English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (21 milliseconds)
English Persian
dry galvanizing اب روی دادن گردی
Other Matches
roundness گردی
cylinderisity گردی
levorotation چپ گردی
roundest گردی
knobbiness گردی
heroism گردی
rondure گردی
rotundily گردی
farinose گردی
globularity گردی
round گردی
coal dust firing اشتعال گردی
gas lubrication روغنکاری گردی
roundness نسبت گردی
somnambulism خواب گردی
pub crawls میخانه گردی
sleep walking خوابیده گردی
hole circle گردی سوراخ
What are you looking for ? دنبال چی؟ می گردی ؟
somnambulation خواب گردی
pub crawl میخانه گردی
cylinderisity دقت گردی
top radius گردی سر دنده
to poke a bout ول گردی کردن
colportage دوره گردی
pedlary دوره گردی
powder metallurgy متالورژی گردی
powderiness خاصیت گردی
cavetto ربع گردی
mountaineering کوه گردی
cadges گدایی دوره گردی
hoboes دوره گردی کردن
hobo دوره گردی کردن
traipsing هرزه گردی کردن
traipses هرزه گردی کردن
cadged گدایی دوره گردی
cadge گدایی دوره گردی
traipsed هرزه گردی کردن
traipse هرزه گردی کردن
packman دوره گردی کردن
to i. aroom with a powder گردی درخانه پاشیدن
pub crawls میخانه گردی کردن
hawks دوره گردی کردن
pulverulent ازهم پاشنده گردی
hawked دوره گردی کردن
hawk دوره گردی کردن
peddles دوره گردی کردن
peddled دوره گردی کردن
peddle دوره گردی کردن
peregrinations جهان گردی دربدری
pub crawl میخانه گردی کردن
peregrination جهان گردی دربدری
cadging گدایی دوره گردی
hobos دوره گردی کردن
bezant پولک گردی که معمولا از طلااست
rhapsode دوره گردی که اشعار رزمی
shopped مغازه گردی کردن دکه
shops مغازه گردی کردن دکه
shop مغازه گردی کردن دکه
door to door selling فروش کالا بصورت دوره گردی
walkabouts بازگشت بومی استرالیایی به زندگی صحرا گردی
walkabout بازگشت بومی استرالیایی به زندگی صحرا گردی
console کنسول [نوعی ستون نگهدارنده تزئینی یا پیش گردی]
hock spanner اچار نیم گردی در یک دسته درانتها و یک قلاب با چنگک درسر دیگر
frostwork نقشی که به تقلید ان درست کنند طراحی شبیه شبنم یخ زده طراحی گردی
gad با میخ محکم کردن هرزه گردی کردن
cadging اخاذی کردن دوره گردی کردن
cadged اخاذی کردن دوره گردی کردن
cadges اخاذی کردن دوره گردی کردن
cadge اخاذی کردن دوره گردی کردن
reduces تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
consenting اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
ferrying گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
example is better than precept نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
to sue for damages عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
to put any one up to something کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
defined 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
conducted هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
expands توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
conducting هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
formation سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
conducts هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
televising درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
expanding توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expand توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
televise درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televised درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
shift انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shifted انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
televises درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
shifts انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
to picture شرح دادن [نمایش دادن] [وصف کردن]
outdoing بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoes بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdo بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
shifting حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
adjudges با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudged با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudging با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
development گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
developments گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
advances ترقی دادن ترفیع رتبه دادن
greaten درشت نشان دادن اهمیت دادن
allowance جیره دادن فوق العاده دادن
allowances جیره دادن فوق العاده دادن
promulge انتشار دادن بعموم اگهی دادن
organization of the ground سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
square away سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
indemnify غرامت دادن به تامین مالی دادن به
organisations سازمان دادن ارایش دادن موضع
organization سازمان دادن ارایش دادن موضع
organizations سازمان دادن ارایش دادن موضع
dragged حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drag حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drags حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
mouse وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
dynamically اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
dynamic اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
mouses وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
triple option بازی تهاجمی با3 اختیار دادن توپ به مدافع پرتاب بازیگرمیانی حفظ توپ و دویدن باان یا پاس دادن
lend عاریه دادن اجاره دادن
embellish ارایش دادن زینت دادن
massages ماساژ دادن تغییر دادن
lends عاریه دادن اجاره دادن
direct دستور دادن دستورالعمل دادن
embellished ارایش دادن زینت دادن
massaging ماساژ دادن تغییر دادن
directed دستور دادن دستورالعمل دادن
massaged ماساژ دادن تغییر دادن
purging غرامت دادن جریمه دادن
mitigates تخفیف دادن تسکین دادن
mitigated تخفیف دادن تسکین دادن
mitigate تخفیف دادن تسکین دادن
expanding توسعه دادن بسط دادن
informs اطلاع دادن گزارش دادن
massage ماساژ دادن تغییر دادن
informing اطلاع دادن گزارش دادن
plating اب دادن روکش فلز دادن
directs دستور دادن دستورالعمل دادن
embellishes ارایش دادن زینت دادن
embellishing ارایش دادن زینت دادن
expands توسعه دادن بسط دادن
housed منزل دادن پناه دادن
house منزل دادن پناه دادن
promote ترفیع دادن درجه دادن
promote ترفیع دادن ترویج دادن
promoted ترفیع دادن درجه دادن
instructs دستور دادن اموزش دادن
promotes ترفیع دادن درجه دادن
promotes ترفیع دادن ترویج دادن
promoting ترفیع دادن درجه دادن
promoting ترفیع دادن ترویج دادن
instructing دستور دادن اموزش دادن
houses منزل دادن پناه دادن
instruct دستور دادن اموزش دادن
promoted ترفیع دادن ترویج دادن
cure شفا دادن بهبودی دادن
cured شفا دادن بهبودی دادن
loans قرض دادن عاریه دادن
cures شفا دادن بهبودی دادن
inform اطلاع دادن گزارش دادن
judging حکم دادن تشخیص دادن
judges حکم دادن تشخیص دادن
judged حکم دادن تشخیص دادن
judge حکم دادن تشخیص دادن
instructed دستور دادن اموزش دادن
decern تشخیص دادن تمیز دادن
preferring ترجیح دادن برتری دادن
individualizes تمیز دادن تشخیص دادن
individualizing تمیز دادن تشخیص دادن
expand توسعه دادن بسط دادن
give security for تامین دادن ضامن دادن
compensate پاداش دادن عوض دادن
compensated پاداش دادن عوض دادن
compensates پاداش دادن عوض دادن
to follow up ادامه دادن قوت دادن
effectuate انجام دادن صورت دادن
individualised تمیز دادن تشخیص دادن
loan قرض دادن عاریه دادن
organizing سازمان دادن ارایش دادن
individualized تمیز دادن تشخیص دادن
individualize تمیز دادن تشخیص دادن
prefers ترجیح دادن برتری دادن
prefer ترجیح دادن برتری دادن
individualises تمیز دادن تشخیص دادن
develop بسط دادن پرورش دادن
develops بسط دادن پرورش دادن
incises چاک دادن شکاف دادن
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com