English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (21 milliseconds)
English Persian
league اتحاد متحد کردن
leagues اتحاد متحد کردن
Other Matches
unites متحد کردن
uniting متحد کردن
federates متحد کردن
accrete متحد کردن
allying متحد کردن
ally متحد کردن
federating متحد کردن
federate متحد کردن
unifies متحد کردن
unify متحد کردن
unite متحد کردن
unifying متحد کردن
bands متحد کردن
band متحد کردن
federated متحد کردن
reassociate دوباره متحد کردن
consociate متحد کردن پیوستن
herds متحد کردن گروه
herding متحد کردن گروه
herded متحد کردن گروه
herd متحد کردن گروه
joined گراییدن متحد کردن
join گراییدن متحد کردن
joins گراییدن متحد کردن
to unionise [British E] متحد کردن [مثال کارگران]
to unionize [American E] متحد کردن [مثال کارگران]
unionized متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
unionised متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
unionize متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
unionizing متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
unionises متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
unionising متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
unionization متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
league مجمع جامعه متحد کردن یا شدن
leagues مجمع جامعه متحد کردن یا شدن
unionizes متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
unite متحد کردن ترکیب کردن
uniting متحد کردن ترکیب کردن
unites متحد کردن ترکیب کردن
accretion اتحاد
unions اتحاد
injunctions اتحاد
solidarity اتحاد
identity اتحاد
identities اتحاد
confederation اتحاد
confederations اتحاد
federative اتحاد
incorporation اتحاد
federal اتحاد
unity اتحاد
integrity اتحاد
injunction اتحاد
consolidation اتحاد
union اتحاد
alliances اتحاد
alliance اتحاد
conferderation اتحاد
league اتحاد
leagues اتحاد
togetherness اتحاد
unions اتحاد واتفاق
association معاشرت اتحاد
unions اتحاد سازش
associations معاشرت اتحاد
unison اتحاد اتفاق
unifiable قابل اتحاد
confederacies اتحاد پیوند
disunity عدم اتحاد
defensive league اتحاد دفاعی
union اتحاد سازش
union اتحاد اتحادیه
union اتحاد واتفاق
diphthong اتحاد دو صوت
diphthongs اتحاد دو صوت
monetary convention اتحاد ارزی
monetary convention اتحاد پولی
military convention اتحاد نظامی
mathematical identity اتحاد ریاضی
coalitions اتحاد موقتی
coalition اتحاد موقتی
consolidation ترکیب اتحاد
Soviet Union اتحاد شوروی
unions اتحاد اتحادیه
tie اتحاد وابستگی
confederacy اتحاد پیوند
marriages یگانگی اتحاد
syneresis اتحاد دو حرف
sodality اتحاد یگانگی
marriage یگانگی اتحاد
ties اتحاد وابستگی
unitive موجد اتحاد
triumvir عضو اتحاد سه گانه
synoecy اتحاد واتفاق الحاق
slurs خط اتحاد لکه ننگ
slur خط اتحاد لکه ننگ
pentarchy اتحاد پنج حکومت
spirit de corps روح یگانگی و اتحاد
slurred خط اتحاد لکه ننگ
slurring خط اتحاد لکه ننگ
solidarity بهم پیوستگی [اتحاد]
synoeky اتحاد واتفاق الحاق
band دستهء موسیقی اتحاد
unionists هواخواه اتحاد و یگانگی
unionist هواخواه اتحاد و یگانگی
bands دستهء موسیقی اتحاد
misalliance اتحاد وائتلاف نامناسب
post union اتحاد پستی بین المللی
pan americanism طرفداری از اتحاد کشورهای امریکایی
Soviet هیئت حاکمه اتحاد جماهیرشوروی
pentarchy اتحاد پنج نیرو یاپنج حس
Soviets هیئت حاکمه اتحاد جماهیرشوروی
confederate متحد
federal متحد
federates متحد
unified متحد
federated متحد
corporate متحد
united متحد
federate متحد
in league متحد
associates متحد
associating متحد
associated متحد
associate متحد
married متحد
allied متحد
