Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
Trifling ( small) happenings of life .
اتفاقات ( وقایع )کوچک زندگی
Other Matches
Life is ten percent what happens to you and ninety percent how you respond to it.
ده درصد از زندگی، اتفاقاتی است که برایتان می افتد و نود درصد باقی مانده زندگی واکنش شما به این اتفاقات است.
incidents
اتفاقات
incident
اتفاقات
goings on
اتفاقات حوادث
futurity
اتفاقات اینده
The recent incidents.
اتفاقات (رویدادهای )اخیر
eventfully
با داشتن حوادث و اتفاقات
let bygones be bygones
<idiom>
فراموش کردن اتفاقات گذشته
it is impossible to live there
نمیشود در انجا زندگی کرد زندگی
the incidents of a journey
رویدادهای یک مسافرت اتفاقات جزئی و گوناگون یک مسافرت
logs
ثبت وقایع
happenstance
وقایع اتفاقی
chronicler
وقایع نویس
record of events
ثبت وقایع
chronology
وقایع نگاری
minute
یادداشت وقایع
historify
وقایع نگار
minute book
دفتر وقایع
log
ثبت وقایع
minute
گزارش وقایع
annalist
وقایع نگار
annals
وقایع سالیانه سالنامه
rough log
دفترچه وقایع ناو
the occurrences of the day
رویداهای یا وقایع روز
flight log
دفتر وقایع پرواز
deck log
دفتر وقایع دریانوردی
logs
ثبت کردن وقایع
sportswriter
وقایع نگار ورزشی
deck log
دفتر وقایع ناو
log
ثبت کردن وقایع
record of events
دفتر ثبت وقایع
pro-active
گرایش به ایجاد وقایع
station log
دفتر وقایع ایستگاه مخابراتی
horizontal event numbering
شماره گذاری افقی وقایع
vertical events numbering
شماره گذاری عمودی وقایع
parish register
دفتر ثبت وقایع سه گانه
muster book
دفتر ثبت وقایع روزانه
flight log
دفتر ثبت وقایع پرواز
refit book
دفتر یادداشت وقایع دریایی
daybook
دفتر ثبت وقایع روزانه
diaries
دفترروزانه یکان دفتر وقایع روزانه
train
سلسله وقایع توالی حیله جنگی
trained
سلسله وقایع توالی حیله جنگی
trains
سلسله وقایع توالی حیله جنگی
chronicling
شرح وقایع بترتیب تاریخ تاریخچه
log engineering
دفتر ثبت وقایع موتور ناو
chronicles
شرح وقایع بترتیب تاریخ تاریخچه
chronicled
شرح وقایع بترتیب تاریخ تاریخچه
chronicle
شرح وقایع بترتیب تاریخ تاریخچه
station log
دفتر ثبت وقایع پست مخابراتی
fatidic
وابسته به پیش گویی حوادث و وقایع
trend
مسیر انجام کار سیر وقایع
diary
دفترروزانه یکان دفتر وقایع روزانه
trends
مسیر انجام کار سیر وقایع
lead a dog's life
<idiom>
زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
slates
ذغال سنگ سخت وسنگی شرح وقایع
anachronisms
اشتباه در ترتیب حقیقی وقایع و فهور اشخاص
slate
ذغال سنگ سخت وسنگی شرح وقایع
slated
ذغال سنگ سخت وسنگی شرح وقایع
anachronism
اشتباه در ترتیب حقیقی وقایع و فهور اشخاص
Give me a full account of the events.
جریان کامل وقایع را برایم تعریف کنید
petty cash
صندوق ویژه وجوه کوچک حساب هزینه های کوچک
gemmule
یاخته کوچک که ازان جانورتازه پدیدمیاید غنچه کوچک
chronology
شرح وقایع بترتیب زمانی علم ترتیب تاریخ
widget
آلت کوچک
[ابزار ]
[اسباب مکانیکی کوچک]
chronology
تاریخ شماری جدول یا شرح وقایع یاتاریخهای وابسته بانها
geochronology
شرح وقایع تاریخی گذشته برمبنای اطلاعات زمین شناسی
dialectic materialism
دیالکتیک مادی مبتنی بر قبول جبرتاریخ به عنوان یک سائق عمده وقایع
frustrations
غیر ممکن شدن اجرای قراردادبه دلیل دخالت وقایع غیرمترقبه
frustration
غیر ممکن شدن اجرای قراردادبه دلیل دخالت وقایع غیرمترقبه
supervening impossibility of performance
غیر ممکن شدن اجرای قراردادبه دلیل دخالت وقایع غیرمترقبه
jigger
بادبان کوچک یکجور کرجی کوچک
increments
فواصل کوچک کیسههای کوچک خرج
increment
فواصل کوچک کیسههای کوچک خرج
pig board
تخته کوچک برای موجهای کوچک
dynamic analisis
تجزیه و تحلیل وقایع اقتصادی با در نظرگرفتن تغییرات گذشته و حال و احتمالا" اینده
forward chaining
روش استدلال مبتنی بر وقایع که از شرایط شناخته شده به هدف مطلوب می رسد زنجیره پیشرو
