Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 125 (7 milliseconds)
English
Persian
service at domicile
ابلاغ در محل اقامت
Other Matches
embassies
سفیرکبیر و اعضای سفارتخانه شهر محل اقامت سفیر بنایی که سفیر در ان اقامت دارد
embassy
سفیرکبیر و اعضای سفارتخانه شهر محل اقامت سفیر بنایی که سفیر در ان اقامت دارد
constructive notice
ابلاغ اختیاری در CL ابلاغی که به وکیل شخص بشود قانونی یااعتباری نامیده میشود و درمقابل ان " ابلاغ رسمی یاواقعی " قرار دارد و ان ابلاغی است که به خود شخص بشود
impartment
ابلاغ
notification
ابلاغ
signification
ابلاغ
prophecies
ابلاغ
prophecy
ابلاغ
service
ابلاغ
serviced
ابلاغ
statement
ابلاغ
statements
ابلاغ
communication
ابلاغ
communique
ابلاغ رسمی
incommunicable
غیرقابل ابلاغ
constructive service
ابلاغ قانونی
impartation
ابلاغ دادن
constructive notice
ابلاغ قانونی
communication of punishment
ابلاغ مجازات
advising of credit
ابلاغ اعتبار
summonsing
ابلاغ نامه
summonses
ابلاغ نامه
summons
ابلاغ نامه
communicants
مامور ابلاغ
communicants
ابلاغ کننده
communicant
مامور ابلاغ
communicant
ابلاغ کننده
communicable
ابلاغ کردنی
communicable
قابل ابلاغ
imparts
ابلاغ کردن
imparting
ابلاغ کردن
imparted
ابلاغ کردن
substituted service
ابلاغ قانونی
personal service
ابلاغ شخصی
summonsed
ابلاغ نامه
communication of punishment
ابلاغ تنبیه
impart
ابلاغ کردن
signal
با علامت ابلاغ کردن
advising bank
بانک ابلاغ کننده
conveyance
وسیله نقلیه ابلاغ
conveyances
وسیله نقلیه ابلاغ
signalled
با علامت ابلاغ کردن
impartation of news
رساندن یا ابلاغ خبر
signaled
با علامت ابلاغ کردن
incommunicable
غیر قابل ابلاغ
pursuivant
مامور ابلاغ یا اخطاریه
process server
مامور ابلاغ برگهای قانونی
backtell
ابلاغ دستورات رسیده از رده بالا
to serve a legal p on any one
ورقه قانونی بکسی ابلاغ کردن
staying
اقامت
residing
اقامت
inhabitance
اقامت
commorant
اقامت
inhabitancy
اقامت
inhabitation
اقامت
tarriance
اقامت
revealed religion
مذهبی که بوسیله پیغمبران بمردم ابلاغ شده باشد
home
اقامت گاه
permission to stay
پروانه اقامت
permission to reside
پروانه اقامت
permit of residence
جواز اقامت
permission to stay
جواز اقامت
permission to reside
جواز اقامت
domicile
محل اقامت
domiciles
محل اقامت
sojoiurn
اقامت موقتی
sojourn
اقامت موقتی
residence permit
جواز اقامت
residence permit
پروانه اقامت
sojourns
اقامت موقتی
permit of residence
پروانه اقامت
homes
اقامت گاه
dwell
اقامت گزیدن
dwelled
اقامت گزیدن
dwells
اقامت گزیدن
residential
مربوط به اقامت
reside
اقامت داشتن
domicil
محل اقامت
resided
اقامت داشتن
resides
اقامت داشتن
domiciliate
محل اقامت
residences
محل اقامت
remain
اقامت کردن
remained
اقامت کردن
residence
محل اقامت
seated
محل اقامت
passport of residence
گذرنامه اقامت
residency
محل اقامت
seats
محل اقامت
seat
محل اقامت
cognizance
ابلاغ رسمی حق یا اختیارقانونی برای تعقیب موضوعی از مجاری قضائی
permanent residence permit
جواز اقامت دائمی
franchise du quartier
مصونیت محل اقامت
sojourns
موقتا" اقامت کردن
sojourn
موقتا" اقامت کردن
indefinite leave to remain
[British E]
جواز اقامت دائمی
sojoiurn
موقتا اقامت کردن
student residence permit
جواز اقامت دانشجوئی
abode
رحل اقامت افکندن
abodes
رحل اقامت افکندن
residential
وابسته به اقامت قابل سکنی
interne
یا جراحی که در بیمارستان اقامت دارد
residentship
اقامت سیاسی به عنوان نمایندگی
nonresidence
عدم اقامت غیر مقیم
It has been a very enjoyable stay.
اقامت بسیار خوبی داشتیم.
nonresidency
عدم اقامت غیر مقیم
squatter
اقامت گزین درزمین غیر معمور
squatters
اقامت گزین درزمین غیر معمور
deaneries
سمت یاحوزه یامحل اقامت یکنفر
franchisede i'hotel
مصونیت محل اقامت نمایندگان خارجی
deanery
سمت یاحوزه یامحل اقامت یکنفر
residency
محل اقامت نماینده دولت استعمارگر در کشورمستعمره
residency
اقامت پزشک در بیمارستان برای کسب تخصص
outstay
بیش از حد لزوم ماندن اقامت طولانی کردن
vice presidency
مقام یا محل اقامت معاون رئیس جمهور
vicarages
محل اقامت خلیفه نوعی منصب مذهبی
vicarage
محل اقامت خلیفه نوعی منصب مذهبی
university extension
تعمیم مزایای دانشگاه بدانش جویانی که دردانشگاه اقامت ندارند
minister resident
صاحبمنصب عالیرتبهای که به منظورخاص و جهت امر معینی باعنوان وزارت در کشورخارجی اقامت می گزیند
peregrinate
سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
reside
اقامت داشتن مسکن داشتن
resided
اقامت داشتن مسکن داشتن
resides
اقامت داشتن مسکن داشتن
clean up party
گروه مسئول نظافت محل اقامت افراد گروه مسئول رفت و روب
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com