English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English Persian
solarium اتاق افتاب رو اطاق مریضخانه که دران مریض حمام افتاب میگیرد
solariums اتاق افتاب رو اطاق مریضخانه که دران مریض حمام افتاب میگیرد
Other Matches
heliograph دستگاهی که افتاب را اندازه میگیرد
sunbath حمام افتاب
sunbathing حمام افتاب گرفتن
sunbathes حمام افتاب گرفتن
basks حمام افتاب گرفتن
basking حمام افتاب گرفتن
sunbathe حمام افتاب گرفتن
bask حمام افتاب گرفتن
sunbathed حمام افتاب گرفتن
basked حمام افتاب گرفتن
heliograph گراورسازی بانور افتاب دستگاه عکسبرداری از افتاب مخابره بوسیله نور خورشید
patent to the sun افتاب رو
sunned افتاب
dislocates افتاب
sunning افتاب
queen's weather افتاب
suns افتاب
photosphere افتاب
sun افتاب
dislocate افتاب
sunnier افتاب رو
dislocating افتاب
sunny افتاب رو
sunniest افتاب رو
sunless بی افتاب
subsolar در فل افتاب
sunshine افتاب
chamaeleon افتاب پرست
solarization تابش افتاب
sun dried در افتاب خشکانیده
sun burn افتاب زدگی
broiling sun افتاب سوزان
sun beam پرتو افتاب
bask افتاب خوردن
heliotropism افتاب گرایی
roman candle افتاب مهتاب
visors افتاب گردان
solarism افسانههای افتاب
girasol گل افتاب پرست
patent to the sun افتاب گیر
sunbeam تیغ افتاب
sunbeams پرتو افتاب
sunbeams تیغ افتاب
heliotrope افتاب گرای
heliotrope گل افتاب پرست
heliotherapy معالجه با افتاب
heliosis افتاب زدگی
heliophilous افتاب دوست
heliologist افتاب شناس
sun worshipper افتاب پرست
heliolatrous افتاب پرست
sunbeam پرتو افتاب
cockshut غروب افتاب
helianthus گل افتاب گردان
p of the sun طلوع افتاب
p of the sun نیش افتاب
chamaeleontis افتاب پرست
dry in the sun خشکاندن در افتاب
eclipse of sun افتاب گرفتگی
german giant swing افتاب شکسته
giant circle افتاب شکسته
giant swing افتاب یا مهتاب
girasole گل افتاب پرست
helianthemum چرخ افتاب
helianthemum افتاب چرخ
heliograph افتاب نگار
sundial شاخص افتاب
vizor افتاب گردان
sunrises طلوع افتاب
sunrise طلوع افتاب
dawns طلوع افتاب
dawning طلوع افتاب
daisy گل افتاب گردان
daisies گل افتاب گردان
sunshades افتاب گردان
sunward سوی افتاب
turnsole گل افتاب گردان
streamer تیغ افتاب
sunflower گل افتاب گردان
weather beaten افتاب زده
visor افتاب گردان
visorless بی افتاب گردان
sunburn افتاب زدگی
visard افتاب گردان
sundials شاخص افتاب
sunstroke افتاب زدگی
streamers تیغ افتاب
sunup طلوع افتاب
sunstruck افتاب زده
sunbaked افتاب پخته
basked افتاب خوردن
dawn طلوع افتاب
sun worship افتاب پرستی
sunshine تابش افتاب
sun struck افتاب زده
sunlight نور افتاب
basking افتاب خوردن
sunshine نور افتاب
basks افتاب خوردن
sunflowers گل افتاب گردان
sunshade افتاب گردان
sunsets غروب افتاب
dawned طلوع افتاب
sunlike مانند افتاب
sunshine recorder افتاب سنج
sunshiny افتاب گیر
peeped نیش افتاب روزنه
insolate در معرض افتاب گذاشتن
helianthus روزگردک جنس گل افتاب
sunflowers گیاه افتاب گرا
sunburn افتاب سوخته کردن
sunlit روشن از فروغ افتاب
peep نیش افتاب روزنه
solarize درمعرض افتاب قراردادن
sunflower گیاه افتاب گرا
peeping نیش افتاب روزنه
