English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (9 milliseconds)
English Persian
double bond اتصال مضاعف
double junction اتصال مضاعف
Search result with all words
double contact lamp لامپ با اتصال مضاعف
Other Matches
male connector ورودی با سوزنهای اتصال که وارد اتصال سادگی میشود تا اتصال الکتریکی برقرار میکند
plug compatible دستگاه جانبی که نیازمند هیچ گونه تغییر رابط برای اتصال مستقیم به سیستم کامپیوتری یک سازنده دیگر نمیباشدهمساز برای اتصال سازگاری برای اتصال
layers لایهای که اتصال / عدم اتصال را بین گیرنده و فرستنده ایجاد میکند
patch کابل کوچک با اتصال در هر انتها برای اجاد اتصال الکتریکی در تابلو
layer لایهای که اتصال / عدم اتصال را بین گیرنده و فرستنده ایجاد میکند
patches کابل کوچک با اتصال در هر انتها برای اجاد اتصال الکتریکی در تابلو
PPP پروتکل تامین کننده اتصال شبکه روی اتصال آسنکرون
connector وسیله فیزیکی با چندین اتصال فلزی که به وسایل اجازه اتصال به سادگی می دهند
fibres نوعی اتصال که برای اتصال دو کابل فیبر نوری بهم به کار می رود
fibre نوعی اتصال که برای اتصال دو کابل فیبر نوری بهم به کار می رود
fiber نوعی اتصال که برای اتصال دو کابل فیبر نوری بهم به کار می رود
contacted یچ یا اتصال که حاوی یک سیر الکتریکی است وقتی که با اتصال دیگر ارتباط برقرار میکند
contact یچ یا اتصال که حاوی یک سیر الکتریکی است وقتی که با اتصال دیگر ارتباط برقرار میکند
contacts یچ یا اتصال که حاوی یک سیر الکتریکی است وقتی که با اتصال دیگر ارتباط برقرار میکند
contacting یچ یا اتصال که حاوی یک سیر الکتریکی است وقتی که با اتصال دیگر ارتباط برقرار میکند
moorings سیمهای اتصال مسلح کننده مین سیم اتصال
DB connector اتصال به شکل D که معمولاگ به صورت دو ردیف سوزن است برای اتصال وسایل ارسال داده
linkage مجموعه اتصال اتصال متصل کردن
swivel اتصال گردنده اتصال لولایی چرخیدن
drawbar بازوی اتصال سهم اهرم اتصال
swivels اتصال گردنده اتصال لولایی چرخیدن
linkages مجموعه اتصال اتصال متصل کردن
swivelled اتصال گردنده اتصال لولایی چرخیدن
double precision مضاعف
doubled up مضاعف
doubled مضاعف
double مضاعف
double line خط مضاعف
duplexes مضاعف
duplex مضاعف
bilateral مضاعف
multiple مضاعف
doubly linked با پیوند مضاعف
doubliy بطور مضاعف
doubleword کلمه مضاعف
doubled columns ستونهای مضاعف
double salt نمک مضاعف
double word کلمه مضاعف
double salt ملح مضاعف
double taxation مالیات مضاعف
bilateral observation دیدبانی مضاعف
fiddle blocks قرقره مضاعف
double punch منگنه مضاعف
duplexing مضاعف کردن
duplexing مضاعف سازی
duplex console پیشانه مضاعف
duplex computer کامپیوتر مضاعف
dual nationality تابعیت مضاعف
peak to peak voltage ولتاژ مضاعف
dual density تراکم مضاعف
birefringence شکست مضاعف
birefringence انکسار مضاعف
double cropping کشت مضاعف
double density تراکم مضاعف
double مضاعف نمودن
double blowing دمش مضاعف
double dissociation گسست مضاعف
doubled مضاعف نمودن
two throw ladder پلکان مضاعف
doubled up مضاعف نمودن
double lead screw حلزونی مضاعف
double image تصویر مضاعف
binary جفتی مضاعف
double counting محاسبه مضاعف
double decomposition تجزیه مضاعف
double density چگالی مضاعف
double diode دیود مضاعف
double length طول مضاعف
double refraction شکست مضاعف
double length با طول مضاعف
double alternation تناوب مضاعف
double beam پرتو مضاعف
double precision دقت مضاعف
double refraction انکسار مضاعف
RJ connector نام عمومی برای اتصال هشت سوزنی که درشبکههای BuneT برای اتصال کابل UTP به کار می رود
cascade connection اتصال کاسکاد اتصال پلهای
terminal محل اتصال پیچ اتصال
terminals محل اتصال پیچ اتصال
ramps سینه کش اتصال فراز اتصال
leads قطب اتصال سیم اتصال
lead قطب اتصال سیم اتصال
ramp سینه کش اتصال فراز اتصال
