English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 70 (5 milliseconds)
English Persian
headquarters battery اتشبار قرارگاه
Other Matches
counter battery ضد اتشبار
battery اتشبار
batteries اتشبار
fiery اتشبار
spitfire اتشبار
hostile battery اتشبار دشمن
battery headquarters ارکان اتشبار
firing battery اتشبار تیر
headquarters battery اتشبار ارکان
cross fire اتشبار متقاطع
counter battery عملیات ضد اتشبار
counterbattery fire تیر ضد اتشبار
battery center مرکز اتشبار
battery executive افسرتیر اتشبار
battery commander فرمانده اتشبار
counter battery criteria خط مشی ضد اتشبار
separate battery اتشبار مستقل
battery defense پدافند دور تا دور اتشبار پدافند از اتشبار
firing battery اتشبار تیراندازی کننده
battery executive افسر اجرائیات اتشبار
battery اتشبار صدای طبل
batteries اتشبار صدای طبل
safety card کارت تامین اتشبار
suspect battery اتشبار مشکوک دشمن
battery groung pattern طرح گسترش توپهای اتشبار
subbase قرارگاه
setting قرارگاه
settings قرارگاه
headquarters قرارگاه
headquarter قرارگاه
general headquarters قرارگاه کل
hen roost قرارگاه مرغان
headquarters detachment بخش قرارگاه
headquarters detachment قسمت قرارگاه
alternate headquarters قرارگاه یدکی
matrix or matrices قرارگاه گوهر
central position قرارگاه مرکزی
post پادگان قرارگاه
post- پادگان قرارگاه
posted پادگان قرارگاه
headquarters قرارگاه فرماندهی
allied headquarters قرارگاه متفقین
posts پادگان قرارگاه
headquarters company گروهان قرارگاه
brigade headquarters قرارگاه تیپ
settings جای نگین قرارگاه
commanded یکان قرارگاه عمده
setting جای نگین قرارگاه
commands یکان قرارگاه عمده
command یکان قرارگاه عمده
allied headquarters قرارگاه کشورهای هم پیمان
establishment محل کار برقرار کردن قرارگاه
establishments محل کار برقرار کردن قرارگاه
commanded یکان عمده قرارگاه فرماندهی کردن امر دادن
command یکان عمده قرارگاه فرماندهی کردن امر دادن
commands یکان عمده قرارگاه فرماندهی کردن امر دادن
reconstitution site قرارگاه یا ستاد بازیافتی ازیک یکان منهدم شده
missile monitor نوعی سیستم توزیع اتش الکترونیکی متحرک پدافندهوایی که در سطح گروه وگردان و اتشبار مورد استفاده میباشد
routing indicator گروهی از حروف که برای نشان دادن محل جغرافیایی یک ایستگاه یا یکان یا قرارگاه به کار می رود
command axis محورحرکت قرارگاه فرماندهی محور ارتباط فرماندهی
range section قسمت مسئول مسافت یاب یاکار با دستگاه مسافت یاب دریک اتشبار
axial position حالت محوری قرارگاه محوری
engine mounting نصب موتور قرارگاه موتور
combatcommand فرماندهی رزمی قرارگاه رزمی
saluting battery توپ اجراکننده تیر سلام اتشبار تیر سلام
battery control central مرکز تلفن خودکار اتشبار مرکز کنترل خودکار
detachments یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
detachment یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
component command قرارگاه نیروی شرکت کننده درعملیات فرماندهی نیروی مسلح شرکت کننده درعملیات
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com