Dictiornary-Farsi | اب دوست علاقمند به اب | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 203 (2 milliseconds)

English	Persian
hydrophile	اب دوست علاقمند به اب
hydrophilic	اب دوست علاقمند به اب


Search result with all words

audiophile	شخص موسیقی دوست علاقمند بموسیقی
Other Matches

A friend in need is a friend indeed.. <proverb>	دوست آن باشد که گیرد دست دوست,در پریشان یالى و درماندگى.
I like to be friends with you.	من دوست دارم با تو دوست باشم.
fondest	علاقمند
fond	علاقمند
devoted	علاقمند
fonder	علاقمند
interest	علاقمند کردن
interests	علاقمند کردن
zoophilic	علاقمند به جانور
sweet tooth	علاقمند به شیرینی
attached	دلبسته علاقمند
wedded	بسیار علاقمند
zoophilous	علاقمند به جانور
kleptomaniac	علاقمند به دزدی
kleptomaniacs	علاقمند به دزدی
responsive	علاقمند ومتوجه
philoprogenitive	علاقمند به اولاد
amative	علاقمند بامورجنسی
beseeching	علاقمند-ازرویاشتیاقوآرزو
enamoured	علاقمند و عاشقبهچیزی
fashionmonger	علاقمند به مد وسلیقه
longhair	علاقمند به چیزی
long haired	علاقمند به چیزی
They grew attached ( attracted) to each other.	به همدیگر علاقمند شدند
gastronome	علاقمند بغذای خوب
air minded	علاقمند به فضانوردی وهوانوردی
thermotropic	علاقمند به گرما دماگرای
bonvivant	علاقمند بزندگی خوب
discophile	علاقمند به صفحات گرامافون
heterosexuals	علاقمند به جنس مخالف
heterosexual	علاقمند به جنس مخالف
spelunker	علاقمند به اکتشاف غار
jaeger	علاقمند به شکار مرد شکارچی
sig	علاقمند به یک نرم افزاریاسخت افزار خاصی هستند
irrigationist	کسیکه در مسائل وابسته به ابیاری علاقمند است
national educational computing conferenc	جلسه سالیانه فارغ التحصیلان علاقمند به استفاده کامپیوتر در اموزش
I am done with you.	رابطه بین من و تو تمام شد! [رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
I am [have] finished with you.	رابطه بین من و تو تمام شد! [رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
computer nik	استفاده کننده علاقمند کامپیوترکه وقت زیادی را صرف کاربا کامپیوتر میکند
special interest group	که علاقمند به سخت افزار یا نرم افزار خاصی هستند
homebody	ادم خانه نشین یا علاقمند به خانه
philoginous	زن دوست
philogynist	زن دوست
friend	دوست
heart-to-hearts	دوست
heart-to-heart	دوست
heart to heart	دوست
amicable	دوست
chums	دوست
chum	دوست
schoolmates	دوست
schoolmate	دوست
formalist	دوست
hydrophilic	اب دوست
dienophile	دی ان دوست
leal	دوست
hydrophilic compound	اب دوست
bozo	دوست
friendless	بی دوست
unfriended	بی دوست
friends	دوست
buddies	دوست
buddy	دوست
ally	دوست
allying	دوست
hydrophilic compound	ترکیب اب دوست
liquorish	نوشابه دوست
pen pals	دوست مکاتبهای
lithophilous	سنگ دوست
pen pals	دوست قلمی
pen pal	دوست مکاتبهای
pen pal	دوست قلمی
girlfriends	دوست دختر
girlfriend	دوست دختر
family men	زن و بچه دوست
myrmecophilous	مورجه دوست
family man	زن و بچه دوست
necrophilous	لاشه دوست
negrophil	زنگی دوست
negrophil	سیاه دوست
