English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
interconnection اتصال میانی
Other Matches
male connector ورودی با سوزنهای اتصال که وارد اتصال سادگی میشود تا اتصال الکتریکی برقرار میکند
plug compatible دستگاه جانبی که نیازمند هیچ گونه تغییر رابط برای اتصال مستقیم به سیستم کامپیوتری یک سازنده دیگر نمیباشدهمساز برای اتصال سازگاری برای اتصال
patch کابل کوچک با اتصال در هر انتها برای اجاد اتصال الکتریکی در تابلو
layer لایهای که اتصال / عدم اتصال را بین گیرنده و فرستنده ایجاد میکند
layers لایهای که اتصال / عدم اتصال را بین گیرنده و فرستنده ایجاد میکند
patches کابل کوچک با اتصال در هر انتها برای اجاد اتصال الکتریکی در تابلو
PPP پروتکل تامین کننده اتصال شبکه روی اتصال آسنکرون
fibres نوعی اتصال که برای اتصال دو کابل فیبر نوری بهم به کار می رود
fiber نوعی اتصال که برای اتصال دو کابل فیبر نوری بهم به کار می رود
connector وسیله فیزیکی با چندین اتصال فلزی که به وسایل اجازه اتصال به سادگی می دهند
fibre نوعی اتصال که برای اتصال دو کابل فیبر نوری بهم به کار می رود
contacts یچ یا اتصال که حاوی یک سیر الکتریکی است وقتی که با اتصال دیگر ارتباط برقرار میکند
contacting یچ یا اتصال که حاوی یک سیر الکتریکی است وقتی که با اتصال دیگر ارتباط برقرار میکند
contact یچ یا اتصال که حاوی یک سیر الکتریکی است وقتی که با اتصال دیگر ارتباط برقرار میکند
contacted یچ یا اتصال که حاوی یک سیر الکتریکی است وقتی که با اتصال دیگر ارتباط برقرار میکند
moorings سیمهای اتصال مسلح کننده مین سیم اتصال
DB connector اتصال به شکل D که معمولاگ به صورت دو ردیف سوزن است برای اتصال وسایل ارسال داده
drawbar بازوی اتصال سهم اهرم اتصال
swivels اتصال گردنده اتصال لولایی چرخیدن
linkages مجموعه اتصال اتصال متصل کردن
swivelled اتصال گردنده اتصال لولایی چرخیدن
swivel اتصال گردنده اتصال لولایی چرخیدن
linkage مجموعه اتصال اتصال متصل کردن
RJ connector نام عمومی برای اتصال هشت سوزنی که درشبکههای BuneT برای اتصال کابل UTP به کار می رود
terminal محل اتصال پیچ اتصال
ramp سینه کش اتصال فراز اتصال
slip road سینه کش اتصال فراز اتصال
lead قطب اتصال سیم اتصال
ramps سینه کش اتصال فراز اتصال
cascade connection اتصال کاسکاد اتصال پلهای
terminals محل اتصال پیچ اتصال
leads قطب اتصال سیم اتصال
T connector اتصال Coa xial به شکل حرف T که دو کابل باریک loaxial را با دو شاخههای BNC بهم وصل میکند و اتصال سومی برای کابل دیگر یا کارت واسط شبکه ایجاد میکند
midline خط میانی
mediums میانی
mediating میانی
mediated میانی
mediate میانی
mesail میانی
innermost میانی
medium میانی
mediates میانی
center land خط میانی
mesne میانی
median میانی
mesial میانی
mesal میانی
middle deck پل میانی
center back بک میانی
centric میانی
inmost میانی
centrical میانی
medial میانی
middle ear گوش میانی
intermediate frequency فرکانس میانی
halfback بازیگرخط میانی
intermediate layer لایه میانی
intermediate frequency tank circuit فرکانس میانی
intermediate fuse فیوز میانی
middle part قسمت میانی
i.f. فرکانس میانی
intermediate field میدان میانی
intermediate contact کنتاکت میانی
intermediate anneal التهاب میانی
middle insomnia بیخوابی میانی
intermediate band باند میانی
middle fraction جزء میانی
interband باند میانی
middle fraction پاره میانی
intermediate image تصویر میانی
mid flap فلپ میانی
lower boom تیرک میانی
intermediate zone ناحیه ی میانی
intermediate transmitter فرستنده میانی
intermediate points جهات میانی
median income درامد میانی
intermediate terminal ترمینال میانی
neutral wire سیم میانی
neutral conductor سیم میانی
interphase فاز میانی
intermediate phase فاز میانی
intermediate plate صفحه میانی
intermediate oscillation نوسان میانی
intermediate office مرکز میانی
ridge rope سیم میانی
mesencephalon مغز میانی
intermediate link حلقه میانی
midsection قطعه میانی
lower boom بوم میانی
middles میانی وسطی
middle layer قشر میانی
center line خط میانی زمین
dorsomedial پشتی- میانی
center section بال میانی
buffer حافظه میانی
center wing بال میانی