peeps نیش افتاب روزنه
side screen چادر افتاب گیر
to sun one self خودرا افتاب دادن
sung hat کلاه افتاب گیر
under the sun در جهان در زیر افتاب
sunbaked حرارت افتاب دیده
sunbaked در افتاب خشک شده
sunshiny منور از نور افتاب
to take the sun افتاب بخود دادن
sun dial افتاب نما مقنطره
sun hat کلاه افتاب گیر
solisequous تابع گردش افتاب
group contracts قراردادهای کلی قراردادهایی که دران کالاهای مختلف موردمعامله قرار میگیرد
helioscope دوربین افتاب بینی خورشیدبین
solar orientation تعیین موقعیت نسبت به افتاب
parches تفتیدن افتاب سوخته کردن
sun deck عرشه افتاب گیر کشتی
sun disk صفحه بالدارمظهر خدای افتاب
fire opal گل افتاب گردان عین الشمس
ra خدای افتاب مصریان قدیم
tannage قهوهای در اثر اشعه افتاب
insolation در مقابل اشعه افتاب قراردادن
suns درمعرض افتاب قرار دادن
sunning درمعرض افتاب قرار دادن
sunned درمعرض افتاب قرار دادن
sun درمعرض افتاب قرار دادن
heliotrope گل افتاب گردان ارغوانی روشن
sunrise طلوع خورشید تیغ افتاب
parch تفتیدن افتاب سوخته کردن
sunrises طلوع خورشید تیغ افتاب
cosmical برابرباخورشید- مصادف باطلوع وغروب افتاب
dog watch پلیس یا نگهبان عصر و غروب افتاب
apollo خدای افتاب وزیبایی و شعر و موسیقی
heliotropic رشدکننده تحت تاثیرافتاب افتاب گرد
the sun had parched his skin افتاب پوست تنش را سوزانده بود
sunlight تابش افتاب انعکاس نور خورشید
solarize زیاد در افتاب ماندن وخراب شدن
sticky wicket زمین بازی خیس که در افتاب خشک میشود
suntan قهوهای شدن پوست بدن دراثر افتاب
suntans قهوهای شدن پوست بدن دراثر افتاب
stockfish ماهی روغن و امثال ان که در افتاب خشک شده
tan باحمام افتاب پوست بدن راقهوهای کردن
I'd like a room with bath. من یک اتاق با حمام میخواهم.
sunfast محو نشدنی در اثر نور افتاب رنگ ثابت
havelock روکلاهی سفیدی که پشت گردن را نیز از افتاب محفوظ میدارد
biltong گوشت خرد کرده ونمک زده خشک شده در افتاب
the sun is near setting افتاب نزدیک بغروب کردن یانزدیک است غروب کند
airglow روشنایی که در هنگام غروب به علت تابش افتاب به جوزمین پدید می اید
jardiniere جعبهای که گل دران سبز کرده و برای ارایش اطاق می گذارند
sudatorium حمام گرم که موجب عرق زیاد گردد گرمخانه حمام
hospitals مریضخانه
hospital مریضخانه
dispensary مریضخانه سرپایی
dispensaries مریضخانه سرپایی
compartment marking سیستم شماره گذاری اطاق بار هواپیما تقسیم بندی اطاق بار
compartmentalizing اتاق اتاق کردن
compartmentalised اتاق اتاق کردن
compartmentalising اتاق اتاق کردن
compartmentalize اتاق اتاق کردن
compartmentalized اتاق اتاق کردن
compartmentalizes اتاق اتاق کردن
compartmentalises اتاق اتاق کردن
sickener مریض کن
diseased مریض
morbid مریض
patient مریض
he was taken ill مریض شد
sick مریض
ill- مریض
patients مریض
ills مریض
ill مریض
he fell ill مریض شد
sickest مریض
inpatient مریض بستری
indispose مریض کردن
he is a man he is sick وی مریض میباشد
take ill/sick <idiom> مریض شدن
sick مریض شدن
outpatient مریض سرپایی
valetudinary مریض علیل
patient بیمار مریض
outpatient مریض غیربستری
sickest مریض شدن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com