Total search result: 201 (10 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
surface outflow |
اب سطحی خروجی |
|
|
Other Matches |
|
surficial swellings |
بادکردگی سطحی زمین در اثریخ زدن اب زیر سطحی خاک |
queues |
روش برنامه نویسی که تاخیر ورودی و خروجی را به این صورت کم میکند که اطمینان می یابد از اینکه داده ارسالی بین نرم افزار و وسیله ورودی و خروجی با وسایل و ورودی و خروجی همسان است |
queueing |
روش برنامه نویسی که تاخیر ورودی و خروجی را به این صورت کم میکند که اطمینان می یابد از اینکه داده ارسالی بین نرم افزار و وسیله ورودی و خروجی با وسایل و ورودی و خروجی همسان است |
queue |
روش برنامه نویسی که تاخیر ورودی و خروجی را به این صورت کم میکند که اطمینان می یابد از اینکه داده ارسالی بین نرم افزار و وسیله ورودی و خروجی با وسایل و ورودی و خروجی همسان است |
queued |
روش برنامه نویسی که تاخیر ورودی و خروجی را به این صورت کم میکند که اطمینان می یابد از اینکه داده ارسالی بین نرم افزار و وسیله ورودی و خروجی با وسایل و ورودی و خروجی همسان است |
non equivalence function |
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که ورودی ها مثل هم نباشند وگرنه خروجی غلط است |
inequivalence |
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که ورودی ها یکسان نباشند وگرنه خروجی نادرست است |
equivalence |
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که ورودی یکسان نباشند وگرنه خروجی نادرست است |
NEQ |
تابع منط قی که خروجی آن درست است اگر ورودی ها مثل هم نباشند و گرنه خروجی نادرست است |
near letter quality |
خروجی چاپ شده توسط چاپگرهای نقطه ماتریسی که به اندازه خروجی چاپگرهای با کیفیت حروف عالی خوانانمیباشد |
chocked nozzle |
خروجی موتور جت که سرعت جریان گازهای خروجی دران به سرعت صوت رسیده است |
topsoil |
خاک سطحی خاک سطحی را برداشتن |
flip-flopped |
قطعه یا مدار الکترونیکی که خروجی آن به صورت یکی از دو خروجی میتواند باشد که توسط یکی از دو ورودی تشخیص داده میشود و میتواند که یک بیت از داده دیجیتال را ذخیره کند |
flip-flopping |
قطعه یا مدار الکترونیکی که خروجی آن به صورت یکی از دو خروجی میتواند باشد که توسط یکی از دو ورودی تشخیص داده میشود و میتواند که یک بیت از داده دیجیتال را ذخیره کند |
flip-flops |
قطعه یا مدار الکترونیکی که خروجی آن به صورت یکی از دو خروجی میتواند باشد که توسط یکی از دو ورودی تشخیص داده میشود و میتواند که یک بیت از داده دیجیتال را ذخیره کند |
flip-flop |
قطعه یا مدار الکترونیکی که خروجی آن به صورت یکی از دو خروجی میتواند باشد که توسط یکی از دو ورودی تشخیص داده میشود و میتواند که یک بیت از داده دیجیتال را ذخیره کند |
input output processor |
پردازنده ورودی- خروجی پردازشگر ورودی- خروجی |
surfaced |
سطحی |
sketchier |
سطحی |
superficiality |
سطحی |
shallowest |
کم اب سطحی |
skin-deep <idiom> |
سطحی |
shallows |
کم اب سطحی |
superficial |
سطحی |
skin deep |
سطحی |
surface |
سطحی |
surfaces |
سطحی |
decahedral |
ده سطحی |
shallow |
کم اب سطحی |
surface water |
اب سطحی |
shallower |
کم اب سطحی |
planar |
سطحی |
low level |
سطحی |
sketchiest |
سطحی |
sketchily |
سطحی |
sketchy |
سطحی |
acrotic |
سطحی |
shallow foundation |