confederates متحد
ones متحد
federating متحد
one متحد
conjunct متحد
misjoinder اتحاد ناصحیح وتبانی اصحاب دعوی
block اتحاد دو یاچند دسته بمنظور خاصی
blocked اتحاد دو یاچند دسته بمنظور خاصی
blocks اتحاد دو یاچند دسته بمنظور خاصی
integration یکپارچگی اتحاد عناصر مختلف اجتماع
unifier متحد کننده
uniforms متحد الشکل
to make common cause متحد شدن
unitive متحد کننده
uniform متحد الشکل
unified command فرماندهی متحد
nexus گروه متحد
feudist متحد دشمن
unified متحد شده
band متحد شدن
close-knit صمیمی و متحد
running mates متحد انتخاباتی
running mate متحد انتخاباتی
bands متحد شدن
realigns متحد شدن
realigning متحد شدن
concentric متحد المرکز
realigned متحد شدن
realign متحد شدن
blocs جعبه قرقره اتحاد دو یاچند دسته بمنظورخاصی
bloc جعبه قرقره اتحاد دو یاچند دسته بمنظورخاصی
vetoing حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
vetoes حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
vetoed حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
veto حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
u.n. سازمان ملل متحد
realigning مجددا متحد شدن
realigns مجددا متحد شدن
unified یکپارچه فرماندهی متحد
realigned مجددا متحد شدن
united nations organization سازمان ملل متحد
United Nations سازمان ملل متحد
realign مجددا متحد شدن
federalization تشکیل کشورهای متحد
trigraph سه حرف متحد التلفظ
charter of the united nations منشور ملل متحد
federated تشکیل کشورهای متحد دادن
federates تشکیل کشورهای متحد دادن
federate تشکیل کشورهای متحد دادن
federative مبنی بر سازمان کشورهای متحد
federating تشکیل کشورهای متحد دادن
annulus فضای بین دوایر متحد المرکز
security council شورای امنیت سازمان ملل متحد
federates متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
federate متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
federated متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
federating متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
general assmbly of the united nations مجمع عمومی سازمان ملل متحد
united nations high commissioner مامور عالی ملل متحد برای اوارگان
peace force نیروهای حافظ صلح سازمان ملل متحد
hominy grits ذرت پوست کنده با دانههای متحد الشکل
united court of customs appeals patent and دادگاه متحد استیناف و امورگمرکی و ثبت اختراعات
homage اعلام رسمی بیعت از طرف متحد یا متفقی نسبت به پادشاه
trust territory ناحیه تحت قیمومت شورای امنیت سازمان ملل متحد
dumbarton oaks conference شوروی و چین ضمن مذاکراتی شالوده سازمان ملل متحد را ریختند
coalitions مثلا" جنگ علیه دشمن اطلاق میشود دراین مقام می توان چنانچه معمول است این کلمه را به "اتفاق " یا " اتحاد " تبدیل کرد
coalition مثلا" جنگ علیه دشمن اطلاق میشود دراین مقام می توان چنانچه معمول است این کلمه را به "اتفاق " یا " اتحاد " تبدیل کرد
unified command نیروهای متحد فرماندهی متحده یکانهای متحده متشکل از چندنیرو یا کشور
sodalist عضو دسته برادران مذهبی عضو متحد ویکرنگ
international court of justice دیوان دادگستری بین المللی رکن قضایی سازمان ملل متحد که وفیفه اش رسیدگی به دعاوی مطروحه دول عضو علیه یکدیگر است
league of nations تاسیس جهانی مشهور که بین دو جنگ جهانی فعالیت داشت و درواقع مقدمهای بود برای تشکیل سازمان ملل متحد
unesco (= united nations educational ه افزایش احترام ملل نسبت به عدالت و حکومت قانون وحقوق انسانی و ازادیهای اساسی انچنان که موردتصویب منشور ملل متحد است بشود
ibi Informatics of IntergovermentalBureauسازمانی متشکل از اعضای سازمان ملل UNESCO یانمایندگی سازمان ملل متحد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com