Dictiornary-Farsi | ابرهای متوسط | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
medium cloud	ابرهای متوسط


Other Matches

low cloud	ابرهای کم ارتفاع
high cloud	ابرهای مرتفع
reflecting nebulas	ابرهای بازتابنده
magellanic clouds	ابرهای ماژلانی
scattered clouds	ابرهای پراکنده [هواشناسی]
cumulous	مانند ابرهای متراکم
nimbostratus	ابرهای گسترده ضخیم و تیرهای با ارتفاع کم
tortoise shell	پوست ابرهای لاک پشت دریایی
mammatus	ابرهای کومولوس بابرجستگیهای اونگی در سطح تحتانی
loury	دارای ابرهای تیره وپر رعد وبرق
lowery	دارای ابرهای تیره وپر رعد وبرق
cirrocumulus	قطعات ابرهای کوچک وسفیدی که در ارتفاعات زیاد قراردارد
cumulus mammatus	ابرهای متراکمی با برامدگی اونگ مانند در سطح زمین
cumulo nimbus	ابرهای بسیار بزرگ متراکم که قسمتهای فوقانی انها به استراتوسفر میرسد
fracto cumulus	ابرهای ناهموار کومولوس که در انها تکههای مختلف تغییرات پیوستهای را نشان میدهد
cirro cumulus	لایهای از ابرهای کروی یاگوی مانند در ارتفاع تقریبی 0006 متری از سطح زمین
cirrus	لایهای از ابرهای سفیدرنگ منفصل و رشتهای در ارتفاع تقریبی 0057 متری از سطح زمین
cirro status	ابرهای لایهای خاکستری رنگ یا سفید شیری در ارتفاع تقریبی 0007 متری از سطح زمین
fracto stratus	ابرهای تکه تکه و نامنظم استراتوس
cumuli	ابرهای سفید متراکمی که باقائده تقریبا افقی وارتفاع قائم زیاد با راس گنبدی شکل که در مسیر جریانهای بالارونده قوی شکل میگیرند
cumulus	ابرهای سفید متراکمی که باقائده تقریبا افقی وارتفاع قائم زیاد با راس گنبدی شکل که در مسیر جریانهای بالارونده قوی شکل میگیرند
mean sea level	ارتفاع متوسط از سطح دریا ارتفاع متوسط اب دریا
the clouds above	ابرهای بالا یا بالا سر
averaging	حد متوسط
averaging	متوسط
mediocre	متوسط
intermedial	متوسط
averages	حد متوسط
modals	متوسط
meant	متوسط
life expectancies	سن متوسط
medium gravle	شن متوسط
mediums	متوسط
medium	متوسط
intermediate	متوسط
tolerable	متوسط
mesne	متوسط
moderating	متوسط
osculant	متوسط
moderates	متوسط
moderated	متوسط
moderate	متوسط
life expectancy	سن متوسط
average limit of ice	حد متوسط یخ
average	متوسط
modal	متوسط
meanest	متوسط
meaner	متوسط
average	حد متوسط
averages	متوسط
mean	متوسط
averaged	حد متوسط
averaged	متوسط
average yield	بازده متوسط
mean depth	عمق متوسط
mean chord	وتر متوسط
mean daily	متوسط روزانه
average product	تولید متوسط
mean life	عمر متوسط
average productivity	بازدهی متوسط
mean price	قیمت متوسط
mean deviation	انحراف متوسط
average return	بازده متوسط
mean income	درامد متوسط
average product	محصول متوسط
average revenue	درامد متوسط
m.f.	بسامد متوسط
intermediate lampholder	سر پیچ متوسط
averagely	بطور متوسط
intermediate hurdle	مانع متوسط
middlingly	بطور متوسط
averagly	بطور متوسط
intermediate high voltage line	خط فشار متوسط
intermediate contrast	تغایر متوسط
m.f.	فرکانس متوسط
intermediate pressure	فشار متوسط
intermediately	بطور متوسط
average variable cost	هزینه متوسط
average voltage	ولتاژ متوسط
average speed	سرعت متوسط
average total cost	هزینه متوسط کل
average value	مقدار متوسط
girder bridge	پل بیلی متوسط
above-average <adj.>	بیشتر از حد متوسط
above average <adj.>	بیشتر از حد متوسط
over-average <adj.>	بالاتر از حد متوسط
above-average <adj.>	بالاتر از حد متوسط
above average <adj.>	بالاتر از حد متوسط
