English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
contractors tool ابزار حرفه ساختمان
Other Matches
weheelbarrow فرغون [ساخت و ساختمان] [ابزار]
shovel بیل [ابزار] [ساخت و ساختمان]
plumbline شاقول [ابزار] [ساخت و ساختمان]
plummet شاقول [ابزار] [ساخت و ساختمان]
wheel barrow فرغون [ساخت و ساختمان] [ابزار]
barrow [wheelbarrow] فرغون [ساخت و ساختمان] [ابزار]
wheel barrow فرقون [ساخت و ساختمان] [ابزار]
barrow [wheelbarrow] فرقون [ساخت و ساختمان] [ابزار]
plumb bob شاقول [ابزار] [ساخت و ساختمان]
weheelbarrow فرقون [ساخت و ساختمان] [ابزار]
trowel ماله گچ کاری [ابزار] [ساخت و ساختمان]
mason's trowel ماله آجر کاری [ابزار] [ساخت و ساختمان]
brick trowel ماله آجر کاری [ابزار] [ساخت و ساختمان]
bricklayer's trowel ماله آجر کاری [ابزار] [ساخت و ساختمان]
trowel ماله آجر کاری [ابزار] [ساخت و ساختمان]
professionalism صفات وعادات مخصوص اهل حرفه حرفه یی
spirit level تراز [تراز حبابی] [ابزار] [ساخت و ساختمان]
camper level تراز [تراز حبابی] [ابزار] [ساخت و ساختمان]
bubble level تراز [تراز حبابی] [ابزار] [ساخت و ساختمان]
level تراز [تراز حبابی] [ابزار] [ساخت و ساختمان]
building system اصول ساختمان طرز ساختمان نظم و ترتیب ساختمان
tool دارای ابزار کردن بصورت ابزار دراوردن
outline assembly drawing نقشه کلی ساختمان نقشه ایکه تصویر کلی ساختمان را نشان میدهد وجزئیات ساختمان روی ان پیاده نشده است
control equipment ابزار وارسی ابزار پایش
angle-post [تیرک عمودی در گوشه ساختمان اسکلت چوبی، واقع در کنج ساختمان]
building material dealer فروشنده مصالح ساختمان دلال مواد اولیه ساختمان
gigantic building ساختمان غول پیکر ساختمان بسیار بزرگ
dependency [قسمتی از ساختمان های جدا از ساختمان اصلی]
civil engineering contractor مقاطعه کار ساختمان پیمانکار ساختمان
coach-house ساختمان خدمه [در کنار ساختمان اصلی]
building enterprise مقاطعه کاری ساختمان پیمانکاری ساختمان
enterprise network شبکهای که همه ایستگاههای کاری و ترمینال ها یا کامپیوتر ها را در یک شرکت بهم وصل میکند. این میتواند در یک ساختمان یا چندین ساختمان درکشورهای مختلف باشد
constructional feature ترکیب ساختمان کیفیت ساختمان
rotundas ساختمان مدور ساختمان گنبددار
foundation soil شالوده ساختمان فونداسیون ساختمان
double shell constraction ساختمان دو جداره ساختمان دو غلافی
block structure ساختمان بلاکی ساختمان کندهای
rotonda ساختمان مدور ساختمان گنبددار
rotunda ساختمان مدور ساختمان گنبددار
overbuild زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
base shear نیروی کلی حاصل از زلزله در پای ساختمان برش پای ساختمان
broaching ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broaches ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broached ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broach ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
line of business حرفه
occupations حرفه
craft حرفه
crafts حرفه
workless بی حرفه
trend حرفه
trends حرفه
vocation حرفه
avocation حرفه
professional <adj.> حرفه ای
vocations حرفه
occupation حرفه
careers حرفه
professions حرفه
profession حرفه یی
profession حرفه
mysteries حرفه
mystery حرفه
professions حرفه یی
careering حرفه
careered حرفه
career حرفه
trade حرفه
traded حرفه
mTtiers حرفه
metiers حرفه
metier حرفه
skill حرفه
craftsman trade حرفه
business حرفه
businesses حرفه
pursuit حرفه پیشه
trade پیشه حرفه
pursuits حرفه پیشه
professionalism حرفه یی بودن
careerists حرفه دوست
traded پیشه حرفه
trade حرفه کسب
avocation کار حرفه
careerist حرفه دوست
technologist حرفه شناس
dilettantes غیر حرفه
traded حرفه کسب
dilettanti غیر حرفه
professionalize حرفه یی کردن
professionalize حرفه یی شدن
legal profession حرفه وکالت
vocation حرفه صدا
vocations حرفه صدا
prizefighter مشت زن حرفه یی
dilettante غیر حرفه
career women زن دارای حرفه یا پیشه
professions افهار پیشه و حرفه
profession افهار پیشه و حرفه
layman خارج از حرفه یا فن خاصی
prizefighting مشت زنی حرفه یی
career woman زن دارای حرفه یا پیشه
laymen خارج از حرفه یا فن خاصی
handicraft صنعت دستی حرفه
he is a physician byprofession حرفه او طبابت است
technologies حرفه شناسی شناخت دانشی
smithery کار و هنر و حرفه فلزکاری
technology حرفه شناسی شناخت دانشی
craft union اتحادیه متشکل از متخصصین فن یاصنعت یا حرفه خاص
formula مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
formulas مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
formulae مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
The tribunal considered that this action amounted to professional misconduct. برای دادگاه این اقدام برابر با اشتباه حرفه ای محسوب می شود.
