English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
physical device ابزار مادی
Other Matches
objectivism ادبیات و هنر مادی مادی گرایی
tool دارای ابزار کردن بصورت ابزار دراوردن
control equipment ابزار وارسی ابزار پایش
materialist مادی
irrigation channel مادی
rain worm مادی
materials مادی
material مادی
fleshly مادی
materialists مادی
so matic مادی
hylic مادی
worldling مادی
physical مادی
catch feeder مادی
canal مادی
canals مادی
corporeal مادی
incorporal غیر مادی
physical connection اتصال مادی
materialised مادی کردن
earthen مادی جسمانی
materialises مادی کردن
materialize مادی کردن
materialized مادی کردن
materializes مادی کردن
materializing مادی کردن
spiritually غیر مادی
worldly جسمانی مادی
physical science دانش مادی
tangible property دارائی مادی
tangible assets دارائیهای مادی
materialising مادی کردن
overseer of irrigation channel مادی سالار
material mass جرم مادی
material incentives محرکهای مادی
natural philosopher حکیم مادی
immaterial غیر مادی
materials مادی جسمانی
material مادی جسمانی
matter wave موج مادی
material incentives انگیزههای مادی
material damage خسارت مادی
physical مادی جسمانی
physical coercion اجبار مادی
physical dimension بعد مادی
hylozoism فلسفه مادی
idiographic مجازی مادی
physical record مدرک مادی
incorporeal غیر مادی
materialization مادی سازی
physicism حکمت مادی
immaterialize غیر مادی کردن
spiritusoity عالم غیر مادی
strict liability offence جرم مادی صرف
superempirical خارج از جهان مادی
superphysical ماورای عالم مادی
substantiated شکل مادی بخشیدن به
substantiate شکل مادی بخشیدن به
physical element of crime عنصر مادی جرم
valour ارزش مادی اهمیت
substantiates شکل مادی بخشیدن به
substantiating شکل مادی بخشیدن به
valor ارزش مادی اهمیت
incorporeally بطور غیر مادی
primary masses نقاط مادی اولیه
materiality جنبه مادی ضرورت
broaches ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broach ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broaching ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broached ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
transcendentalism فلسفه خارج جهان مادی
autism عدم توجه بعالم مادی
spiritual غیر مادی بطور روحانی
dialectical materialism اساسا اقتصادی یا مادی هستند .
objectivism عین گرایی فلسفه مادی
syupersubstantial مافق وجود یا جوهر مادی روحی
materiel قسمت مادی یا مکانیکی هنر تکنیک
corpus delicti عنصر مادی جرم وعمل خلاف قانون
objectify بنظر اوردن بصورت مادی و خارجی مجسم کردن
advantaged کسیکه در شرایط بهتری از لحاظ اجتماعی و یا مادی قرار دارد
dialectic materialism دیالکتیک مادی مبتنی بر قبول جبرتاریخ به عنوان یک سائق عمده وقایع
atomism عقیده باینکه جهان مادی ازذرات ریز ساده تشکیل شده است
bourgeois <adj.> از ویژگی های این طبقه متوسط، به طور معمول با اشاره به ارزشهای مادی ادراک شده و یا نگرش مرسوم
spiritism اعتقاد به وجود روح وبازگشت ارواح بعالم مادی روح گرایی
antimateriel ammunition مهمات مخصوص تخریب هدفهای مادی مهمات ضداماد و وسایل
pork barrel برنامه دولتی دارای منافع مادی برای اشخاص تصویب کننده ان یا برای دولت
folding rule خط کش [ابزار]
folding meter stick خط کش [ابزار]
double meter stick [American] خط کش [ابزار]
carpenter's rule خط کش [ابزار]
yardstick خط کش [ابزار]
devices ابزار
doodads ابزار
tool ابزار
doodad ابزار
locking device ابزار
implement ابزار
instrumentation ابزار
tools ابزار
implemented ابزار
implements ابزار
implementing ابزار
instrument ابزار
folding ruler خط کش [ابزار]
yard stick خط کش [ابزار]
gadget ابزار
gadgets ابزار
device ابزار
hardware ابزار
hawksbill ابزار رخ منقاری
knurled tool ابزار آج دار
planishing tool ابزار پرداخت
helve دسته ابزار
calipers کولیس [ابزار]
moulding plane رنده ابزار
small tool ابزار کوچک
vernier caliper قطرسنج [ابزار]
milling tool ابزار فرزکاری
moulding templet ابزار کشویی
vernier calliper [British] قطرسنج [ابزار]
sliding caliper قطرسنج [ابزار]
calipers قطرسنج [ابزار]
vernier calliper [British] کولیس [ابزار]
sliding caliper کولیس [ابزار]
vernier caliper کولیس [ابزار]
calliper [British] کولیس [ابزار]
milling cutter ابزار فرزکاری
hawksbeak ابزار رخ منقاری
calliper [British] قطرسنج [ابزار]
tool set دست ابزار
common round ابزار فیتیله
tool sharpener ابزار چاق کن
toolbox جعبه ابزار
bird's-break ابزار رخ منقاری
bench میز ابزار
toolhouse انبار ابزار
fishing tackle ابزار ماهیگیری
toolroom اتاق ابزار
astragulus ابزار فیتیله ای
astragal ابزار فیتیله ای
turning tool ابزار تراشکاری
tool kits جعبه ابزار
workbox جعبه ابزار
tool maker ابزار مند
tool maker ابزار ساز
lifting device ابزار بالا بر
spatula [American] ] کارتک [ابزار]
scraper [British کارتک [ابزار]
precision tool ابزار دقیق
spackle knife کارتک [ابزار]
putty knife کارتک [ابزار]
skiving tool ابزار تراش
steelwork ابزار پولادین
instrument panels پیشخوان ابزار
tax instrument ابزار مالیاتی
diamond-fret ابزار لوزی
toll steel فولاد ابزار
instrument panels پهنهی ابزار
tool holder ابزار گیر
angle-roll ابزار گرد
metal cutting tool ماشین ابزار
pocket rule خط کش جیبی [ابزار]
assembly tools ابزار مونتاژ
machine tool ابزار ماشینی
furniture ابزار اهنی
firmware استوار- ابزار
tool ابزار کار
bag کیف ابزار
carpenter's rule خط کش تاشو [ابزار]
folding yardstick [metric] خط کش تاشو [ابزار]
folding ruler خط کش تاشو [ابزار]
centering tool ابزار تمرکز
folding ruler خط کش جیبی [ابزار]
folding yardstick [metric] خط کش جیبی [ابزار]
bumping tool ابزار خم کاری
brick workers tool ابزار بنایی
folding meter stick [American] خط کش تاشو [ابزار]
machine tools ابزار ماشینی
folding metre stick [British] خط کش تاشو [ابزار]
pocket rule خط کش تاشو [ابزار]
double meter stick [American] خط کش تاشو [ابزار]
folding meter stick خط کش تاشو [ابزار]
clones ابزار همگن
cloned ابزار همزاد
cloned ابزار همگن
clone ابزار همزاد
clone ابزار همگن
plier انبردست [ابزار]
clones ابزار همزاد
cloning ابزار همگن
folding rule خط کش تاشو [ابزار]
hardware سخت ابزار
yardstick خط کش تاشو [ابزار]
yard stick خط کش تاشو [ابزار]
tool kit جعبه ابزار
tool boxes جعبه ابزار
tool box جعبه ابزار
head دهنه ابزار
cloning ابزار همزاد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com