Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 202 (10 milliseconds)
English	Persian
tankard	ابخوری بزرگ
tankards	ابخوری بزرگ
Other Matches
mugs	ابخوری
drinking cup	ابخوری
mugging	ابخوری
mugged	ابخوری
drinking vessel	ابخوری
mug	ابخوری
canikin	ابخوری
jorum	کوزه ابخوری
halter break	به ابخوری خودادن
scyphus	قدح یا ابخوری دودسته
drinking vessel	فرف ابخوری کاسه
cannikin	فرف حلبی کوچک ابخوری
ewers	کوزه تنگ ابخوری اطاق خواب
ewer	کوزه تنگ ابخوری اطاق خواب
cylix	ابخوری پایه دار ودسته که درقدیم معمول بوده است
My grandparents are six feet under. <idiom>	پدر بزرگ و مادر بزرگ من فوت و به خاک سپرده شده اند.
megalomania	مرض بزرگ پنداری خویش جنون انجام کارهای بزرگ
big game	صید ماهیهای بزرگ حیوانات بزرگ شکاری
fossil	آدم پیر [پدر بزرگ ] [مادر بزرگ]
museum piece	آدم پیر [پدر بزرگ ] [مادر بزرگ]
macropterous	دارای بالهای دراز یا بزرگ بزرگ بال
grandparents	پدر بزرگ یا مادر بزرگ
grandparent	پدر بزرگ یا مادر بزرگ
so large	چندان بزرگ بقدری بزرگ
grandam	مادر بزرگ ننه بزرگ
cray	نوعی کامپیوتر بسیار بزرگ شرکت سازنده کامپیوترهای بسیار بزرگ
gate	در بزرگ
grossing	بزرگ
smallest	بزرگ نه
biggest	بزرگ
megapod	بزرگ پا
bigger	بزرگ
grossest	بزرگ
propylon	در بزرگ
grossed	بزرگ
gross	بزرگ
smaller	بزرگ نه
small	بزرگ نه
grosser	بزرگ
grosses	بزرگ
nonus	بزرگ
vast	بزرگ
great	بزرگ
great-	بزرگ
greatest	بزرگ
of a large size	بزرگ
large sized a	بزرگ
large sized	بزرگ
king size	بزرگ
majestic	بزرگ
massively	بزرگ
immane	بزرگ
hugeous	بزرگ
headman	بزرگ
headmen	بزرگ
mighty	بزرگ
big	بزرگ
majuscule	بزرگ
majuscular	بزرگ
gates	در بزرگ
extra	بزرگ
extra-	بزرگ
extras	بزرگ
mightier	بزرگ
magacephalic	بزرگ سر
macrocephalic	بزرگ سر
macro	بزرگ
long ton	تن بزرگ
massive	بزرگ
graves	بزرگ
bandog	سگ بزرگ
bulky	بزرگ
spankings	بزرگ
jumbos	بزرگ
spanking	بزرگ
extensive	بزرگ
vasty	بزرگ
canis majoris	سگ بزرگ
canis major	سگ بزرگ
eminent	بزرگ
full bottomed	بزرگ
grave	بزرگ
dignified	بزرگ
considerably large	بس بزرگ
gravest	بزرگ
egregious	بزرگ
adult	بزرگ
adults	بزرگ
decuman	بزرگ
high	بزرگ
bulkiest	بزرگ
highest	بزرگ
swith	بزرگ
walloping	بزرگ
wallopings	بزرگ
swingeing	بزرگ
voluminous	بزرگ
stour	بزرگ
large	بزرگ
larger	بزرگ
largest	بزرگ
enormous	بزرگ
doyennes	زن بزرگ
paternal grandmother	نه نه بزرگ
majored	بزرگ
major	بزرگ
majoring	بزرگ
jumbo	بزرگ
doyenne	زن بزرگ
bulkier	بزرگ
mightiest	بزرگ
highs	بزرگ
capital letter	حرف بزرگ
leading nations	ملتهای بزرگ
zoom	بزرگ کردن
magnifications	بزرگ نمایی
case knife	چاقوی بزرگ
magnification	بزرگ نمایی
zoomed	بزرگ کردن
archfiend	دیو بزرگ
caldron	کتری بزرگ
zooms	بزرگ کردن
bass fiddle	ویلن سل بزرگ
bass drum	طبل بزرگ
grand father	پدر بزرگ
archbshop	اسقف بزرگ
archduke	دوک بزرگ
archduchess	دوشس بزرگ
avous	پدر بزرگ
argosy	کشتی بزرگ
archpriest	کشیش بزرگ
arch fiend	دیو بزرگ
arch enemy	دشمن بزرگ
antrum	غار بزرگ
bronchocele	بزرگ شدگی
bonefire	اتش بزرگ
mausoleum	ارامگاه بزرگ
mausoleums	ارامگاه بزرگ
aggrandise	بزرگ کردن
big league	لیگ بزرگ
big bang	انفجار بزرگ
aggrandise	بزرگ شدن
aggrandize	بزرگ کردن
archenemy	دشمن بزرگ
swelled	بزرگ شدن
swells	بزرگ شدن
distending	بزرگ کردن
distends	بزرگ کردن
billow	موج بزرگ اب
billowed	موج بزرگ اب
billowing	موج بزرگ اب
billows	موج بزرگ اب
bulldog	نوعی سگ بزرگ
bulldogs	نوعی سگ بزرگ
whacking	خیلی بزرگ
whackings	خیلی بزرگ
store	مغازه بزرگ
storing	مغازه بزرگ
swell	بزرگ شدن
maximizing	بزرگ کردن
maximizes	بزرگ کردن
magnified	بزرگ کردن
magnifies	بزرگ کردن
magnify	بزرگ کردن
magnifying	بزرگ کردن
grandmother	مادر بزرگ
grandmothers	مادر بزرگ
dilate	بزرگ کردن
dilates	بزرگ کردن
dilating	بزرگ کردن
maximised	بزرگ کردن
maximises	بزرگ کردن
maximising	بزرگ کردن
maximize	بزرگ کردن
maximized	بزرگ کردن
hunk	تکه بزرگ
distend	بزرگ کردن
grand	بزرگ مهم
emporium	بازار بزرگ
emporiums	بازار بزرگ
cataclysm	سیل بزرگ
cataclysms	سیل بزرگ
blunder	اشتباه بزرگ
blundered	اشتباه بزرگ
blundering	اشتباه بزرگ
blunders	اشتباه بزرگ
platter	بشقاب بزرگ
platters	بشقاب بزرگ
paterfamilias	بزرگ خانواده
emporia	بازار بزرگ
longbows	کمان بزرگ
longbow	کمان بزرگ
grander	بزرگ مهم
grandest	بزرگ مهم
bonfire	اتش بزرگ
bonfires	اتش بزرگ
bollard	موت بزرگ
bollards	موت بزرگ
viola	ویولن بزرگ
lofty	بلند بزرگ

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com