slip road سینه کش اتصال فراز اتصال
double tape نوار مساحی مضاعف
oversrike چاپ مضاعف دخشه
double hardening سخت گردانی مضاعف
double taxation مالیات بندی مضاعف
double irradiation technique روش تاباندن مضاعف
double linked list لیست پیوندی مضاعف
doubled pawns پیادهای مضاعف شطرنج
double piston engine موتور پیستون مضاعف
double density recording ضبط تراکم مضاعف
double blind method روش بی نام مضاعف
double entry دفتر داری مضاعف
double triode لامپ تریود مضاعف
electrical double layer لایه مضاعف الکتریکی
double beam شعاع مضاعف نور
double limiter محدود کننده مضاعف
double two high rolling mill دستگاه نورد مضاعف دوبل
double filament lamp لامپ رشتهای با فیلامان مضاعف
addend عدد مضاعف عددافزوده شده
alum سولفات مضاعف الومینیوم و پتاسیم
polyene ترکیبی الی که دارای پیوستگی مضاعف است
iceland spar کلسیت شفاف دارای خاصیت انکسار مضاعف
T connector اتصال Coa xial به شکل حرف T که دو کابل باریک loaxial را با دو شاخههای BNC بهم وصل میکند و اتصال سومی برای کابل دیگر یا کارت واسط شبکه ایجاد میکند
double buffering روش انتقال اطلاعات میان کامپیوتر و دستگاه جانبی میانگیر مضاعف
interface 1-تغییر وسیله با افزودن مدار یا اتصال به آن برای ساخت سیستم ارتباطی استاندارد. 2-اتصال دو یا چند وسیله ناسازگار با هم با مدار برای برقراری ارتباط
interfaces 1-تغییر وسیله با افزودن مدار یا اتصال به آن برای ساخت سیستم ارتباطی استاندارد. 2-اتصال دو یا چند وسیله ناسازگار با هم با مدار برای برقراری ارتباط
subscriber's line اتصال تلفنی هادی اتصال هادی مشترک
multipe expansion of credit استنباط مضاعف اعتبارات حقی که خزانه داری کل درقبول چک امانتی به مقداری بیش از ذخیره و اعتبار خوددارد
bilateral spotting دیدبانی مضاعف محل اصابت گلوله دیدبانی دو جانبه
multiple مضاعف چند ردیفه چند لولهای
doubled مضاعف کردن دولا کردن
doubled up مضاعف کردن دولا کردن
duodide دیود مضاعف دیود دوبل
double مضاعف کردن دولا کردن
bight حلقه طناب مضاعف قایق حلقه طناب دوبل
scarfs اتصال
bounding اتصال
fusion اتصال
connectivity اتصال
seams خط اتصال
interconnetion اتصال
hitching اتصال
connection line خط اتصال
coupling اتصال
v joint اتصال "وی "
seam خط اتصال
bonding اتصال
interconnection اتصال
scarf اتصال
joint اتصال
unions اتصال
coitus اتصال
attach اتصال
attaches اتصال
network اتصال
fusions اتصال
hitches اتصال
hitched اتصال
hitch اتصال
connector اتصال
union اتصال
attaching اتصال
inosculation اتصال
networks اتصال
connexions اتصال
tie line خط اتصال
fitting اتصال
bindings اتصال
suspension اتصال
suspensions اتصال
binding اتصال
nexus اتصال
cutter link اتصال
junctions اتصال
conjunctions اتصال
tie down اتصال
continuity اتصال
single u butt weld اتصال لب به لب "یو"
incorporation اتصال
connection اتصال
symphysis اتصال
butt joint اتصال لب به لب
butt joint riveting اتصال لب به لب
jump joint اتصال لب به لب
abutment اتصال
link اتصال
abjoint بی اتصال
clutch dog فک اتصال
contacting اتصال
law of continvity اتصال
lap joint اتصال لب به لب
wiring اتصال
conjuncture اتصال
juncture اتصال
contacts اتصال
connect node کد اتصال
contacted اتصال
contact اتصال
conjunction اتصال
colligation اتصال
single u butt joint اتصال لب به لب "یو"
lead wire خط اتصال
concatenate اتصال
junction اتصال
coupler link عضو اتصال
dead earth اتصال زمین
delta connection اتصال مثلث
delta connection اتصال دلتا
manifold روپوش اتصال
adaptor piece حلقه اتصال
discontinuities عدم اتصال
ground connection اتصال زمین
short-circuit اتصال کوتاه
discontinuity عدم اتصال
short-circuits اتصال کوتاه
connecting اتصال دهنده
conjunction اتصال اقتران
conjunctions اتصال اقتران
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com