electronic journal
فایل خلاصه شرح وقایع دریک ترتیب زمانی فعالیتهای پردازشی انجام شده توسط کامپیوتر
pannikin
لیوان کوچک پیمانه کوچک
knobble
برامدگی کوچک گره کوچک
calculating
دوباره سازی یا ایجاد داده جدید از طریق فشرده سازی وقایع عددی معین
applet
1-برنامههای کاربردی کوچک 2-برنامه کوچک برای بهبود کارایی برنامه کاربردی وب که توسط Activex یا برنامه جا وا تامین میشود3-
frustrated contract
قراردادی که اجرای ان به دلیل دخالت وقایع غیر مترقبه غیر مممکن شده است قراردادعقیم شده
small-scale
طبلک کوچک مقیاس نقشه مقیاس کوچک
small scale
طبلک کوچک مقیاس نقشه مقیاس کوچک
diarists
روزنامه نگار وقایع نگار
diarist
روزنامه نگار وقایع نگار
storage
1-حافظه داخلی کوچک با دستیابی سریع سیستم که حاوی برنامه جاری است . 2-حافظه کوچک داخلی سیستم
life
زندگی
wile a
در زندگی
vivification
زندگی
vita
زندگی
habitancy
زندگی
habitance
زندگی
existences
زندگی
existence
زندگی
eau de vie
اب زندگی
lives
زندگی
lives of great men
زندگی
togetherness
زندگی با هم
living
زندگی
lifeline
خط زندگی
lifelines
خط زندگی
monandry
زندگی با یک شوهر
career
دوره زندگی
parasitism
زندگی طفیلی
lifetime
مدت زندگی
careered
دوره زندگی
married life
زندگی زناشویی
monkery
زندگی راهبی
careering
دوره زندگی
eremitic life
زندگی زاهدانه
public life
زندگی سیاسی
public life
زندگی در سیاست
planetary life
زندگی دربدر
eremitism
زندگی زاهدانه
careers
دوره زندگی
lark
روش زندگی
larks
روش زندگی
marriage life
زندگی زناشویی
lifetime
دوره زندگی
enliven
زندگی بخشیدن
living cost
هزینه زندگی
living area
منطقه زندگی
habits
زندگی کردن
liveable
قابل زندگی
live forever
زندگی ابدی
resident
<adj.>
محل زندگی
domiciled
[law]
[politics]
<adj.>
محل زندگی
living expenses
هزینه زندگی
living death
زندگی مرگبار
lives
دوران زندگی
lifetimes
مدت زندگی
life
دوران زندگی
lifetimes
دوره زندگی
enlivened
زندگی بخشیدن
enlivening
زندگی بخشیدن
enlivens
زندگی بخشیدن
habit
زندگی کردن
life-cycles
چرخه زندگی
redivivus
زندگی نویافته
lifestyles
شیوهی زندگی
livers
زندگی کننده
afterlife
زندگی پس از مرگ
temporal life
زندگی موقت
taedium vitae
بیزاری از زندگی
liver
زندگی کننده
Shame on you !
تف بر این زندگی
animates
زندگی بخشیدن
animate
زندگی بخشیدن
social life
زندگی اجتماعی
animality
زندگی جانوران
lifestyle
شیوهی زندگی
joie de vivre
نشاط زندگی
pied-a-terre
جای زندگی
pieds-a-terre
جای زندگی
azoic
تهی از زندگی
vitalize
زندگی دادن
vital energy
نیروی زندگی
uterine life
زندگی زهدانی
cohabitation
زندگی باهم
concubinage
زندگی بطورصیغه
(the) high life
<idiom>
زندگی تجملاتی
easy circumstances
زندگی راحت
life of Riley
<idiom>
زندگی بی دغدغه
sentience
زندگی فکری
scheme of life
نقشه زندگی
scheme of life
رویه زندگی
rurality
زندگی روستایی
renascence
زندگی مجدد
life insurance
بیمه زندگی
sequestered life
زندگی مجرد
biographies
تاریخچه زندگی
biography
تاریخچه زندگی
country life
زندگی روشنایی
tribalism
زندگی ایلیاتی
vegetation
زندگی گیاهی
soldiering
زندگی سربازی
single life
زندگی مجردی
facts of life
<idiom>
حقایق زندگی
lifelike
زندگی مانند
life-cycle
چرخه زندگی
standard of living
معیار زندگی
intravital
در زمان زندگی
intravitam
در زمان زندگی
evening of life
شام زندگی
life expectancies
امید به زندگی
life expectancies
امید زندگی
ever lasting life
زندگی جاویدان
standards of living
معیار زندگی
life expectancy
امید به زندگی
firesides
زندگی خانگی
standards of living
استاندارد زندگی
happy life
زندگی اسوده
happy life
زندگی باخوشدل
going
مشی زندگی
he lives on air
زندگی میکند
standard of living
استاندارد زندگی
standard of living
سطح زندگی
standards of living
سطح زندگی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com