Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 202 (3 milliseconds)
English	Persian
conflagration	اتش سوزی بزرگ
conflagrations	اتش سوزی بزرگ
Other Matches
hydrogn burning	ئیدروژن سوزی
heart ache	سینه سوزی
thurification	بخور سوزی
holocaust	همه سوزی
helium burning	هلیوم سوزی
self ignition	خود سوزی
holocausts	همه سوزی
pre ignition	پیش سوزی
fire alarm telegraph	تلگراف اتش سوزی
fire insurance	بیمه اتش سوزی
fire control	جلوگیری از اتش سوزی
holocausts	اتش سوزی همگانی
holocaust	اتش سوزی همگانی
that is no bed of roses	اش دهن سوزی نیست
firetrap	ساختمان مستعد اتش سوزی
that is no bed of roses	شیره گلو سوزی نیست
fire escape	خروجی اضطراری در مواقع اتش سوزی
incendiary	سبب اتش سوزی ذوب کننده
fire escapes	خروجی اضطراری در مواقع اتش سوزی
there is a fire opposites	در خانه روبرو اتش سوزی رخ داده است
petroleur	کسیکه با استعمال نفت اتش سوزی راه می اندازد
My grandparents are six feet under. <idiom>	پدر بزرگ و مادر بزرگ من فوت و به خاک سپرده شده اند.
megalomania	مرض بزرگ پنداری خویش جنون انجام کارهای بزرگ
macropterous	دارای بالهای دراز یا بزرگ بزرگ بال
fossil	آدم پیر [پدر بزرگ ] [مادر بزرگ]
museum piece	آدم پیر [پدر بزرگ ] [مادر بزرگ]
big game	صید ماهیهای بزرگ حیوانات بزرگ شکاری
grandparent	پدر بزرگ یا مادر بزرگ
so large	چندان بزرگ بقدری بزرگ
grandparents	پدر بزرگ یا مادر بزرگ
grandam	مادر بزرگ ننه بزرگ
cray	نوعی کامپیوتر بسیار بزرگ شرکت سازنده کامپیوترهای بسیار بزرگ
fire fighting	عکس العمل نسبت به اتش دشمن مبارزه با اتش سوزی
common wall	دیوار تقسیم دیوار جلوگیری از اتش سوزی
massive	بزرگ
massively	بزرگ
headman	بزرگ
gate	در بزرگ
king size	بزرگ
large sized	بزرگ
gates	در بزرگ
large sized a	بزرگ
of a large size	بزرگ
headmen	بزرگ
smallest	بزرگ نه
long ton	تن بزرگ
grave	بزرگ
graves	بزرگ
gravest	بزرگ
extensive	بزرگ
eminent	بزرگ
nonus	بزرگ
megapod	بزرگ پا
majuscule	بزرگ
majuscular	بزرگ
small	بزرگ نه
magacephalic	بزرگ سر
smaller	بزرگ نه
macro	بزرگ
macrocephalic	بزرگ سر
immane	بزرگ
doyennes	زن بزرگ
mighty	بزرگ
full bottomed	بزرگ
greatest	بزرگ
biggest	بزرگ
bigger	بزرگ
egregious	بزرگ
decuman	بزرگ
considerably large	بس بزرگ
canis majoris	سگ بزرگ
canis major	سگ بزرگ
bandog	سگ بزرگ
big	بزرگ
mightiest	بزرگ
great-	بزرگ
hugeous	بزرگ
doyenne	زن بزرگ
voluminous	بزرگ
bulkier	بزرگ
bulkiest	بزرگ
bulky	بزرگ
dignified	بزرگ
adult	بزرگ
adults	بزرگ
mightier	بزرگ
great	بزرگ
majestic	بزرگ
extras	بزرگ
gross	بزرگ
stour	بزرگ
majoring	بزرگ
swith	بزرگ
grossing	بزرگ
vast	بزرگ
major	بزرگ
highs	بزرگ
jumbos	بزرگ
jumbo	بزرگ
largest	بزرگ
grossed	بزرگ
grosser	بزرگ
spanking	بزرگ
spankings	بزرگ
grosses	بزرگ
high	بزرگ
highest	بزرگ
majored	بزرگ
vasty	بزرگ
walloping	بزرگ
large	بزرگ
larger	بزرگ
propylon	در بزرگ
swingeing	بزرگ
enormous	بزرگ
wallopings	بزرگ
grossest	بزرگ
paternal grandmother	نه نه بزرگ
extra-	بزرگ
extra	بزرگ
emporium	بازار بزرگ
foyer	راهرو بزرگ
alcove	طاقچه بزرگ
cataclysms	سیل بزرگ
blundered	اشتباه بزرگ
blundering	اشتباه بزرگ
blunders	اشتباه بزرگ
cataclysm	سیل بزرگ
archenemy	دشمن بزرگ
blunder	اشتباه بزرگ
emporiums	بازار بزرگ
achievement	کار بزرگ
platter	بشقاب بزرگ
antrum	غار بزرگ
arch enemy	دشمن بزرگ
arch fiend	دیو بزرگ
archfiend	دیو بزرگ
archbshop	اسقف بزرگ
archduchess	دوشس بزرگ
archduke	دوک بزرگ
archpriest	کشیش بزرگ
argosy	کشتی بزرگ
avous	پدر بزرگ
grand father	پدر بزرگ
bass drum	طبل بزرگ
aggrandize	بزرگ کردن
aggrandise	بزرگ شدن
aggrandise	بزرگ کردن
platters	بشقاب بزرگ
on a grand scale <adv.>	در مقیاس بزرگ
paterfamilias	بزرگ خانواده
magnification	بزرگ نمایی
magnifications	بزرگ نمایی
zoom	بزرگ کردن
zoomed	بزرگ کردن
zooms	بزرگ کردن
mausoleum	ارامگاه بزرگ
mausoleums	ارامگاه بزرگ
bass fiddle	ویلن سل بزرگ
dilate	بزرگ کردن
distends	بزرگ کردن
billow	موج بزرگ اب
billowed	موج بزرگ اب
billowing	موج بزرگ اب
billows	موج بزرگ اب
bulldog	نوعی سگ بزرگ
bulldogs	نوعی سگ بزرگ
whacking	خیلی بزرگ
whackings	خیلی بزرگ
store	مغازه بزرگ
storing	مغازه بزرگ
nemesis	دشمن بزرگ
tankard	ابخوری بزرگ
tankards	ابخوری بزرگ
distending	بزرگ کردن
distend	بزرگ کردن
dilates	بزرگ کردن
dilating	بزرگ کردن
maximised	بزرگ کردن
maximises	بزرگ کردن
maximising	بزرگ کردن
maximize	بزرگ کردن
maximized	بزرگ کردن
maximizes	بزرگ کردن
maximizing	بزرگ کردن
swell	بزرگ شدن
swelled	بزرگ شدن
swells	بزرگ شدن
hunk	تکه بزرگ
lump	بزرگ شدن
lumped	بزرگ شدن
to develop [into]	بزرگ شدن
lumps	بزرگ شدن
heave	بزرگ کردن
heaved	بزرگ کردن
longbow	کمان بزرگ
longbows	کمان بزرگ
emporia	بازار بزرگ
lofty	بلند بزرگ
grand	بزرگ مهم

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com