English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English Persian
line termination circuit اتصال مشترک
Search result with all words
subscriber's line اتصال تلفنی هادی اتصال هادی مشترک
Other Matches
male connector ورودی با سوزنهای اتصال که وارد اتصال سادگی میشود تا اتصال الکتریکی برقرار میکند
common divisor مقسوم علیه مشترک بخشیاب مشترک
joint venture سرمایه گذاری مشترک تجارت مشترک
subscriber مشترک روزنامه وغیره مشترک
joint نیروهای مشترک عملیات مشترک
subscribers مشترک روزنامه وغیره مشترک
plug compatible دستگاه جانبی که نیازمند هیچ گونه تغییر رابط برای اتصال مستقیم به سیستم کامپیوتری یک سازنده دیگر نمیباشدهمساز برای اتصال سازگاری برای اتصال
cooperative scorer بهره گیرنده از روش سرمایه گذاری مشترک استفاده کننده از سرمایه گذاری مشترک
patch کابل کوچک با اتصال در هر انتها برای اجاد اتصال الکتریکی در تابلو
patches کابل کوچک با اتصال در هر انتها برای اجاد اتصال الکتریکی در تابلو
layers لایهای که اتصال / عدم اتصال را بین گیرنده و فرستنده ایجاد میکند
layer لایهای که اتصال / عدم اتصال را بین گیرنده و فرستنده ایجاد میکند
PPP پروتکل تامین کننده اتصال شبکه روی اتصال آسنکرون
fibres نوعی اتصال که برای اتصال دو کابل فیبر نوری بهم به کار می رود
fiber نوعی اتصال که برای اتصال دو کابل فیبر نوری بهم به کار می رود
connector وسیله فیزیکی با چندین اتصال فلزی که به وسایل اجازه اتصال به سادگی می دهند
fibre نوعی اتصال که برای اتصال دو کابل فیبر نوری بهم به کار می رود
contacted یچ یا اتصال که حاوی یک سیر الکتریکی است وقتی که با اتصال دیگر ارتباط برقرار میکند
contacts یچ یا اتصال که حاوی یک سیر الکتریکی است وقتی که با اتصال دیگر ارتباط برقرار میکند
contacting یچ یا اتصال که حاوی یک سیر الکتریکی است وقتی که با اتصال دیگر ارتباط برقرار میکند
contact یچ یا اتصال که حاوی یک سیر الکتریکی است وقتی که با اتصال دیگر ارتباط برقرار میکند
moorings سیمهای اتصال مسلح کننده مین سیم اتصال
DB connector اتصال به شکل D که معمولاگ به صورت دو ردیف سوزن است برای اتصال وسایل ارسال داده
swivels اتصال گردنده اتصال لولایی چرخیدن
linkage مجموعه اتصال اتصال متصل کردن
linkages مجموعه اتصال اتصال متصل کردن
swivel اتصال گردنده اتصال لولایی چرخیدن
drawbar بازوی اتصال سهم اهرم اتصال
swivelled اتصال گردنده اتصال لولایی چرخیدن
RJ connector نام عمومی برای اتصال هشت سوزنی که درشبکههای BuneT برای اتصال کابل UTP به کار می رود
terminals محل اتصال پیچ اتصال
terminal محل اتصال پیچ اتصال
ramp سینه کش اتصال فراز اتصال
leads قطب اتصال سیم اتصال
lead قطب اتصال سیم اتصال
cascade connection اتصال کاسکاد اتصال پلهای
ramps سینه کش اتصال فراز اتصال
slip road سینه کش اتصال فراز اتصال
T connector اتصال Coa xial به شکل حرف T که دو کابل باریک loaxial را با دو شاخههای BNC بهم وصل میکند و اتصال سومی برای کابل دیگر یا کارت واسط شبکه ایجاد میکند
interfaces 1-تغییر وسیله با افزودن مدار یا اتصال به آن برای ساخت سیستم ارتباطی استاندارد. 2-اتصال دو یا چند وسیله ناسازگار با هم با مدار برای برقراری ارتباط
interface 1-تغییر وسیله با افزودن مدار یا اتصال به آن برای ساخت سیستم ارتباطی استاندارد. 2-اتصال دو یا چند وسیله ناسازگار با هم با مدار برای برقراری ارتباط
commonality مشترک
commonalities مشترک
sensed حس مشترک
subscribers مشترک
senses حس مشترک
sense حس مشترک
common مشترک
subscriber مشترک
participants مشترک
common user مشترک
commonest مشترک
commoners مشترک
joint مشترک
conjoint مشترک
participant مشترک
party line خط مشترک
subscriber's line خط مشترک
intercommon حق مشترک
party lines خط مشترک
held in common مشترک
common مشترک اشتراکی
party lines مرز مشترک
commonwealths مشترک المنافع
subscriber's cable کابل مشترک
subscriber's line خط متعلق به مشترک
commonwealth مشترک المنافع
intersection فصل مشترک
joint ستاد مشترک
joint مشترک الحاقی
party line مرز مشترک
commonest مشترک اشتراکی
factors عامل مشترک
