Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English
Persian
router
ابزار کنده کاری لیسه نجاری
Other Matches
joiner's hardware
ابزار نجاری
glyptics
کنده کاری
graving
کنده کاری
ingraving
کنده کاری
intagliated
کنده کاری شده
carve
کنده کاری کردن
cutting chisel
اسکنه کنده کاری
chalcographer
کنده کاری روی مس
chalcogrophy
کنده کاری روی مس
carves
کنده کاری کردن
carvings
کنده کاری کردن
carved
کنده کاری کردن
zincograph
روی کنده کاری شده
sidero graphy
کنده کاری روی پولاد
ivory carving
کنده کاری روی عاج
ivory carving
کنده کاری روی عاج
glyptics
کنده کاری در روی سنگهای گران بها
bumping tool
ابزار خم کاری
knurled tool
ابزار اج کاری
drilling tool
ابزار مته کاری
back facing tool
ابزار صیقل کاری
blow torch
چراغ لحیم کاری
[ابزار]
baguet
[ابزار برجسته کاری کوچک]
baguette
[ابزار برجسته کاری کوچک]
nagnet
[ابزار برجسته کاری کوچک]
bagnette
[ابزار برجسته کاری کوچک]
broached
ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broaches
ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broaching
ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broach
ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
trowel
ماله گچ کاری
[ابزار]
[ساخت و ساختمان]
trowel
ماله آجر کاری
[ابزار]
[ساخت و ساختمان]
mason's trowel
ماله آجر کاری
[ابزار]
[ساخت و ساختمان]
bricklayer's trowel
ماله آجر کاری
[ابزار]
[ساخت و ساختمان]
brick trowel
ماله آجر کاری
[ابزار]
[ساخت و ساختمان]
bits
تیغه یا ابزار سوراخ کاری که در داخل گیره یا ماشین گردش می نماید
bit
تیغه یا ابزار سوراخ کاری که در داخل گیره یا ماشین گردش می نماید
lithoglyptics
کنده کاری روی گوهر حکاکی روی جواهر
engraves
کنده کاری کردن در حکاکی کردن
engrave
کنده کاری کردن در حکاکی کردن
engraved
کنده کاری کردن در حکاکی کردن
angle-leaf
[یکی از چهارشاخه، گوشه ستون ها یا برگ های بیرون زده کنده کاری شده در ته ستون های معماری قرون وسطی]
licked
لیسه
lick
لیسه
wood scrape
لیسه
licks
لیسه
carver's scraper
لیسه
scraper
لیسه
lycee l
لیسه
lap n
لیسه
smoothing
لیسه زدن
floating
لیسه کردن
larva
نوزاد حشره لیسه
larvae
نوزاد حشره لیسه
tool
دارای ابزار کردن بصورت ابزار دراوردن
woodcraft
نجاری
joinery
نجاری
joiners
نجاری
joiner
نجاری
joinery work
نجاری
carpentry
نجاری
carpenrty
نجاری
control equipment
ابزار وارسی ابزار پایش
carpenters
نجاری کردن
vise
گیره نجاری
carpenter
نجاری کردن
building trade joinery
نجاری ساختمان
excelsior
خرده نجاری
plane iron
تیغه نجاری
adze
تیشهء نجاری
carpenters axe
تیشه نجاری
adzes
تیشهء نجاری
gimlets
مته نجاری
adz
تیشهء نجاری
chipper
رنده نجاری
carpenter's bench
دستگاه نجاری
benchvise
گیره نجاری
gimlet
مته نجاری
chipper
تیشه نجاری خراط
woodwork
چوب الات نجاری
joinery sawbench
اره مدور نجاری
body of carpenter's plane
کوله رنده نجاری
workbenches
میز کار مکانیکی و نجاری وغیره
workbench
میز کار مکانیکی و نجاری وغیره
planer
دستگاه رنده نجاری میزی ماشین صفحه تراش دروازهای
torching
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
to know the ropes
راههای کاری را بلد بودن لم کاری رادانستن
