Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 84 (1 milliseconds)
English
Persian
cold pig
اب سردی که روی ادم خوابیده میریزند تابیدارشود
Other Matches
prostrating
روی زمین خوابیده دمر خوابیده
prostrates
روی زمین خوابیده دمر خوابیده
prostrated
روی زمین خوابیده دمر خوابیده
prostrate
روی زمین خوابیده دمر خوابیده
boriontal retort tar
قطران کورههای خوابیده قطران قرعهای خوابیده
My hair is falling out.
موهای سرم دارند میریزند.
dice box
پیالهای که طاس را ازان میریزند
feed door
دری که ازان سوخت درکوره میریزند
bubble bath
مادهای معطر که در وان پر آب حمام میریزند و کف میکند
bubble baths
مادهای معطر که در وان پر آب حمام میریزند و کف میکند
defoliant
گرد یا مایعی که روی درختان میریزند که درخت برگ ریزان کند
pot pourri
کوزهای که برگهای چندین جورگل رابا ادویه خوشبوامیخته دران میریزند
ballast
هرچیز سنگینی چون شن و ماسه که در ته کشتی میریزند تا از واژگون شدنش جلوگیری کند
gelidity
سردی
frigidness
سردی
frigidly
به سردی
frigidity
سردی
chilliness
سردی
iciness
سردی
ice
یخ سردی
bleakness
سردی
coldness
سردی
impassivity
خون سردی
cold blood
خون سردی
raw ness
نا ازمودگی- سردی
impassiveness
خون سردی
cold heartedly
باخون سردی
coolly
باخون سردی
sang froid
خون سردی
sang-froid
خون سردی
apathy
خون سردی
half heartedness
بی میلی سردی
cold bloodedness
خون سردی
resting
خوابیده
sleep walker
خوابیده رو
somniloquy or quence
خوابیده
torpid
خوابیده
sleeper
خوابیده
sleepers
خوابیده
recumbent
خوابیده
at roost
خوابیده
dormant
خوابیده
asleep
خوابیده
to freeze
احساس سردی کردن
to create a man a lord
کسیراسمت سردی دادن
A cold wind is blowing.
باد سردی می وزد
to feel cold
احساس سردی کردن
somniloquist
خوابیده سخنگو
sleep walking
خوابیده گردی
to lie dormant
خوابیده بودن
sleep walker
خوابیده شب روان
decumbent
در بستر خوابیده
flatways
تخت خوابیده
face up
خوابیده به پشت
slipshod
پاشنه خوابیده
flatwise
تخت خوابیده
landscape orientation
شکل خوابیده
italic
حروف خوابیده
imperturbableness
خون سردی تشویش ناپذیری
accumbent
تکیه دار خوابیده
horizontal loom
دار خوابیده
[قالی]
bowsprit position
موقعیت دکل خوابیده
Things are very slack (quiet) at the moment.
فعلا" که کارها خوابیده
facedown
روی شکم خوابیده
interbedded
خوابیده در میان چینه ها
italiacize
با حروف خوابیده نوشتن
procumbent
خوابیده روی زمین
nothing doing
کار خوابیده است
indifference to any thing
خون سردی یا بی علاقگی نسبت به چیزی
imperturbably
با خون سردی بطور تشویش ناپذیر
sleep walking
خوابیده روی انتقال نومی
italicize
با حروف یکبری یا خوابیده نوشتن
The clock has stopped.
ساعت دیواری خوابیده است
flat
درزیر خوابیده پنچری لاستیک اتومبیل
flattest
درزیر خوابیده پنچری لاستیک اتومبیل
rosulate
روی هم خوابیده دارای گلهای اویزان
pampero
باد سردی که از کوههای سوی اقیانوس اطلس می وزد
blizzard
باد تند و سردی که همراه ان دانههای برف باشد
blizzards
باد تند و سردی که همراه ان دانههای برف باشد
pullovers
پرس سینه بحالت خوابیده روی نیکت
pullover
پرس سینه بحالت خوابیده روی نیکت
This law wI'll be a disincentive to foreign investors.
این قانون باعث سردی سرمایه گذاران خارجی خواهد شد
It is a camel that kneels at every mans door .
<proverb>
آین شترى است که در خانه همه کس خوابیده است .
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com