lipophilic	چربی دوست
unlovely	دوست نداشتنی
hydrophilic	ترکیب اب دوست
careerists	حرفه دوست
I need my e	من دوست دارم
intimado	دوست صمیمی
isophilic	همجنس دوست
kissing kind	باهم دوست
nucleophile	هسته دوست
philotechnic	صناعت دوست
pornerastic	جنده دوست
psychrophilic	سرما دوست
saprophytic	پوده دوست
to make a friend of	دوست شدن با
take kindly to <idiom>	دوست داشتن
sweet tooth	شیرینی دوست
his friend's murder	قتل دوست او
solomon	صلح دوست
philotechnic	صنعت دوست
careerist	حرفه دوست
ornithophilous	مرغ دوست
zoophilous	حیوان دوست
oxyphil	اسید دوست
oxyphile	اسید دوست
patiot	میهن دوست
phiadelphian	نوع دوست
zoophilic	حیوان دوست
phihellenic	یونانی دوست
philanthrope	بشر دوست
philhellene	دوست یونان
philhellenic	دوست یونان
philobiblic	کتاب دوست
xenophile	بیگانه دوست
likeable	دوست داشتنی
disliking	دوست نداشتن
dislikes	دوست نداشتن
disliked	دوست نداشتن
dislike	دوست نداشتن
fraternizing	دوست بودن
fraternizes	دوست بودن
fraternized	دوست بودن
fraternize	دوست بودن
fraternising	دوست بودن
cronies	دوست صمیمی
crony	دوست صمیمی
affect	دوست داشتن
likable	دوست داشتنی
social	جمعیت دوست
social	گروه دوست
likes	دوست داشتن
liked	دوست داشتن
like	دوست داشتن
sporting	بازی دوست
gregarious	گروده دوست
affects	دوست داشتن
fraternises	دوست بودن
fraternised	دوست بودن
friends	دوست کردن
patriot	وطن دوست
expressionist	حالت دوست
expressionism	حالت دوست
philanthropists	بشر دوست
philanthropist	بشر دوست
lovely	دوست داشتنی
loveliest	دوست داشتنی
lovelier	دوست داشتنی
patriots	وطن دوست
patriotic	میهن دوست
cobber	دوست صمیمی
friend	دوست کردن
lovable	دوست داشتنی
peaceable	صلح دوست
warlike	جنگ دوست
humanitarian	بشر دوست
loyalists	دولت دوست
loyalist	دولت دوست
loveable	دوست داشتنی
rats	دوست بی وفا
dendrophilous	درخت دوست
germanophil	المان دوست
chessist	شطرنج دوست
hail fellow	دوست صمیمی
culturist	فرهگ دوست
heliophilous	افتاب دوست
halophilous	نمک دوست
hand and glove	دوست یک دل ویکزبان
hand and glove	دوست همراز
dislikable	دوست نداشتنی
dislikeable	دوست نداشتنی
hand in glove	دوست همراز
electrophile	الکترون دوست
hand in glove	دوست یک دل ویکزبان
francophil	فرانسه دوست
gallophile	فرانسه دوست
cater cousin	دوست صمیمی
hemophile	خون دوست
amativeness	دوست داشتن
humnanist	همنوع دوست
acidophile	اسید دوست
bibliophil	کتاب دوست
acidophile	ترشی دوست
francophile	فرانسه دوست
anglophile	انگلیسی دوست
friendly state	کشور دوست
boyfriends	دوست پسر
boyfriend	دوست پسر
humansit	انسان دوست
loves	معشوقه دوست داشتن
loved	معشوقه دوست داشتن
love	معشوقه دوست داشتن
I don't like this.	من این را دوست ندارم.
celibatarian	عزب یاتجرد دوست
This is my friend.	این دوست من است.
dressy	متداول لباس دوست
dressiest	متداول لباس دوست
dressier	متداول لباس دوست
hemophile	موجود خون دوست
patriots	وطن دوست ها [مرد]
snake in the grass	خطر نزدیک دوست دو رو
i remain yours truly	دوست صمیمی شما