rachis دیرک مشترک
commoners مشترک اشتراکی
mutual interests منافع مشترک
joint ownership مالکیت مشترک
factor عامل مشترک
common denominators مخرج مشترک
joint products محصولات مشترک
party walls دیوار مشترک
joint resolution تصمیم مشترک
joint services خدمات مشترک
joint shares سهام مشترک
meant میان مشترک
joint staff ستاد مشترک
joint stock سرمایه مشترک
joint supply عرضه مشترک
common denominator مخرج مشترک
party wall دیوار مشترک
joint force نیروی مشترک
common fraction مخرج مشترک
joint account حساب مشترک
joint adventure تجارت مشترک
joint command فرماندهی مشترک
joint command یکان مشترک
joint committee کمیسیون مشترک
joint costs هزینههای مشترک
joint costs هزینه مشترک
joint declaration بیانیه مشترک
joint demand تقاضای مشترک
joint exercise تمرین مشترک
joint exercise مانور مشترک
joint zone منطقه مشترک
jointly owned property مال مشترک
interfaces سطح مشترک
condominiums تسلط مشترک
condominiums حاکمیت مشترک
condominiums مالکیت مشترک
condominiums حکومت مشترک
condominium تسلط مشترک
condominium حاکمیت مشترک
condominium مالکیت مشترک
condominium حکومت مشترک
Common Market بازار مشترک
party parpet جانپناه مشترک
interfaces وجه مشترک
interrelation مناسبات مشترک
intercommunion اقدام مشترک
intercommunion ارتباط مشترک
middling جمله مشترک
insurance certificate بیمه مشترک
local subscriber مشترک داخلی
halvers نیمه مشترک
interface وجه مشترک
interface سطح مشترک
mutual debts دیون مشترک
mutual responsibility مسئوولیت مشترک
my and his father پدر مشترک من و او
collective مشترک عمومی
EEC بازار مشترک
common gender جنس مشترک
trunk circuit معبر مشترک
co-operation کار مشترک
coinsurance بیمه مشترک
common language زبان مشترک
common multiple مضرب مشترک
common progarm برنامه مشترک
common storage حافظه مشترک
common trait ویژگی مشترک
common wall دیوار مشترک
co insurance بیمه مشترک
coefficients عامل مشترک
tenancy in common استیجار مشترک
telephone subscriber مشترک تلفنی
common wealth مشترک المنافع
common fronties مرز مشترک
co-authors نویسندهی مشترک
co-author نویسندهی مشترک
common area ناحیه مشترک
intersections فصل مشترک
combined publications نشریات مشترک
common factor عامل مشترک
bottom layer لایه مشترک
subscriber line خط مشترک [مخابرات]
common fate سرنوشت مشترک
collaboration کار مشترک
cenotrope گرایش مشترک
caveat subscriptor اخطار به مشترک
complex fraction مخرج مشترک
cooperation کار مشترک
subscriber's station مرکز مشترک
cooperative work کار مشترک
concerted action عمل مشترک
coenotrope گرایش مشترک
complex fraction برخه مشترک
cooperative work همکاری مشترک
coefficient عامل مشترک
cooperation همکاری مشترک
synergy عمل مشترک
collaboration همکاری مشترک
commonweal مشترک المنافع
subscriber's number شماره مشترک
co-operation همکاری مشترک
common denominator مخرج مشترک [ریاضی]
osculate صفات مشترک داشتن
joint bond تعهد یا ضمانت مشترک
joint amphibious operations عملیات مشترک اب خاکی
interrelating مناسبات مشترک داشتن
interrelates مناسبات مشترک داشتن
interrelate مناسبات مشترک داشتن
common collector با جریان روب مشترک
party parpet دست انداز مشترک
joint venture سرمایه گذاری مشترک
gold pool صندوق مشترک طلا
common base circuit مدار یا پایه مشترک
joint account حساب بانکی مشترک
joint adventure سرمایه گذاری مشترک
interfaces دفتر مشترک قسمتها
joint chief of staff رئیس ستاد مشترک
interrelated دارای مناسبات مشترک
interosculation همانندی باصفات مشترک
jointure دارایی مشترک زن و شوهر
joint tenants اجاره داران مشترک
jcs رئیس ستاد مشترک
joint strategic objectives هدفهای مشترک استراتژیکی
joint task force گروه رزمی مشترک
interosculate صفات مشترک داشتن
interfacical polymerization بسپارش در سطح مشترک
law of common fate قانون سرنوشت مشترک
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com