Dictiornary-Farsi | ابلهانه رفتار کردن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (32 milliseconds)

English	Persian
to get up to nonsense	ابلهانه رفتار کردن


Other Matches

Act your age [and not your shoe size] !	به سن خودت رفتار بکن ! [مثل بچه ها رفتار نکن !]
idiotically	ابلهانه
foolish	ابلهانه
idiotic	ابلهانه
to let somebody treat you like a doormat <idiom>	با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
foolery	کار ابلهانه مسخرگی
doat	ابلهانه تعشق ورزیدن
doted	عشق ابلهانه ورزیدن
dote	عشق ابلهانه ورزیدن
dotes	عشق ابلهانه ورزیدن
That's sheer madness.	کاری کاملا ابلهانه ای است.
imbecilely	از روی کودنی یا سبک مغزی ابلهانه
demeaned	رفتار کردن
demeans	رفتار کردن
treats	رفتار کردن با
to demean oneself	رفتار کردن
to deport oneself	رفتار کردن
treats	رفتار کردن
treated	رفتار کردن
demean	رفتار کردن
treat	رفتار کردن
treat	رفتار کردن با
treated	رفتار کردن با
patronises	رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
patronized	رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
princes	مثل شاهزاده رفتار کردن سروری کردن
patronizes	رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
patronised	رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
patronize	رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
prince	مثل شاهزاده رفتار کردن سروری کردن
shoot straight <idiom>	منصفانه رفتار کردن
jitter	با عصبانیت رفتار کردن
babies	مانندکودک رفتار کردن
baby	مانندکودک رفتار کردن
despotize	مستبدانه رفتار کردن
to act [be] one's age <idiom> <verb>	طبق سن خود رفتار کردن
to lump them all together <idiom>	با همه یکسان رفتار کردن
wronging	غیر منصفانه رفتار کردن
to go with the tide	طبق مقتضیات رفتار کردن
matronize	مانند رئیسه رفتار کردن
wrong	غیر منصفانه رفتار کردن
wrongs	غیر منصفانه رفتار کردن
to wrong	غیر منصفانه رفتار کردن
befriending	دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
befriended	دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
befriends	دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
befriend	دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
schoolmaster	مثل رئیس مدرسه رفتار کردن
crosser	خلاف میل کسی رفتار کردن
grandmother	مثل مادر بزرگ رفتار کردن
grandmothers	مثل مادر بزرگ رفتار کردن
crossest	خلاف میل کسی رفتار کردن
to cultivate good manners	کوشش کردن با ادب رفتار بکنند
princesses	مثل شاهزاده خانم رفتار کردن
crosses	خلاف میل کسی رفتار کردن
live up to one's principles	موافق مرام خود رفتار کردن
cross	خلاف میل کسی رفتار کردن
princess	مثل شاهزاده خانم رفتار کردن
schoolmasters	مثل رئیس مدرسه رفتار کردن
stereotypy	یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
stereotypes	یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
princesse	مثل شاهزاده خانم رفتار کردن
stereotype	یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
stereotyping	یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
make oneself at home <idiom>	مثل خونه خود رفتار کردن
to go easy on somebody [something]	با کسی [چیزی] مهربان [آهسته] [ملایم] رفتار کردن
to make [commit] a faux pas	اشتباه اجتماعی کردن [در رابطه با رفتار بین مردم]
To treat them all alike. (indiscriminately).	همه رابا یک چوب راندن ( یکسان رفتار کردن )
emulating	کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
emulated	کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
emulates	کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
emulate	کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
conducted	رفتار کردن رهبری کردن