a modest income	درآمدی متوسط
over-average <adj.>	بیشتر از حد متوسط
above average <adj.>	بیش از حد متوسط
over-average <adj.>	بیش از حد متوسط
above-average <adj.>	بیش از حد متوسط
a medium sized car	یک اتومبیل متوسط
medium artillery	توپخانه متوسط
mediterranean sea	بحر متوسط
median income	درامد متوسط
median gray	خاکستری متوسط
medially	بطورمیانه یا متوسط
medial	میانه متوسط
mean velocity	سرعت متوسط
mean variation	تغییر متوسط
mean value	مقدار متوسط
mean time	ساعت متوسط
weighted average	متوسط وزنی
mean time	زمان متوسط
mean stress	خستگی متوسط
medium carbon steel	فولادباکربن متوسط
medium frequency	بسامد متوسط
medium scale	در مقیاس متوسط
every Tom, Dick and Harry <idiom>	طبقه متوسط
true power	توان متوسط
subaverage	زیر حد متوسط
sort of	بمیزان متوسط
sort of	بمقدار متوسط
secondarily	بطور متوسط
on the a	بطور متوسط
monthly average	متوسط ماهیانه
moderate speed	سرعت متوسط
middle price	قیمت متوسط
mid range	برد متوسط
medium voltage	ولتاژ متوسط
mean speed	سرعت متوسط
normal	میانه متوسط
medium wave	موج متوسط
average cost	هزینه متوسط
thins	تیم متوسط
thinnest	تیم متوسط
average depth	عمق متوسط
thinners	تیم متوسط
thinned	تیم متوسط
midway	متوسط میانجی
averaging	مقدار متوسط
averaging	میانه متوسط
average deviation	انحراف متوسط
average discharge	بده متوسط
average efficiency	بازده متوسط
duffer	بازیگر متوسط
duffers	بازیگر متوسط
halftone	رنگ متوسط
mediums	مقدار متوسط
mediums	متوسط معتدل
life expectancies	عمر متوسط
life expectancy	عمر متوسط
medium	مقدار متوسط
medium	متوسط معتدل
mediocrity	اندازه متوسط
middle classes	طبقه متوسط
middle class	طبقه متوسط
par	میزان متوسط
halftones	رنگ متوسط
average expense	هزینه متوسط
thin	تیم متوسط
average output	محصول متوسط
average payment	پرداخت متوسط
average latency	رکود متوسط
meanest	میانه متوسط
average latency	تاخیر متوسط
averaged	مقدار متوسط
mean	میانه متوسط
average life	عمر متوسط
average	مقدار متوسط
meaner	میانه متوسط
average	میانه متوسط
averages	میانه متوسط
average input	نهاده متوسط
average price	قیمت متوسط
averages	مقدار متوسط
averaged	میانه متوسط
average conditions	شرایط متوسط
average flow	جریان متوسط
mean horizontal candlepower	شمع افقی متوسط
mean solar day	روز متوسط خورشیدی
mean high water neaps	متوسط ارتفاع اب دریا
meaner	متوسط میانه روی
mean freepath	مسیر ازاد متوسط
bourgeois	عضوطبقه متوسط جامعه
mean	متوسط میانه روی
mean spherical candlepower	شمع کروی متوسط
averaged	متوسط خسارت در بیمه
mean sea level	سطح متوسط دریا
mean solar time	زمان متوسط شمسی
mean solar day	روز متوسط شمسی
middle-class person	عضو طبقه متوسط
meanest	متوسط میانه روی
medium range	با شعاع عمل متوسط
bourgeois <adj.>	عضوطبقه متوسط جامعه
averaging	متوسط خسارت در بیمه
averages	متوسط خسارت در بیمه
middle sized	دارای اندازه متوسط
middle level management	مدیریت سطح متوسط
average	متوسط خسارت در بیمه
median lethal dose	دوز متوسط کشنده
working point	نقطه فشار متوسط
average daily traffic [ADT]	متوسط ترافیک روزانه
medium energy particle	ذره با انرژی متوسط
member of the middle class	عضو طبقه متوسط
medium scale	نقشه مقیاس متوسط
man in the street <idiom>	مردم عادی یا متوسط
fair average quality	کیفیت متوسط مناسب