beneficial occupancy اشغال ساختمان نیمه تمام استفاده از ساختمان نیمه تمام
construction batalion گردان مهندسی ساختمان گردان ساختمان
implements ابزار
implementing ابزار
implemented ابزار
implement ابزار
instrumentation ابزار
devices ابزار
tool ابزار
tools ابزار
folding ruler خط کش [ابزار]
yard stick خط کش [ابزار]
yardstick خط کش [ابزار]
device ابزار
instrument ابزار
doodads ابزار
doodad ابزار
carpenter's rule خط کش [ابزار]
hardware ابزار
folding rule خط کش [ابزار]
folding meter stick خط کش [ابزار]
double meter stick [American] خط کش [ابزار]
gadgets ابزار
gadget ابزار
locking device ابزار
modular construction ساختمان پیش ساخته ساختمان با بلوک پیش ساخته
folding yardstick [metric] خط کش تاشو [ابزار]
yard stick خط کش تاشو [ابزار]
pocket rule خط کش تاشو [ابزار]
joiner's hardware ابزار نجاری
development tools ابزار توسعه
folding metre stick [British] خط کش تاشو [ابزار]
machine tools ابزار ماشینی
folding ruler خط کش تاشو [ابزار]
yardstick خط کش تاشو [ابزار]
steelwork ابزار پولادین
gosseneck tool ابزار دوخمی
carpenter's rule خط کش تاشو [ابزار]
double meter stick [American] خط کش تاشو [ابزار]
folding meter stick خط کش تاشو [ابزار]
groupware ابزار گروهی
folding rule خط کش تاشو [ابزار]
groupware گروه ابزار
floating tool ابزار متحرک
flexible drive tool ابزار گردان
generating tool ابزار تولید
planishing tool ابزار پرداخت
drilling machines دریل ها [ابزار]
drills دریل ها [ابزار]
electric drills دریل ها [ابزار]
milling cutter ابزار فرزکاری
drilling machine دریل [ابزار]
assembly tools ابزار مونتاژ
folding meter stick [American] خط کش جیبی [ابزار]
drill دریل [ابزار]
electric drill دریل [ابزار]
cold heading tool ابزار سردکار
brick workers tool ابزار بنایی
milling tool ابزار فرزکاری
precision tool ابزار دقیق
bumping tool ابزار خم کاری
moulding plane رنده ابزار
boring machines دریل ها [ابزار]
centering tool ابزار تمرکز
folding metre stick [British] خط کش جیبی [ابزار]
boring machine دریل [ابزار]
machine shop tool ابزار ماشینی
hand tool ابزار دستی
folding yardstick [metric] خط کش جیبی [ابزار]
credit instrument ابزار اعتباری
folding meter stick [American] خط کش تاشو [ابزار]
lathe tool ابزار تراش
folding ruler خط کش جیبی [ابزار]
pocket rule خط کش جیبی [ابزار]
manipulandum ابزار پاسخ
metal cutting tool ماشین ابزار
skiving tool ابزار تراش
metal cutting فلزبری [ابزار]
means of production ابزار تولید
small tool ابزار کوچک
moulding templet ابزار کشویی
operandum ابزار پاسخ
control equipment ابزار نظارت
knurled tool ابزار اج کاری
hawksbill ابزار رخ منقاری
clone ابزار همزاد
physical device ابزار مادی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com