پی سطحی |
pier |
پایه و سطحی |
polyhedral |
چند سطحی |
suface wind |
باد سطحی |
surface burst |
ترکش سطحی |
sheet washing |
فرسایش سطحی |
sorption |
جذب سطحی |
surfaces |
سطحی جلادادن |
statical moment |
لنگر سطحی |
surface burning |
احتراق سطحی |
pentahedral |
پنج سطحی |
evaporation |
تبخیر سطحی |
surfaced |
سطحی جلادادن |
adhesion |
جاذبه سطحی |
singe |
سوختگی سطحی |
singed |
سوختگی سطحی |
singeing |
سوختگی سطحی |
piers |
پایه و سطحی |
skin effect |
اثر سطحی |
singes |
سوختگی سطحی |
surface |
سطحی جلادادن |
adsorption |
جذب سطحی |
adsorption |
کشش سطحی |
free moisture |
رطوبت سطحی |
formal logic |
قضاوت سطحی |
area load |
بار سطحی |
flesh wound |
زخم سطحی |
blanket grouting |
تزریق سطحی |
bounding mine |
مین سطحی |
extensive cultivation |
زراعت سطحی |
extensive agriculture |
کشاورزی سطحی |
epilimnion |
اب لایه سطحی |
dodecahedron |
دوازده سطحی |
adsorbent |
جاذب سطحی |
ground swell |
موج سطحی |
heptahedral |
هفت سطحی |
floating mine |
مین سطحی |
one level memory |
حافظه یک سطحی |
n level logic |
منطق N سطحی |
smattering |
دانش سطحی |
multilevel |
چند سطحی |
superficially |
بطور سطحی |
multi level |
چند سطحی |
low level winds |
بادهای سطحی |
surface tensity |
کشش سطحی |
interfacial tension |
کشش سطحی |
interfacial force |
کشش سطحی |
impact burst |
ترکش سطحی |
horizontal curve |
پیچ سطحی |
hexahedron |
جسم شش سطحی |
hexahedral |
مکعب شش سطحی |
dodecahedral |
دوازده سطحی |
topdress |
سطحی ریختن |
surface tension |
کشش سطحی |
surface targets |
هدفهای سطحی |
surface soil |
خاک سطحی |
surface treatment |
اسفالت سطحی |
surface ornament |
تزیینات سطحی |
surface moisture |
رطوبت سطحی |
surface leakage |
نشت سطحی |
split-level |
چند سطحی |
top soil |
خاک سطحی |
two level store |
انباره دو سطحی |
surface width |
عرض سطحی |
surface treatment |
عملیات سطحی |
surface treatment |
روکش سطحی |
surface treatment |
اندود سطحی |
trihedral |
سه روی سه سطحی |
surface reverbration |
برگشتهای سطحی |
surface irrigation |
ابیاری سطحی |
surface erosion |
فرسایش سطحی |
surface evaporation |
تبخیر سطحی |
surface drains |
زهکشهای سطحی |
surface detection |
راداراکتشافی سطحی |
surface inflow |
اب سطحی ورودی |
surface detection |
اکتشاف سطحی |
surface dressing |
پوشش سطحی |
surface creep |
خزیدن سطحی |
surface corrosion |
خوردگی سطحی |
surface charge |
بار سطحی |
surface contact rectifier |
یکسوکننده سطحی |
scorch |
بطور سطحی سوختن |
adhesion |
کشش سطحی پیوستگی |
to skim ones the news |
به اخبارنگاهی سطحی کردن |
adhesion |
کشش سطحی دوسیدگی |
surface integral |
انتگرال سطحی [ریاضی] |
singeing |
بطور سطحی سوختن |
topdress |
بطور سطحی پاشیدن |
in a perfunctory manner |
بطور سرسری یا سطحی |
puppy love |
عشق سطحی و زودرس |
singes |
بطور سطحی سوختن |
scorches |
بطور سطحی سوختن |
magnetic surface charge |
بار سطحی مغناطیسی |
surface decarburization |
کربن گیری سطحی |
subsurface navigation |
ناوبری زیر سطحی |
singed |
بطور سطحی سوختن |
runoff coefficient |
ضریب جریان سطحی |
