining مین گذاری کردن
punctuated نقطه گذاری کردن
christened نام گذاری کردن
punctuating نقطه گذاری کردن
to lay the track ریل گذاری کردن
paginate صفحه گذاری کردن
cost قیمت گذاری کردن
christens نام گذاری کردن
christen نام گذاری کردن
punctuates نقطه گذاری کردن
marks علامت گذاری کردن
paragraphs فاصله گذاری کردن
paragraph فاصله گذاری کردن
tracklaying شنی گذاری کردن
isocline دارای شیب متقارن ومساوی
crown تاج گذاری کردن پوشاندن
crowns تاج گذاری کردن پوشاندن
page صفحات را نمره گذاری کردن
point نقطه گذاری کردن ممیز
mark نمره گذاری کردن علامت
pages صفحات را نمره گذاری کردن
paged صفحات را نمره گذاری کردن
loading خرج گذاری کردن سلاح
wattle نرده گذاری کردن بستن
color codig علامت گذاری کردن مهمات
marks نمره گذاری کردن علامت
isochronous واقع شونده در فواصل منظم ومساوی
financed درکارهای مالی داخل شدن سرمایه تهیه کردن
finances درکارهای مالی داخل شدن سرمایه تهیه کردن
finance درکارهای مالی داخل شدن سرمایه تهیه کردن
to overcapitalize a company سرمایه شرکتی را بیش ازاندازه واقعی ان براورد کردن
financing درکارهای مالی داخل شدن سرمایه تهیه کردن
mined مین گذاری کردن عمل کردن به صورت مین
mine مین گذاری کردن عمل کردن به صورت مین
mines مین گذاری کردن عمل کردن به صورت مین
punctuates نشان گذاری کردن نقطه دار
to lodge a complaint عرضحال گله گذاری تسلیم کردن
discrete الگوریتم کد گذاری و فشرده کردن تصاویر
punctuate نشان گذاری کردن نقطه دار
punctuated نشان گذاری کردن نقطه دار
punctuating نشان گذاری کردن نقطه دار
milestone بامیل خود شمار نشان گذاری کردن
milestones بامیل خود شمار نشان گذاری کردن
fuzing چاشنی گذاری چاشنی گذاری کردن
misprision گناه فرو گذاری از فاش کردن تبه کاری دیگران
tick mark علامت گذاری در طول یک ترازو برای معین کردن مقادیر
to boondoggle [American English] پول و وقت تلف کردن [برای پروژه ای با سرمایه دولت بخاطر انگیزه سیاسی]
weather board تخته گذاری کردن تخته بندی کردن
to space out letters [text] فاصله گذاری [بین حروف را بیشتر کردن] [رایانه شناسی ] [چاپ]
tetragraph کلمه رمز چهار حرفی برای اسم گذاری و مشخص کردن وسایل
common divisor مقسوم علیه مشترک بخشیاب مشترک
capital stock سهام سرمایه سهامی که به عنوان سرمایه به شرکت اورده میشود
intensive cultivation اضافه کردن مقدار تولید از طریق افزایش عامل کار یا سرمایه بدون اینکه سطح زیر کشت زیادشود
capital consumption allowance کسر مصرف سرمایه مترادف با استهلاک سرمایه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com