handles	رفتار کردن استعمال کردن
conducting	رفتار کردن رهبری کردن
conduct	رفتار کردن رهبری کردن
conducts	رفتار کردن رهبری کردن
handle	رفتار کردن استعمال کردن
conduct	هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted	هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting	هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts	هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
simulating	کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
simulate	کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
simulates	کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
misconduct	رفتار بد
demarch	رفتار
thews	رفتار
treatments	رفتار
comported	رفتار
behaviuor	رفتار
geste	رفتار
treatment	رفتار
gest	رفتار
exploits	: رفتار
demarche	رفتار
behavior	رفتار
behavio	رفتار
exploit	: رفتار
exploiting	: رفتار
dealing	رفتار
comport	رفتار
comporting	رفتار
conduct	رفتار
behaviour	رفتار
conducted	رفتار
conducts	رفتار
action	رفتار
haviour	رفتار
demeanor	رفتار
ergasia	رفتار
deportment	رفتار
demeanour	رفتار
havings	رفتار
gesture	رفتار
conducting	رفتار
bad conduct	سو رفتار
comportment	رفتار
actions	رفتار
ethic	رفتار
gestured	رفتار
treament	رفتار
gesturing	رفتار
comports	رفتار
conducts	رفتار اخلاقی
stereotypy	رفتار قالبی
anancastia	رفتار وسواسی
behavior rehearsal	تمرین رفتار
immoral	زشت رفتار
anankaslia	رفتار وسواسی
bearing	رفتار سلوک
maladdress	رفتار ناهنجار
get on one's high horse <idiom>	رفتار با تکبر
propriety of behaviour	درستی رفتار
unsports manlike conduct	رفتار ناجوانمردانه
behavior modification	تغییر رفتار
conducting	رفتار اخلاقی
behavior repertoire	خزانه رفتار
behavior therapy	رفتار درمانی
verbal behavior	رفتار کلامی
incipient behavior	رفتار اغازین
macho	نرینه رفتار
maternal behavior	رفتار مادری
conducted	رفتار اخلاقی
anancasm	رفتار وسواسی
conduct	رفتار اخلاقی
carried away	رفتار احمقانهوهمراهباهیجانزدگی
brusque	خشن در رفتار
avoidance behavior	رفتار اجتنابی
regressive behavior	رفتار واپس رو
ethogram	شرح رفتار
illtreatment	سوء رفتار
explicit behavior	رفتار اشکار
illtreat	سوء رفتار
iron fist	رفتار خشنوفالمانهدولتبارعیت
manner	رفتار ادب
cruelty	سوء رفتار
spontaneous behavior	رفتار خودانگیخته
affable <adj.>	خوش رفتار
elastic behavior	رفتار ارتجاعی
chilly <adj.>	سرد [رفتار]
frivolous	سبک رفتار
elicited behavior	رفتار فراخوانده
nonverbal behavior	رفتار غیرکلامی
collective behavior	رفتار جمعی
automatic behavior	رفتار خودکار
ambivalent behavior	رفتار دو سوگرا
learned behavior	رفتار اموخته
attitudes	روش و رفتار
attitude	روش و رفتار
fair shake <idiom>	رفتار درست
fal lal	رفتار فریفانه
target behavior	رفتار اماج
social behavior	رفتار اجتماعی
implicit behavior	رفتار نااشکار
brusqurie	خشونت در رفتار
overt behavior	رفتار اشکار
expressive behavior	رفتار بیانگر
covert behavior	رفتار نااشکار
etiquette	روش رفتار
misconduct	سوء رفتار
contact behavior	رفتار تماس جویانه
behavioral	وابسته به رفتار و سلوک
misbehaviour	بدرفتاری سوء رفتار
last word	بیان یا رفتار قاطع
consumer behaviour	رفتار مصرف کننده
behavior sampling	نمونه گیری از رفتار
skullduggery	رفتار زیرجلکی وخائنانه
skulduggery	رفتار زیرجلکی وخائنانه
well-behaved	خوش رفتار با ادب
well behaved	خوش رفتار با ادب
correctional custudy	روش اصلاح رفتار
locomotor behavior	رفتار جابه جایی
butch	خشن و مرد رفتار
sportmanship	رفتار و اخلاق انسانی
apopathetic behavior	رفتار گروه زاد
paternity	رفتار پدرانه اصلیت
to misbehave oneself	درست رفتار نکردن
discriminated operant	رفتار عامل افتراقی
She has engaging manners .	رفتار گیرایی دارد