singe |
بطور سطحی سوختن |
density of surface charge |
چگالی بار سطحی |
multilevel sort |
ترتیب چند سطحی |
Band-Aid |
چارهی سطحی و موقتی |
Band-Aids |
چارهی سطحی و موقتی |
octahedron |
جسم هشت سطحی |
skimmed |
بطور سطحی خواندن |
skims |
بطور سطحی خواندن |
skim |
بطور سطحی خواندن |
superficiality |
دانش سطحی بیمایگی |
hydrology |
بررسی ابهای سطحی |
sciolistic |
دارای اطلاعات سطحی |
hard surface |
سخت کردن سطحی |
hard face |
سخت کردن سطحی |
capital widening |
افزایش سطحی سرمایه |
carburize |
سخت گرداندن سطحی |
heptahedron |
جسم هفت سطحی |
case harden |
سخت گردانی سطحی |
case hardening |
سخت گردانی سطحی |
surface fusion welding |
جوشکاری ذوبی سطحی |
hard surfacing |
سخت گردانی سطحی |
adhesion force |
نیروی کشش سطحی |
hokum |
نمایش سطحی وبد |
crazing |
ترک برداری سطحی |
adsorb |
جذب سطحی کردن |
antisurface |
ضد عناصر سطحی شناوردشمن |
multi level planning |
برنامه ریزی چند سطحی |
subaerial |
واقع در قسمت سطحی خاک |
carboard architecture |
[مدل طراحی با سطحی صاف] |
maximum surface temperature |
درجه حرارت سطحی حداکثر |
hard facing alloy |
الیاژ سخت گردانی سطحی |
once-over <idiom> |
یک نگاه سطحی به کسی انداختن |
skim sweeping |
پاک کردن سطحی مینها |
surface reverbration |
امواج برگشتی سطحی رادار |
street inlet |
دریچه ورود فاضلاب سطحی |
input/output |
فضای ذخیره سازی موقت برای داده دریافتی از حافظه اصلی پیش از ارسال به وسیله ورودی /خروجی یا دادهای که از وسیله ورودی /خروجی پردازش میشود یا در حافظه اصلی ذخیره میشود |
chireugi |
ضربه زدن با دست تماسی-سطحی |
skimmer |
الت سرشیرگیری مطالعه کننده سطحی |
salt bath case hardening |
سخت گردانی سطحی حمام نمک |
kopfring |
حلقه مخصوص ترکش سطحی بمب |
base surge |
ابر غلطان اتمی در ترکش سطحی |
sciolist |
دانشمندنما دارای اطلاعات سطحی شارلاتان |
kitsch |
پر نمایش و پر لاف و گزاف ولی سطحی |
sciolism |
اطلاعات ومعلومات سطحی شارلاتان بازی |
wisenheimer |
کسیکه معلومات سطحی درهمه چیز دارد |
ground waves |
امواج سطحی رسیده به رادار یادستگاههای مخابراتی |
weisenheimer |
کسیکه معلومات سطحی در همه چیز دارد |
generatrix |
نقطه یا خط یا سطحی که سبب احداث خط یا سطح یاجسمی میشود |
bedrock |
سنگی که در زیر طبقه سطحی زمین واقع است |
ground glass |
نوعی شیشه نورافشان که دارای سطحی تراشیده است |
geodeticline |
کوتاه ترین خطی که دونقطه رادر روی سطحی بهم میپوند د |
geodetical |
کوتاه ترین خطی که دونقطه رادر روی سطحی بهم میپوند د |
greenwash |
نمایش سطحی یا ریاکارانه توسط یک سازمان که نگران محیط زیست است |
paraboloid |
سطحی که در اثر گردش جسم شلجمی بدور خود تشکیل میگردد |
skim |
سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن |
skimmed |
سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن |
skims |
سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن |
break even point |
نقطه سربسر سطحی از تولیدکه در ان سطح کل درامدبنگاه با کل هزینه ان برابربوده و سود بنگاه صفر است |
handler |
خروجی |
throughput |
خروجی |
outputs |
خروجی |
outlet |
خروجی |
exhaust |
خروجی |
exhausts |
خروجی |
exit |
خروجی |
outlets |
خروجی |