blow torch
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torches
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torched
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torch
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
pence for any thing
میل بچیزی یا کاری یااستعدادبرای کاری
stringing
خطوط خاتم کاری و منبت کاری
graven
کنده
stub
کنده
knockstone
کنده
pulled
کنده
block
کنده
blocked
کنده
blocks
کنده
stubbing
کنده
stubs
کنده
stubbed
کنده
bilboes
کنده
chumps
کنده
dugout dewelling
کنده
blocs
کنده
chunk
کنده
chunks
کنده
anvil stock
کنده
bloc
کنده
stocked
کنده
stock
کنده
clog
: کنده
logs
کنده
timber
کنده
clogs
: کنده
clogged
: کنده
chump
کنده
log
کنده
block aead
سر کنده
block length
درازای کنده
plummer block
کنده شفت
logs
کنده چوب
leg pickup
کنده کشی
leg lift and side roll
کنده سرانبون
grits
جوپوست کنده
plummer block
کنده محور
olympic lift
کنده یک چاک
block mark
نشان کنده
block size
اندازه کنده
engraver
کنده کار
engravers
کنده کار
blockette
کنده کوچک
log
کنده چوب
logrolling
کنده غلتانی
near leg and craddle
کنده گوسفندانداز
aboveboard
پوست کنده
near leg pickup and turnover
نوعی کنده رو
rear crotch and near arm
نوعی کنده رو
wooden anvil stock
کنده چوب
hulled
پوست کنده
carver
کنده کار
stumpy
پر از کنده درخت
unstuck
کنده شده
frankly
رک وپوست کنده
peeled
پوست کنده
trunk
کنده درخت
entry block
کنده مدخل
trunks
کنده درخت
stumps
کنده درخت
stumping
کنده درخت
stumped
کنده درخت
dugouts
کنده شده
dugout
کنده شده
control block
کنده کنترل
deblocking
کنده شکنی
deblock
شکستن کنده
in intaglio
بشکل کنده
stump
کنده درخت
building block
بنا کنده
inside sarma
انواع کنده رو
picked
پوست کنده
building blocks
بنا کنده
building block
کنده ساخت
husked
پوست کنده
in plain english
پوست کنده
building blocks
کنده ساخت
glid
تذهیب کاری
[در زمینه فرش بوسیله نخ طلا، نقره و یا جواهرات. نوعی از این تذهیب کاری به صوفی بافی معروف است.]
plain
ساده پوست کنده
logged
از کنده پاک شده
I had a very hard time ot it.
دراینکار پوستم کنده شد
rock hewn
از کوه کنده شده
talk turkey
<idiom>
رک و پوست کنده گفتن
flump
تلوتلوخوردن کنده زدن
blocked
کنده مانع ورادع
loggats
کنده کوچک دیرک
make no bones about something
<idiom>
رک و پوست کنده گفتن
trunk
الوار کنده چوب
olympic lift and cross face
کنده حصیر مال
break ground
لنگر از زمین کنده شد
plainer
ساده پوست کنده
loggets
کنده کوچک دیرک
block
کنده مانع ورادع
shelled almond
بادام پوست کنده
trunks
الوار کنده چوب
quarried
ازکان کنده شده
blocks
کنده مانع ورادع
groats
گندم یاجوپوست کنده
plainest
ساده پوست کنده
record blocking
کنده یی کردن مدارک
dug in
سنگر کنده شده
Bluntly. Without mincing words.
صاف وپوست کنده
stubby
پراز کنده درخت
ptisan
گندم پوست کنده
plains
ساده پوست کنده
it peels better
بهتر پوست ان کنده میشود
man-to-man
<idiom>
مستقیم یارک وپوست کنده
point takedown with inside standing leg
زیر خم که تبدیل به کنده رومیشود
she is a peach
هلوی پوست کنده است
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com