center stripe خط میانی زمین
meddle میانی وسطی
meddled میانی وسطی
meddles میانی وسطی
tun dish throught پاتیل میانی
central reserve سکوی میانی
midfield line خط میانی زمین
central strip نوار میانی
tympanum گوش میانی
middle میانی وسطی
center circle دایره میانی
cut splice پیوند میانی
intermediate distribution frame مقسم میانی
mid- میانی وسطی
midpoints نقطه میانی
midpoint نقطه میانی
median سکوی میانی
halfback بازیگر میانی
mid میانی وسطی
hogging تنش میانی
intermediate عضو میانی
drop keel تیغه میانی
intermediate طبقه میانی
interface 1-تغییر وسیله با افزودن مدار یا اتصال به آن برای ساخت سیستم ارتباطی استاندارد. 2-اتصال دو یا چند وسیله ناسازگار با هم با مدار برای برقراری ارتباط
interfaces 1-تغییر وسیله با افزودن مدار یا اتصال به آن برای ساخت سیستم ارتباطی استاندارد. 2-اتصال دو یا چند وسیله ناسازگار با هم با مدار برای برقراری ارتباط
cif فرمت میانی معروف
deeper نقطه میانی سر پیچ
middles منطقه میانی زمین
deep نقطه میانی سر پیچ
deepest نقطه میانی سر پیچ
center ice circle داره میانی زمین
amidship قسمت میانی قایق
rail الت میانی در و پنجره
central concrete membrane پرده میانی بتنی
media پوشش میانی سرخرگ
center نقط ه میانی چیزی
medium frequency motor موتور با فرکانس میانی
intermediate amplifier تقویت کننده میانی
bilge board تخته میانی قایق
center back بازیگر میانی خط عقب
medice قسمت میانی زمین
middle منطقه میانی زمین
intermediate frequency breakdown شکست فرکانس میانی
intermediate frequency amplification تقویت فرکانس میانی
centered نقط ه میانی چیزی
intermediate aperiodic circuit مدار میانی اپریودیک
flankerback بازیگر میانی جناح
intermediate repeater تقویت کننده میانی
interjacent میانی در میان افتاده
centred نقط ه میانی چیزی
interband telegraphy تلگراف باند میانی
centre نقط ه میانی چیزی
centers نقط ه میانی چیزی
grounded neutral سیم میانی زمین
insulated intermediate layer لایه میانی عایق
intermediate frequency section مقطع فرکانس میانی
intermediate frequency sensitivity حساسیت فرکانس میانی
intermediate frequency stage طبقه ی فرکانس میانی
looms قسمت میانی پارو
looming قسمت میانی پارو
intermediate transformer مبدل یا ترانسفورماتور میانی
intermediate temperature درجه حرارت میانی
intermediate roll stand مقام نورد میانی
loom قسمت میانی پارو
interceding پادر میانی کردن
intercedes پادر میانی کردن
interceded پادر میانی کردن
intercede پادر میانی کردن
dermis غشاء میانی پوست
intermediate frequency transformer مبدل فرکانس میانی
dorsomedial thalamus تالاموس پشتی- میانی
half length illusion خطای ادراکی میانی
middle lintel in window وادار میانی پنجره
Somewhere in the darkness جایی در میانی تاریکی
medial layer لایه میانی [پزشکی]
loomed قسمت میانی پارو
vermis قطعه میانی مخچه
steering wheel hub قسمت میانی غربالک
third ventricle بطن میانی مغز
midpoint rule قاعده نقطه میانی
subscriber's line اتصال تلفنی هادی اتصال هادی مشترک
infection of the middle ear عفونت گوش میانی [پزشکی]
image camera tube لامپ تصویر میانی دوربین
inflammation of the middle ear عفونت گوش میانی [پزشکی]
middle ear inflammation [MEI] عفونت گوش میانی [پزشکی]
drawman مرد میانی برای رویارویی
interband recombination ترکیب مجدد باند میانی
seats قسمت میانی زین اسب
seated قسمت میانی زین اسب
seat قسمت میانی زین اسب
midpoints نقطه میانی یا نزدیک مرکز
proxinal نزدیک به تنه یا خط میانی بدن
midpoint نقطه میانی یا نزدیک مرکز
otitis media [OM] عفونت گوش میانی [پزشکی]
big man بازیگر میانی بیس بال
intermediate frequency amplifier تقویت کننده فرکانس میانی
king-pendant [تیر عمودی در خرپای میانی]
intermediate frequency band filter صافی باند فرکانس میانی
midgut قسمت میانی مجرای هاضمه
thalamic ماده خاکستری مغز میانی
mesocarp قشر میانی غلاف میوه
mesoblast لایه جرثومه میانی جنین
trombone شیپور دارای قسمت میانی متحرک
Midwestern وابسته به ایالتهای میانی ایالت متحده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com